• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4390 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۶ خرداد

ميزگردي با حضور امير پوريا و كيوان كثيريان درباره دلايل مبتذل‌شدن سينماي كمدي ايران

اين كمدي‌ها هيچ‌كس را شاد نمي‌كنند

تينا جلالي

 

 

در سال‌هاي گذشته يكي از مهم‌ترين موضوعاتي كه سرفصل مشترك اكثر رسانه‌هاي هنري بوده و تقريبا بيشتر منتقدان در نوشته‌هاي خود به اين موضوع پرداخته‌اند، بحث به ابتذال كشيده شدن فيلم‌هاي كمدي در سال‌هاي اخير است. اينكه چرا فيلم‌هاي كمدي ايران دچار چنين سرنوشتي شده و چگونه به ابتذال تن داده موضوع اين ميزگرد است؛ ميزگردي كه امير پوريا و كيوان كثيريان دو منتقد و كارشناس سينما به بحث و تبادل نظر درباره اين موضوع پرداخته‌اند.

 

صحبت راجع به ابتذال سينماي كمدي است؛ واقعا چه اتفاقي براي فيلم‌هاي كمدي ايران افتاده است كه هر روز نااميدكننده‌تر به نظر مي‌رسد؟

امير پوريا: به نظرم ابتذال در سينماي كمدي بحث تازه‌اي نيست و در تمام دوره‌هاي معاونت سينمايي و توليدات سينماي ايران در دولت‌هاي نهم و دهم و يازدهم هم مشابه همين سوال درباره به‌اصطلاح كمدي‌ها كه ترجيح مي‌دهم در كل اين گفت‌وگو با عبارت «شبه ِكمدي» از آنها نام ببرم، مطرح شد. چون سينماي ايران بيش از يك دهه است كه به سخاوت در قالب كمدي، كاري ندارد ولي هر موضوع جدي دور از شعارها و كليشه‌ها را زير سوال مي‌برد و براي فيلم‌هاي مرتبط با آن، مساله مي‌سازد.

كيوان كثيريان: من فكر مي‌كنم سينماي ايران در همه دوره‌ها به فيلم‌هاي كمدي توجه نشان داده است؛ منتها با شدت و ضعف چه از نظر كيفي و چه كمي. به نظرم سينماي كمدي در ايران از آن ژانرهايي است كه به‌شدت وابسته به شرايط سياسي - اجتماعي است؛ مثلا اين روزها فيلم‌هايي زير عنوان كمدي ساخته مي‌شوند كه به قول آقاي پوريا در بسياري از موارد نمي‌شود عنوان كمدي را به عنوان ژانر به آنها اطلاق كرد در جامعه‌اي كه با فشارهاي مختلفي روبروست و مردم دقيقا زير سخت‌ترين فشارها با جدي‌ترين مسائل شوخي مي‌كنند و در شبكه‌هاي اجتماعي نشر مي‌دهند، غيرطبيعي نيست كه جنس شوخي‌هاي اين قبيل فيلم‌ها هم به همان سطح شوخي‌هاي سطحي تنزل كند و البته جامعه بحران‌زده هم نيمچه اقبالي به آنها نشان دهد. اين فيلم‌ها به بهانه شادسازي جامعه‌اي كه زير فشار است، امتيازهاي قابل‌اعتنايي در اكران هم مي‌گيرند؛ وگرنه سينمايي كه تحت عنوان كمدي مثلا در دهه ۶۰ و ۷۰ توليد شد كجا و فيلم‌هاي حال حاضر كجا؟

