پس از سفر نخستوزير ژاپن به ايران، پس از
۴۱ سال و در اوج تلخي مناسبات بين امريكا و ايران پس از برجام، مباحث متفاوتي درخصوص اين سفر مطرح شد كه ميتوان به بخشهايي از آن پرداخت. همانطور كه پيش از سفر ارزيابي شد، نخستوزير ژاپن، در واقع حامل «ماموريت خاص» از سوي رييسجمهوري امريكا بود! مشخصا و حسب ارزيابي اينجانب، «نخستوزير آبه» طيفي از اهداف را در ماموريت خويش درنظر گرفته بود؛
اول، ارزيابي از ميزان آمادگي ايران براي ورود به يك روند معامله (با امريكا)
دوم، ارزيابي از سقف و كف انتظارات ايران در صورت آمادگي جهت ورود به كانال معامله
سوم، انتقال پيام «سقف امتيازات» از سوي امريكا، در صورت گشايش مجال براي طرح مساله
چهارم، ارسال يك پيام واضح و هشدار خاص هستهاي! اينكه، در هيچ شرايطي و در هيچ سطحي ايران هستهاي قابل پذيرش نخواهد بود! و البته، پيام هستهاي با يادآوري تاريخ!
پنجم، ترغيب و تشويق ايران به پذيرش درخواست رييسجمهور امريكا و اجازه ايجاد مقدمات ورود به روند تعامل (معامله)
ششم، هشدار به ج.ا.ا، درخصوص عواقب سخت
رد پيشنهاد ترامپ!
به نظر ميرسد ماموريت اصلي نخستوزير موارد بالا بود.
البته، به جز مورد سوم، (ابلاغ پيام سقف امتيازات ممكن از سوي امريكا) كه با پاسخ قاطع و تحقيركننده رهبري مواجه شد. آبه در اين سفر از يك طرف ارزيابي مناسبي از ميزان آمادگي ايران براي ورود به روند معامله به دست آورد! هم، ارزيابي از سقف و كف انتظارات ايران از هر نوع معامله را دريافت كرد و تا حدودي پيام هستهاي را منتقل كرد. اما، در انتقال پيام «سقف امتيازات امريكا» ناموفق ماند! پيام ترغيب و پيام هشدار نيز، قرباني پاسخ قاطع و تحقرآميز رهبري به ترامپ شد! در واقع، نخستوزير نيامده بود كه يك روند تعامل را كليد بزند، چون زمان و شرايط براي چنان هدفي، بسيار زود و نارس بود، بلكه او آمده بود تا ضمن انتقال نوعي پيام و هشدار، يك «امكانسنجي كند» و كرد! البته نتيجه امكانسنجي هم براي نخستوزير آبه و هم براي ترامپ و ديگر مشتاقان تعامل ايران و امريكا، غيرمنتظره بود.
اما در بحثي ديگر، سوالي كه مطرح ميشود اين است كه آيا نخستوزير به دنبال كاهش تنش يا ميانجيگري بود؟ در اين خصوص بايد گفت، هر كدام از دو موضوع، در وضعيت و با شرايط متفاوتي امكانپذير است. اقدام براي كاهش تنش، از سوي طرف ثالث، زماني امكانپذير است كه، طرف ثالث ابزار و امكان و توان لازم را براي تاثيرگذاري بر طرفين تنش و درگيري، داشته باشد! ژاپن اما، چنين توان، امكان و ابزاري را ندارد. تنش، با اراده طرفين و براساس يك برنامه معين كاهشپذير ميشود. هيچ كدام از مقدمات مذكور در اين مورد، موجود نبود، پس مساله كاهش تنش در اين مقطع، بهطور مستقيم، منتفي بود، اما، اگر ماموريت آبه به نتيجه مطلوب امريكا منتهي ميشد، آنگاه ميشد اميدوار بود كه پس از برقراري تماسهاي بعدي و آغاز مذاكرات، طبعا از سطح تنشها نيز كاسته شود. در مورد ميانجيگري، نيز، مقدمات و مقتضياتي لازم است كه ژاپن دستكم در اين مجال و مرحله، فاقد آنها بود، لذا نخستوزير بيش از آنكه ميانجي بوده باشد، «واسط پيام» بوده! آبه تلاش كرد يك پيامرسان در سطح عالي، انتقالدهنده پيام و ترغيبكننده معتبر طرف ايراني براي ورود به كانال مذاكره و پذيرش مصالحه باشد. اگر بخواهيم درخصوص آينده سخن بگوييم، پيام طرف امريكايي در هر حال توسط نخستوزير به بهترين وجه و در سطوح مختلف، منتقل شد؛ هم دستگاههاي سياست خارجي و امنيت ملي، هم سطح رييسجمهور و هم سطح رهبري. طبعا بايد پاسخ پيام را از عاليترين سطح دريافت ميكردند كه دريافت كردند!