پوريا: يك بحث هميشگي وجود دارد مبني بر اينكه مردم در فشار هستند و نياز به خنديدن دارند. نكته‌اي است كه بارها و بارها در صحبت‌ها تكرار شده و من مي‌خواهم در حوالي و حواشي آن چيزي بگويم كه به نظرم مهم است. اين حرف انگار بر اين موضوع تاكيد دارد كه وقتي جامعه‌اي دچار مشكلات اقتصادي يا بحران‌هاي اجتماعي است يا برخي بي‌ثباتي‌ها و نگراني‌ها براي زيست مردم وجود دارد پس گرايش به تماشاي فيلم كمدي هم در اين شرايط بالا مي‌رود. درحالي‌كه اصلا چنين نيست. ژانر كمدي با تمام
زير ژانرهاي مختلف كه عملا در چند دهه اخير باعث شده فراتر از يك ژانر تلقي و مثل يك لحن براي روايت فيلم انتخاب شود يا حتي به نظر من يك نوع جهان‌بيني است در همه جاي جهان طرفداران خاص خود را دارد به‌ويژه به لحاظ صنعت و گردش صنعتي و اهميت چرخه اقتصادي سينماي امريكا هميشه محبوب مردم بوده و پرفروش است ولي طبيعتا نه هر نوع كمدي. در ايران هم لزوما هر فيلم كمدي نمي‌فروشد. فيلم «زنداني‌ها»ي مسعود ده‌نمكي كه نوروز اكران شد چندان نفروخت، فيلم «ژن خوك» كه به‌هرحال گرايشي به كمدي دارد اصلا فروش متقاعدكننده‌اي نداشت. اين‌گونه نيست كه همه كمدي‌ها بفروشند. ولي نكته‌اي كه در اينجا وجود دارد اينكه در امريكا از مجموعه‌ فيلم‌هاي پرفروش سال هيچ‌وقت با فهرستي در سال مواجه نمي‌شويم كه كمدي در بين فيلم‌هاي اكران شده نباشد، بنابراين، اين مساله كلي جهاني است كه كمدي قالب محبوبي است؛ قالبي است كه اغلب اوقات رده سني در آن كمتر مطرح مي‌شود تماشاچي‌ها به شكل گسترده‌تر در اكيپ‌هاي دانشجويي، دبيرستاني يا در طيف افراد يك خانواده حتي فراتر از خانواده يعني فاميل مي‌توانند به تماشاي اين نوع فيلم‌ها بنشينند؛ اتفاقي شبيه به اينكه يك جمع خانوادگي كه بگوبخندهاي‌شان از خانه به سالن سينما منتقل و همين نكات باعث مي‌شود بخشي از تماشاگران كمدي در همه جاي جهان يكي باشند كه بطور معمول با آن طيف پرشمار تماشاگران فيلم‌ها فرق مي‌كنند. مخاطبان فيلم‌هاي ديگر را معمولا علاقه‌مندان به ژانر تريلر يا مشتاق به فيلم‌هاي اكشن يا ژانر وحشت تشكيل مي‌دهند. در ايران هم معمولا بدنه پيگيران سينما را مخاطبان فيلم‌هاي اجتماعي كه مسائل روز در آن مطرح مي‌شود و با نگرش رسمي همسو نيست تشكيل مي‌دهند كه اين افراد تعدادشان زياد نيست. در مورد فيلم كمدي مخاطب تعدادشان زياد مي‌شود. از صحبتم به اينجا مي‌خواستم برسم. جملاتي را نظير مردم مشكل زياد دارند و احتياج به خنده ‌دارند توجيه ساخت اين آثار دم‌دستي نكنيم. فيلم‌هايي را كه فيلمنامه‌هايش يك‌بار نوشته مي‌شود و بخش عمده‌اي از آنها با بداهه سر صحنه يا پر كردن حفره‌ها و چاله‌هاي داستان، با مزه ريختن بي‌مزه بازيگران برطرف مي‌شود و فكر مي‌كنند به اين شكل متاع مرغوب كميكي در اختيار مردم گذاشته‌اند، با اين نكات توجيه نكنيم. مردم نياز به خنده ندارند ولي بسياري اوقات مكانيسم رواني تماشاگر، ذهن و احساس و برخورد رواني تماشاگر با فيلم‌ها به‌گونه‌اي است كه باوجود مشكلاتي كه خود با آن دست‌وپنجه نرم مي‌كنند وقتي مشكلات ديگران را بر پرده مي‌بينند دمي و مقطعي فكرشان از مشكلات منحرف مي‌شود. فروش بسيار بالاي خيلي از فيلم‌هاي اجتماعي از سگ‌كشي تا زيرپوست شهر از شوكران تا همين فيلم متري شيش و نيم تا فيلم‌هاي فرهادي ثابت‌كننده اين نكته است.

كثيريان: همين‌طور است. اين بهانه‌اي بيش نيست. يعني برگرفته از نگاه سطحي جامعه‌شناختي است كه حالا چون جامعه‌اي در غم و اندوه است و بهتر است با اين نوع فيلم‌ها شاد باشد يا اين فيلم‌ها براي خنداندن و شاد كردن مردمي است كه اندوهگين و غمگين‌ترين هستند. اما مهم اينجاست كه اين فيلم‌ها در ساختار از اصول اوليه ژانر و شايد حتي اصول اوليه سينما دور مي‌شوند و درنهايت محصولي ساخته مي‌شود كه نه دروپيكر دارد و نه از فيلمنامه خوبي برخوردار است و نه انسجام دارد. صرفا به خاطر چند شوخي سطحي كه گاهي از توقع مردم خارج است ساخته مي‌شوند. يعني مردم توقع ندارند فلان شوخي جنسي را بر پرده سينما ببينند همين بهانه است كه اين فيلم‌ها موردتوجه بخشي از مردم قرار مي‌گيرد و تازه نه همه مردم. اين تحليل بهانه‌اي ساده و سطحي است براي اينكه اين نوع فيلم‌ها براي سودآوري ساخته و اكران شوند.

اينجا پرسشي كه به وجود مي‌آيد دشواري‌هاي ساخت فيلم كمدي است. مي‌خواهم بدانم آيا فيلمسازان در ساخت با موانعي روبه‌رو مي‌شوند كه ناچار به بيان مسائل پيش‌پاافتاده مي‌شوند؟

كثيريان: اتفاقا برخي مسوولان كه براي فيلم‌ها مجوز صادر مي‌كنند گاهي براي اين‌گونه فيلم‌ها امتياز قائل شده و در مميزي سهل‌گيرتر مي‌شوند به دليل اينكه اين فيلم‌ها قرار است در نشاط اجتماعي به مردم كمك كند كه همه مي‌دانيم اين‌گونه نيست. همين دلايل باعث مي‌شود مميزي‌ها در مورد فيلم‌هاي كمدي در مقايسه با فيلم‌هاي ديگر كه معمولا نقدي اجتماعي هم دارند، كمتر باشد. به‌هرحال سيستم مميزي در ايران پيچيده است؛ البته كمي هم بستگي به صاحب فيلم دارد. به تهيه‌كننده و پخش‌كننده هم بستگي دارد. كمي بستگي به اين دارد كه فيلمساز با چه كسي شوخي كرده باشد و به چه كسي متلك گفته باشد و آن آدمي كه الان به او متلك مي‌گويند داراي چه پست و مقامي سياسي و اجتماعي باشد. با يك رييس‌جمهور در دوران رياستش نمي‌توان شوخي كرد ولي بعد از اينكه از صندلي قدرت كنار مي‌رود انواع شوخي‌ها را با او مي‌كنند و اصلا هم دچار مميزي نمي‌شوي. اين موضوع بستگي به اين دارد كه در چه برهه‌اي زماني با چه كسي شوخي مي‌شود و چه بازتاب اجتماعي دارد. مميزي در ايران وابسته به بازخورد احتمالي است كه مميزيان فكر مي‌كنند نمايش فيلم درپي دارد. به همين دليل است كه مي‌بينيم خيلي از فيلم‌هاي سخيف دم‌دستي شبه‌كمدي گاهي در مميزي كمتر به مشكل برمي‌خورند و همين فيلم‌ها كه معناي سطحي و دم‌دستي دارند در مواقعي به نفع فيلمساز تمام مي‌شوند و به‌راحتي براي‌شان مجوز ساخت صادر مي‌شود. اين از نكاتي است كه در سيستم حال حاضر مميزي سينمايي داريم وگرنه اگر مشخص باشد چه چيزهاي خط قرمز نظارت سينمايي ماست راحت‌تر مي‌توان درباره‌اش صحبت كرد. يك مثال واضح، آقاي ده‌نمكي است كه يكسري شوخي با آدم‌ها مي‌كند و در فيلم‌هايش يكسري حملات به جريان‌ها مي‌كند ولي مي‌بينيم كه فيلمش مشكلي در اكران و نمايش و زمان ساخت پيدا نمي‌كند ولي اگر درصدي از آن نكات را فيلمساز ديگري در فيلمش مطرح كند فوري فيلمش توقيف خواهد شد. نكته مهم‌تر اين است كه در حوزه سينماي كمدي هم اگر طنز درست و اصولي داشته باشيد و يك فيلم كمدي به معناي درست كلمه بخواهيد بسازيد، اتفاقا دچار مشكل خواهيد شد. نمونه ساده فيلم آقاي مهرجويي است كه طبيعتا جزو فيلم‌هاي ماندگار سينماي ما است اما در زمان خودش با مشكلات خيلي زياد مواجه شد. فيلم توقيف شد. فيلم به نظر آنها تاويل‌پذير بود. عده‌اي مي‌خواستند به خود نارنجك ببندند و مهرجويي را بغل كنند يعني آنقدر مساله از نظر آنها جدي بود. ولي فيلم‌هاي شبه‌كمدي الان چون تاثيرگذار نيست و چون فقط براي خنده آني ساخته‌شده تا بليت خريده شود و بدون اينكه مخاطب فكر كند به چي خنديده و چرا خنديده و اصلا به چه كيفيتي خنديده، به راحتي نمايش داده مي‌شود اما اين فيلم‌ها اصلا ماندگاري ندارند. يكسال ديگر حتي كسي يادش نيست اين فيلم ساخته‌ و اكران شده. كسي يادش نمي‌آيد اصلا قصه‌اش چي بود. از اين لحاظ در مميزي اين فيلم‌ها خيلي آزادتر با آنها رفتار مي‌شود.

پوريا: به نظر من نوع مميزي ظاهرا نرم‌تري كه درباره اين نوع شبه‌كمدي‌ها اعمال مي‌شود بحث بسيار مهمي است. همچنين دردسري كه براي ما منتقدان دارد كه ما از زاويه نگراني براي سينما و ارزش‌هاي سينمايي و سطح هنري و حتي كمدي خوب و بامزه تلقي شدن يك فيلم بحث و ترديدمان را مطرح مي‌كنيم ولي دوستان در نشريات اصولگرا بابت غرهاي هميشگي كه مي‌خواهند به وزارت ارشاد بزنند و معتقدند اين وزارتخانه بايد سانسور سفت‌ و سخت‌تري اعمال كند، به اين فيلم‌ها از زاويه نگراني براي اخلاق‌زدگي‌هاي سطحي مي‌پردازند و آن‌وقت است كه به نظر مي‌رسد ما همسو با اين جناح‌ها هستيم... يعني با آن نگاه دگمي كه مانع شوخي‌پردازي‌هاي اين نوع فيلم‌ها مي‌شود در يك مسير قرار مي‌گيريم. اين دردسر كار ماست. اما مي‌خواهم اينجا با جزييات توضيح دهم. چند بار در برنامه‌هاي تلويزيوني هم اين موضوع را مطرح كردم.