براي ارزيابي وضع آينده، ميتوان در ابتدا روي پاسخ طرف ايراني تمركز كرد؛ رهبري در اين مجال به نحو بارزي پيام آخر نظام را منتقل كردند.
اول؛ فقدان اعتماد به شخص ترامپ و دولت ايالاتمتحده،
دوم؛ اعتماد به نفس «نظام»، عالي تا حد «ولو بلغ ما بلغ»، - ما تا آخر ايستادهايم!
سوم، پاسخ قاطع، به تحقير امريكا عليه ايران (آنگاه كه ترامپ خارج از كادر ديپلماتيك و رسمي، سعي در شكستن هيمنه ايران را داشت). تحقير بيشتر ما، پاسخ به تحقير آنها.
چهارم؛ ما براي بقا و رشد و توسعه محتاج شما نيستيم! (شكستن الگوي سمبليك ژاپن- رشد اقتصادي در مقابل تسليم!)
پنجم؛ پاسخ تهديد و تحديد هستهاي! اگر بخواهيم هستهاي شويم، ميتوانيم و كسي جلودار ما نخواهد بود، - منتها، نميخواهيم.
ششم، حرف اول و آخر نظام، از يك مركز زده ميشود و راه هر نوع كانال فرعي در ارتباط و تماس، مسدود!
هفتم؛ كمترين انتظار ما از امريكا، براي كنترل تنش، بازگشت شرايط به نقطه اوج برجام است، بدون قيد و شرط!
اينك، بايد منتظر ارزيابيهاي طرف مقابل از رويكرد طرف ايراني ماند و ديد كه امريكا، چه خطمشي را دنبال خواهد كرد! نقدا كه با پروژه سابوتاژ محور شرارت در منطقه، بهنظر ميرسد عربستان و امارات و اسراييل، براي تشديد شرايط، از قبل آماده سازيهايي كرده بودند! عمليات انفجار كشتيهاي ژاپني، در واقع مينگذاري محور شر، زير كشتي ديپلماسي راهبردي ايران بود! تندروها در واشنگتن، فعلا سوار بر اين داستان شدهاند. ايران بايد به سرعت منحني تشديد سوءظن و تنش خارج از مهار خودي را، كنترل كند. اما در حال حاضر نكته اينجاست كه آيا طرفين به سمت كاهش تنش پيش ميروند؟ آنچه مسلم است، پاسخ ايران، براي افزايش تنش و تشديد شرايط تنظيم نشده است! مطمئنا رهبري عالي جاا، با شناختي كه از رييسجمهور و دستگاه رهبري امريكا دارد، با نشان دادن قاطعيت و عدم انعطاف و نشان دادن آمادگي براي مواجهه با هر «وضع احتمالي»، هدف مهار پيشروي و متوقف كردن امريكا در تشديد فشار عليه ايران را دارند! اما، اينكه رفتار متقابل امريكا، چقدر با سطح انتظارات مقام رهبري منطبق باشد، مساله ديگري است. نكته مهم اين است كه، همه شرايط و جزييات و ترتيبات، الزاما تحت مهار و كنترل «دوطرف» (رهبري ايران و رييسجمهور امريكا) نيست! هم در هر دو سوي تنش و هم خارج از اين محدوده، عوامل بسياري هستند كه منافع و اهداف خود را در تشديد تنش و بحرانيتر كردن اوضاع جستوجو ميكنند، ضمن آنكه گزينه
هر يك از دوطرف نيز -از جمله امريكا- ضرورتا حزم و احتياط و نرمش و كوتاه آمدن، نيست. نتيجه منطقي اينكه، انتظار ميرود دور جديدي از تشديد شرايط در عرصه اقتصادي و نيز محيطهاي عملياتي منطقه و فضاي امنيتي-سياسي، بين دوطرف و متحدان ايشان، شاهد باشيم.