آن چيزي كه تحت عنوان شوخي‌هاي جنسي گفته مي‌شود در فيلم‌هاي كمدي ايراني وجود ندارد. يك مثال من از شوخي جنسي بزنم: «وقتي دو كاراكتر جك لمون و توني كرتيس در فيلم «بعضي‌ها داغ‌شو دوست دارند» ناچار مي‌شوند براي نجات جان خودشان درحالي‌كه مرد هستند لباس زن بر تن كنند و زن‌پوشي كنند تاكسي آنها را پيداي‌شان نكند و گروه گنگستري آنها را نكشند، آنها در موقعيتي قرار مي‌گيرند كه يك پسرك آسانسورچي با آنها به عنوان يك زن شوخي كرده و سربه سرشان مي‌گذارد. آنها هم خيلي حرص مي‌خورند. يكي از آنها مي‌گويد تحملش سخت است و اعصابش خرد مي‌شود. آن‌يكي مي‌گويد تو يك‌ عمر گاو وحشي بودي (اشاره به گاوبازي توسط ماتادورها) هميشه مي‌خواستي شاخ بزني و حالا چند دقيقه است در لباس زن آن پارچه قرمز شدي كه گاو مي‌خواهد به آن پارچه قرمز حمله كند و به آن شاخ بزند. پس حالا يك مقدار تحمل‌كن.» اين شوخي جنسي است كه مربوط مي‌شود به مناسبات مرد و زن از زاويه اذيت و عصبيتي كه بابت متلك و برخوردهاي اين مدلي از جانب جامعه مردانه به جامعه زنانه تحميل مي‌شود. اين را مي‌گوييم شوخي جنسي كه مي‌تواند كاملا داير بر يك ارزش انساني باشد و در دل يك موضوع مربوط به مناسبات زن و مرد مطرح شود ولي در اين فيلم‌هاي شبه‌كمدي سينماي ما مثلا آدم‌ها حركتي با كمرشان مي‌كنند و به‌جاي اسامي، ضمير به كار مي‌برند. مثلا در فيلم اشاره مي‌كنند «اونت كجاست» كه بعد متوجه مي‌شويم منظورش بادبزن است. در اين فيلم‌ها اين تكه جملات قرار است تصوري از شوخي به وجود بياورد كه مخاطب با كف دستش به پشت آن دستش بزند و بگويد كه ديدي چي گفت؟ اينها قاعدتا در جك‌هاي محيط‌هاي مجازي و در فضاي خصوصي بين مردم ردوبدل مي‌شود ولي وقتي همين نكات را در فيلم سينمايي مي‌بينيم غافل‌گير مي‌شويم.

يعني مخاطب از دور زدن سانسور مي‌خندد.

پوريا: دقيقا و فكر مي‌كند اين اتفاق بامزه‌اي است. نكته جالب اين است كه حتي يك شوخي اين فيلم‌ها در ذهن ما نمي‌ماند. كيوان به‌درستي اشاره كرد كه اين فيلم‌ها شادي در جامعه ايجاد نمي‌كنند. ما هنوز بعد از سال‌ها شوخي‌هاي فيلم «اجاره‌نشين‌ها» و «مكس» و «مارمولك» را نقل مي‌كنيم و مي‌خنديم اما شوخي مندرج در اين فيلم‌ها ياد كسي نمي‌ماند و هرگز براي ما تكرار يا تداعي نمي‌شود و در دل ‌زندگي روزمره ما جاري نيست. ولي در آن لحظه روي پرده سينماها براي‌مان عجيب به نظرمي رسد. آقاي گلمكاني در ميزگرد گذشته‌اي كه با هم داشتيم درست اشاره ‌كرده بودند كه قهرمان گيشه در ايران تقابل با سانسور است. اينكه مردم بي‌خودي فكر مي‌كنند اين نكته در فيلم چقدر عجيب بود. حالا همه اين نكات را بدتر و رهاتر در جمع خصوصي مي‌گويند و مي‌شنوند ولي چون در سالن سينما در جمع عمومي‌تر ديده مي‌شود پس اتفاق نگو و نپرسي افتاده و همين نكته باعث فروش فيلم مي‌شود.

پرسش اصلي و هدف اصلي اين ميزگرد را اينجا مطرح مي‌كنيم و آن اينكه چه عاملي در سال‌هاي اخير باعث تنزل سطح كيفي فيلم‌هاي كمدي شده است؟

كثيريان: به نظر من فيلمنامه‌هاي دم‌دستي و سطح پايين، بازي‌هاي رها و كنترل نشده، كارگرداني با اندازه‌هاي غيراستاندارد، توجه به سينماي بازاري به‌شدت زودبازده و... ازجمله اين عوامل است. زودبازده از اين‌ جهت كه فيلم‌ها زود ساخته شود و زود به نتيجه برسد و زود وارد بازار شود تا خيلي زود به سود برسد. در اين نوع فيلم‌ها همه‌چيز با عجله و با استانداردهاي پايين صرفا براي رسيدن به سود بيشتر با هدف پايين آوردن سطح سليقه مردم ساخته مي‌شود، چون قرار نيست كار ماندگاري توليد شود. به قول امير از اين فيلم‌ها چيزي در ذهن مخاطب نمي‌ماند. فيلم‌هاي كمدي پارسال را در نظر بگيريد كه حتي اسم‌شان يادمان نيست و قرار هم نيست اسم اين فيلم‌ها در ياد كسي بماند. بنابراين بزن و در رو، بسازوبفروش يا هر اسم ديگري كه مي‌توان رويش گذاشت ساخته مي‌شود. در اين فيلم‌ها اساسا كيفيت فيلم براي سازندگان مهم نيست، خنده‌هاي آني مدنظر است. همين‌طور كه امير گفت مردم به اين فيلم‌ها اشتياق نشان مي‌دهند و براي‌شان سوال است كه چطور اين فيلم‌ها با اين الفاظ روي پرده آمده و چطور سانسور نشده؟ پس براي ديدنش روي پرده عجله مي‌كنند و ازآنجايي‌كه در اين فيلم‌ها قرار بر سانسور نيست، فقط قرار است چيزي در بازار عرضه شود تا از اين طريق مردم را به سينما بكشانند و در نهايت گفته شود ما اين مقدار فيلم كمدي داريم. شما الان نگاه كنيد در ژانرهاي مختلف سينمايي كه مردم ‌دوست دارند و سليقه‌هايي مختلف به اين نوع فيلم‌ها تمايل دارد اصلا اين نوع فيلم‌ها توليد نمي‌شود، همچون فيلم ورزشي، پليسي، ترسناك، رزمي، دادگاهي يا معمايي انواع مختلف كه جذابيت‌هاي خيلي زيادي هم در سينما دارد اساسا ساخته نمي‌شود، براي اينكه تنها چيزي كه ديدني و قابل‌رويت است و خيلي سريع سازندگان به نتيجه خود مي‌رسند فيلم كمدي است كه بگوييم و مردم بخندند و به چند نفر ديگر هم توصيه كنند و ما هم ‌سود خودمان را ببريم. براي اين نوع سينما توجه به كيفيت اصلا نمي‌صرفد. فيلمساز با خودش مي‌گويد قرار نيست اجاره‌نشين‌ها بسازم كه در تاريخ سينما بماند، قرار است چيزي بسازم كه از اين طريق به سود برسم. مثل كالاي دم‌دستي همچون شير و ماست كه مردم خوش‌شان مي‌آيد و سريع مي‌خرند. نه كالاي فرهنگي.

پوريا: در ادامه ماجراي بازاري ديدن فيلم‌هاي كمدي يك تفكيك جزيي هم لازم و ضروري است؛ مبني بر اينكه پخش‌كننده و تهيه‌كننده چنين فيلم‌هايي را مي‌توان با كمي نگاه اغماض بخشيد چون بر آنها حرجي نيست. نكته ديگر بحث سيستم دولتي است كه به‌سادگي براي چنين فيلم‌هايي مجوز ساخت و پخش صادر مي‌كنند براي اينكه آخر سال بيلان كاري خود را بايد اعلام كنند و آمار دهند كه اين فيلم‌ها آنقدر ميليارد تومان فروش داشته‌اند. حال اينكه از چه طريقي اين فيلم‌ها فروش داشته براي‌شان اصلا مهم نيست. براي اينكه نكته سياسي اجتماعي و موضوع جدي عميقي در اين فيلم‌ها مطرح نشده. اينجا منظورم از جديت آن مفاهيم جدي است كه در دل فيلم‌هاي كمدي هم مي‌تواند وجود داشته باشد چون تاريخ سينما و طنز ما سرشار از نكات جدي است كه در دل فيلم‌ها و مطالب كمدي و طنز قرار داده شده است كه بسيار ماندگار و به ياد‌ماندني شده‌اند. ولي چون اين فيلم‌ها حرف‌هاي جدي ندارند پس نظارت‌شان هم سهل‌تر صورت مي‌گيرد. اما بحث من در اينجا با خود فيلمسازان و فيلمنامه‌نويسان است كه اگر توجه كنيم بعضي فيلمسازها به هر حال هويت فرهنگي دارند و نسبت به اين سينما شناختي دارند يا دغدغه مسائل اجتماعي دارند و پيش از اين فيلم‌هاي قابل‌تحمل، تامل‌تر و جدي‌تري ساخته‌اند، همچون منوچهر هادي كه سابقه «قرنطينه» و «زندگي جاي ديگري است» را در كارنامه خود دارد. مصطفي احمدي آدم دانايي در زمينه سينماي غرب است و ترجمه‌هايي از اينگمار برگمان و وودي آلن انجام داده. فيلم اول مهدي نادري بدرود بغداد هم به لحاظ بصري فيلم قابل اعتنايي بود است.

اينكه چطور مي‌شود اين فيلمسازها تن به ساخت اين نوع فيلم‌ها مي‌دهند همه منتقدان و اهالي رسانه را متعجب كرده است.