سوال ديگري كه در اين بين مطرح ميشود نيز اين است كه آيا ميتوان سفر را يك ناكامي دانست يا خير. همانگونه كه پيشتر تشريح شد، سفر نخستوزير ژاپن به ايران عمدتا براي انتقال پيامهاي دومنظوره، ارزيابي از احتمال ورود ايران به كانال مصالحه (به سبك امريكايي) و سنجش كف و سقف انتظارات ايران در مسير مدارا انجام گرفت. در واقع، آنچه به ماموريت نخستوزير مربوط ميشد، بهخوبي انجام شد، به اين معنا كه آبه، هم به نحوي اكمل پيامهاي طرف امريكايي را به ايران منتقل كرد، هم ارزيابي دقيق و كاملي از مواضع و نيات و برنامه ايران در قبال بحران امريكا، حاصل كرد و هم تلاش خود را براي ترغيب ايران به پذيرش شرايط امريكا، مصروف داشت. منتها مساله اينجاست كه برخلاف انتظار ترامپ، ايران -در مجموع- اعتمادي به دولت امريكا نشان نداد، پيام ترامپ را فريب و تدليس تلقي كرد، كماكان بر مواضع بنيادين خود ايستادگي كرده و حاضر به عقبنشيني و پذيرش زور نشد. نيت رهبري عالي ايران، مهار و انقياد شخص ترامپ و دولت امريكاست كه ايشان معتقدند «انعطاف در قبال زورگو، موجب تجرّي بيشتر او خواهد شد.» در حال حاضر باتوجه به آنچه طي سفر نخستوزير و پس از بازگشت او، از نتايج مذاكرات منتشر شده، حتي اگر آبه، امتيازات يا معافيتهايي را هم از جانب ترامپ به طرف ايراني عرضه كرده باشد، آنچنان جذاب و موثر نبوده كه روي طرف ايراني اثر مثبتي داشته باشد!
پيش از سفر نخستوزير، اخباري در مورد احتمال تمديد معافيت فروش مقدار معيني نفت و ايجاد گشايش در مكانيزم اينستكس و تعليق تحريم پتروشيمي در محافل رسانهاي خاص امريكا مطرح شد، اما حتي همان احتمالات آنقدر توهينآميز بود كه بيشتر اثر منفي بر طرف ايراني داشت تا تاثير مثبت! فعلا كه بهنظر ميرسد شرايط روي سكوي تنش و التهاب بيشتر قرار داشته باشد. اينكه طرف امريكايي چه برداشتي از مدل مديريت بحران و «ديپلماسي راهبردي و چند لايه» ايراني داشته باشد، مهم است. برداشت طرفين از كيفيت رويكرد طرف مقابل، حتما در گزينههاي هر طرف، تاثير مستقيم دارد! رهبري عالي ايران از فرصت حضور نخستوزير آبه استفاده كرده و مهمترين خطوط راهنماي سياست راهبردي ايران را به دنيا ابلاغ كردند. اينك، اولا دستگاههاي نظام و ملت ايران است كه بايد انسجام و آمادگي كامل خود را حفظ كنند و در ثاني، بايد ديد ساير طرفها، بهويژه ايالاتمتحده و شركا و نيز قدرتهاي جهاني منافع خود را در كدام مسير و كدام روند جستوجو ميكنند؟!