آخر چطور مي‌شود اين فيلمسازها وقتي فيلم كمدي مي‌سازند نتيجه‌اش كاملا برعكس مي‌شود. منوچهر هادي ماحصل كارش در فيلم‌هاي كمدي مي‌شود «رحمان 1400»، «آينه بغل»، «من سالوادور نيستم». مهدي نادري «سامورايي در برلين» را مي‌سازد و مصطفي احمدي به «ميليونر ميامي» مي‌رسد. سوال ديگر من اين است كه چرا وسواس‌هاي اين افراد حين ساخت فيلم كمدي از بين مي‌رود؟ همان حرف كيوان كه اين افراد فكر مي‌كنند هدف اقتصادي فيلم تامين مي‌شود، پس كاري به وجوه ديگر فيلم نداريم. چرا اين فيلمسازان فكر نمي‌كنند كه اين فيلم‌ها را نمي‌توانند از كارنامه‌شان حذف كنند؟ پس لااقل سعي كنند در همين فيلم كمدي هم نكات به دردبخور و ماندگاري مطرح يا مناسبات شخصيت‌پردازي كاراكترها را بهتر رعايت كنند. اينجا از مثال ديگري استفاده مي‌كنم. در فيلم «رحمان 1400» به وضوح عجله در ساخت فيلم مشهود است. در سكانس‌هاي مشترك (خيلي كم) بين مديري و گلزار آشكارا مي‌توان متوجه شد كه هر دو بازيگر براي پلان‌هاي طرف مقابل روز فيلمبرداري حضور نداشتند به همين جهت وقتي گلزار در كلوزآپ حرف مي‌زند آن سري كه در اورشولدر پشتش را مي‌بينيم خود مديري نيست و در پلان‌هايي كه به نماهاي مقابل كات مي‌شود اصلا حركت و زاويه سر با پلان مقابل نمي‌خواند يعني كاملا معلوم است كه بدلي جاي گلزار نشسته و پلان‌هاي مديري را گرفته و بالعكس. وقتي كسي از بيرون ماجرا نگاه مي‌كند به اين نكته مي‌رسد كه وقتي كسي در طول يك سال چند پروژه را با هم هندل مي‌كند نتيجه‌اش همين فيلم‌ها مي‌شود. از بيرون هم كسي اگر به ماجرا نگاه كند به اين نكته مي‌رسد كه وقتي منوچهر هادي سريال «دلدادگان» را روي آنتن دارد و ساخت سريال «عاشقانه» او تمام نشده است و از طرفي در تدارك سريال «دل» هم هست و اين وسط هم فيلم «رحمان 1400 » را مي‌سازد، اين حجم كار چه چيزي را مشخص مي‌كند؟ كاملا معلوم است چيزي تحت عنوان مكث روي فيلمنامه در فرآيند توليد اثر اصلا وجود نداشته است. اين در حالي است كه نگرش به اين موضوع مي‌توانست مسوولانه‌تر باشد اما نكته ديگري اينجا مطرح است و آن اينكه در سال‌هاي دهه شصت وزارت ارشاد براي رخت بر بستن ابتذال از سينماي ايران خيلي سخت مي‌گرفت؛ به اين معني كه به فيلم‌هاي كمدي سخيف يا فيلمنامه‌هاي ضعيف درجه جيم مي‌داد تا اين فيلم‌ها اكران خوبي در سينما نداشته باشند و در سال‌هاي بعد‌تر مجوز اكران به برخي از اين فيلم‌ها نمي‌داد و اين فيلم‌ها سر از بازار ويديو در مي‌آوردند و اصطلاح شانه تخم مرغي به اين فيلم‌ها اطلاق مي‌شد. در حال حاضر چرا كيفيت عمومي سينماي ايران براي ارشاد مهم نيست؟

كثيريان: به نظر من در سال‌هاي اخير شرايط سينماي ما اين فشار را بر فيلمسازها تحميل كرده تا به سمت ساخت اين نوع فيلم‌ها بروند. چون در اكران حمايتي از فيلم‌هاي غير از فيلم كمدي نمي‌شود. نمونه‌اش حسين قناعت. او اين همه فيلم كودك ساخته است و احتمالا با خود مي‌گويد من هم بايد در بورس باشم و فيلم من هم بايد اكران شود، به همين جهت فيلم «لازانيا» را مي‌سازد. يا مهدي نادري سامورايي در برلين را به كارنامه‌اش اضافه مي‌كند. شما نگاه كنيد بنياد سينمايي فارابي به عنوان نهادي كه بايد از سينماي فرهنگي حمايت كند و اين حمايت در سياستگذاري اين بنياد نوشته شده، در حال حاضر سرگروه خود را به «دختر شيطان» اختصاص داده و اين فيلم را اكران مي‌كند. در واقع ماموريت‌ها گم شده است. فارغ از اينكه دولتي شدن يا نشدن سينما را قبول داشته باشيم، دولت فعلا وظيفه‌اش بايد حمايت از فيلم‌هاي فرهنگي و باارزش‌تر باشد چون بالاخره فيلم‌هاي تجاري راه خود را در اكران پيدا مي‌كنند و به فروش مي‌رسند اما حمايت در اكران بايد از فيلم‌هاي فرهنگي انجام شود تا امثال قناعت و نادري بتوانند فيلم‌هايي را كه دل‌شان مي‌خواهد بسازند. فيلم‌هايي هم كه اين فيلمسازها دل‌شان مي‌خواهد بسازند فيلم‌هاي هنر وتجربه يا مخاطب خاص نيست، فيلم‌هاي بدنه سينما است كه اتفاقا در ژانرهاي مختلف است. فيلم‌هايي كه هم مي‌فروشد و هم گليم خود را از آب بيرون مي‌كشد. چون اصل سينماي ايران از اين جنس فيلم‌ها بود كه در دنيا مطرح شده بود نه از جنس «هشتك» و «لازانيا» و نه از سينماي كم مخاطب و خاص. به اين نكته توجه كنيم كه سينماي ما بدنه‌اي داشت كه اين بدنه در حال حاضر در حال حذف شدن است؛ بدنه‌اي كه هم مي‌فروشد و هم فيلم باارزش توليد مي‌كند.

پوريا: موضوع همين است. در جلسه‌اي كه آقاي اربابي هم حضور داشت به اين موضوع اشاره كردم كه در مديريت فرهنگي سينماي ايران اين بحث صفر و صدي شده است؛ به اين معني كه از طرفي وزارت ارشاد ادعا مي‌كند كه خودش را بابت كمك به خصوصي شدن سينماي ايران در بررسي كيفيت فيلم‌ها كنار كشيده است و از طرف ديگر در بحث نظارت به وفور دخالت‌هاي عجيب و فراتر از مفهوم بررسي فرهنگي مي‌كند؛ گو اينكه انگار سينماگران قيم و آقا بالا سر مي‌خواهند و بايد ولي خود را بياورند و همه جزييات كلامي را كه در فيلم‌ها به كار مي‌رود و ديدگاهي را كه سينماگر در فيلمش مطرح مي‌كند كاملا كنترل كند. انگار كه جهان‌بيني فيلمساز توسط وزارت ارشاد شكل مي‌گيرد. به جاي اين بحث ارشاد مي‌توانست مرحله تبديل تدريجي سينما با گردش سرمايه خصوصي را بر اين مبنا بگذارد و بگويد كه« مردم مي‌خواهند» مديريتي داشته باشد كه اولا از فيلم فرهنگي جدي درست و تاثيرگذار و درگير‌كننده براي تماشاگر به قدر كافي حمايت شود، چه حين دريافت مجوز ساخت و چه زمان دريافت مجوز نمايش و هم اينكه مردم اگر متريال كمدي مي‌خواهند يك چيز ديگري هم به جز سخاوت‌هاي رايج در سينما براي ديدن داشته باشند كه به تماشاي آن بنشينند. جالب اينجاست كه برخي فيلم‌ها در صحنه‌هاي ابتدايي مي‌خواهند نكاتي را براي مخاطب تعريف كنند. مثل فيلم «ما همه با همه هستيم» يا «لس‌آنجلس تهران» اما در ادامه به سمت عجيب و غريبي مي‌روند كه جز رقصيدن راه ديگري در جذب مخاطب ندارند. اين مشكل عمده به مديريت فرهنگي برمي‌گردد كه جايي براي حمايت باقي نمي‌گذارد. مثال خوشايندي نيست ولي بعد از حذف «رحمان 1400» از اكران نوروزي با تاكيد بر اينكه فيلم بدي است و بد ساخته شده و اشاره كردم شتابان ساخته شده است اما ديديم كه اين حذف هيچ افتي در فروش فيلم «متري شيش‌ونيم» حاصل نكرد. فرض كنيم مردمي باشند كه بگويند مي‌خواستيم به تماشاي «رحمان 1400» برويم و بخنديم ولي چون الان اين فيلم روي پرده نيست به تماشاي فيلم متري شيش و نيم نمي‌رويم كه ديديم اين‌گونه نشد و اتفاقا حتي فروش «متري شيش‌ونيم» بيشتر هم شد. اين فقط مثالي بود براي اينكه بگويم اگر سالن و سانس‌هاي كافي
در اختيار فيلم‌هاي واجد ارزش قرار بگيرد قطعا اين فيلم‌ها فروش خواهد داشت. فيلم‌هايي كه واجد هر دو شكل ارزش، يعني هم درگير كردن احساس تماشاگر در بحث سرگرمي‌سازي و هم ارزش‌ها و دلمشغولي‌ها دغدغه‌هاي فيلم خوب ساخته شدن در آنها لحاظ شود. به نظر من در حال حاضر وزارت ارشاد اين وظيفه خود را به عنوان بخش فرهنگ فراموش كرده است و فقط در جايگاه مرشد به آدم‌ها مي‌خواهد بگويد مچ‌تان را بياوريد پايين‌تر.

كثيريان: در پايان به اين نكته مهم اشاره‌كنم كه ما به عنوان مخاطبان جدي‌تر سينما كه مي‌نويسيم و فيلم‌ها را نقد مي‌كنيم به نقد اين‌گونه فيلم‌ها بايد بيشتر توجه كنيم. وقتي ما به عنوان منتقد به ديدن اين فيلم‌ها نمي‌رويم چون ارزش كافي براي اين فيلم‌ها قائل نيستيم، همين خود باعث مي‌شود اين فيلم‌ها از حاشيه امني برخوردار باشند. به لحاظ رسانه‌اي كسي هيچ نقد منفي روي اين فيلم‌ها نمي‌نويسد و اين فيلم‌ها از حاشيه امن رسانه‌اي برخوردار شدند؛ البته مي‌دانم كه امير چنين فيلم‌هايي را مي‌بيند و حتما راجع به آنها مي‌نويسد ولي منتقدان بايد چنين فيلم‌هايي را ببينند و راجع به آنها نقد بنويسند.

 


نگاه سطحي جامعه‌شناختي است كه چون جامعه‌اي در غم و اندوه است بهتر است كه با اين نوع فيلم‌ها شاد باشند. اما مهم اينجاست كه اين فيلم‌ها در ساختار از اصول اوليه ژانر و شايد حتي اصول اوليه سينما دور مي‌شوند و درنهايت محصولي ساخته مي‌شود كه نه دروپيكر دارد و نه از فيلمنامه خوبي برخوردار است و نه انسجام دارد.

مميزي در ايران وابسته به بازخورد احتمالي است كه مميزيان فكر مي‌كنند نمايش فيلم درپي دارد. به همين دليل است كه مي‌بينيم خيلي از فيلم‌هاي سخيف دم‌دستي شبه‌كمدي گاهي در مميزي كمتر به مشكل برمي‌خورند.

فيلمنامه‌هاي دم‌دستي و سطح پايين، بازي‌هاي رها و كنترل نشده، كارگرداني با اندازه‌هاي غيراستاندارد، توجه به سينماي بازاري به‌شدت زودبازده و... ازجمله اين عوامل است. زودبازده از اين‌ جهت كه فيلم‌ها زود ساخته شود و زود به نتيجه برسد و زود وارد بازار شود تا خيلي زود به سود برسد.

بنياد سينمايي فارابي به عنوان نهادي كه بايد از سينماي فرهنگي حمايت كند و اين حمايت در سياستگذاري اين بنياد نوشته شده، در حال حاضر سرگروه خود را به «دختر شيطان» اختصاص داده و اين فيلم را اكران مي‌كند. در واقع ماموريت‌ها گم شده است.

فيلمساز با خودش مي‌گويد قرار نيست اجاره‌نشين‌ها بسازم كه در تاريخ سينما بماند، قرار است چيزي بسازم كه از اين طريق به سود برسم. مثل كالاي دم‌دستي همچون شير و ماست كه مردم خوش‌شان مي‌آيد و سريع مي‌خرند. نه كالاي فرهنگي.

وقتي ما به عنوان منتقد به ديدن اين فيلم‌ها نمي‌رويم چون ارزش كافي براي اين فيلم‌ها قائل نيستيم، همين خود باعث مي‌شود اين فيلم‌ها از حاشيه امني برخوردار باشند. به لحاظ رسانه‌اي كسي هيچ نقد منفي روي اين فيلم‌ها نمي‌نويسد و اين فيلم‌ها از حاشيه امن رسانه‌اي برخوردار مي‌شوند.


سينماي ايران بيش از يك دهه است كه به سخاوت در قالب كمدي، كاري ندارد ولي هر موضوع جدي دور از شعارها و كليشه‌ها را زير سوال مي‌برد و براي فيلم‌هاي مرتبط با آن، مساله مي‌سازد.

جملاتي را نظير مردم مشكل زياد دارند و احتياج به خنده ‌دارند توجيه ساخت اين آثار دم‌دستي نكنيم. فيلم‌هايي را كه فيلمنامه‌هايش يك‌بار نوشته مي‌شود و بخش عمده‌اي از آنها با بداهه سر صحنه يا پر كردن حفره‌ها و چاله‌هاي داستان، با مزه ريختن بي‌مزه بازيگران برطرف مي‌شود و فكر مي‌كنند به اين شكل متاع مرغوب كميكي در اختيار مردم گذاشته‌اند، با اين نكات توجيه نكنيم.

حتي يك شوخي اين فيلم‌ها در ذهن ما نمي‌ماند. اين فيلم‌ها شادي در جامعه ايجاد نمي‌كنند. ما هنوز بعد از سال‌ها شوخي‌هاي فيلم «اجاره‌نشين‌ها» و «مارمولك» را نقل مي‌كنيم و مي‌خنديم اما شوخي مندرج در اين فيلم‌ها ياد كسي نمي‌ماند و هرگز براي ما تكرار يا تداعي نمي‌شود و در دل ‌زندگي روزمره ما جاري نيست. ولي در آن لحظه روي پرده سينماها براي‌مان عجيب به نظرمي رسد.

بعضي فيلمسازها به هر حال هويت فرهنگي دارند و نسبت به سينما شناختي دارند يا دغدغه مسائل اجتماعي دارند و پيش از اين فيلم‌هاي قابل‌تحمل، تامل‌تر و جدي‌تري ساخته‌اند،آخر چطور مي‌شود اين فيلمسازها وقتي فيلم كمدي مي‌سازند نتيجه‌اش كاملا برعكس مي‌شود.

به نظر من در حال حاضر وزارت ارشاد وظيفه خود را به عنوان بخش فرهنگ فراموش كرده است و فقط در جايگاه مرشد به آدم‌ها مي‌خواهد بگويد مچ‌تان را بياوريد پايين‌تر.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون