پابلو نرودا
مرتضي ميرحسيني
همه اصول حقوق بشر را خواندهام/ و جاي يك اصل را خالي يافتم/ و اصل ديگري را به آن افزودم/ جانم/ اصل سي و يكم: هر انساني حق دارد هر كه را كه ميخواهد دوست داشته باشد.
سال 1904 در چنين روزي بود كه ريكاردو باسوآلتو در خانوادهاي معمولي، ساكن شهر پارال شيلي متولد شد. مادرش را همان ماههاي نخست زندگي از دست داد و خاطرهاي از او برايش
به يادگار نماند. بياعتنا به مخالفتهاي گاه و بيگاه پدرش، به ادبيات دل بست .وقتي كه به دانشگاه هم رفت به اين دلبستگي وفادار ماند و خيلي زود طعم دلچسب موفقيت و تحسين را چشيد. در همان سالهاي جواني، بعد از انتشار مجموعهاي از شعرهايش به شهرت رسيد و به جمع چهرههاي مهم ادبيات كشور راه يافت. متاثر از يان نرودا نويسنده اهل چك نام پابلو نرودا را براي خودش برگزيد و از آن پس اين نام بر او ماند. بعد از پايان تحصيلات دانشگاه در وزارت خارجه شيلي مشغول به كار شد و مدتي در شرق آسيا و زماني هم در غرب اروپا زندگي كرد. دورهاي كه كاردار شيلي در مادريد بود، جنگ داخلي در اسپانيا شعله كشيد و خواهناخواه او را هم درگير كرد. آنچه نرودا در اين سالها ديد و تجربه كرد بر شكلدهي به جهانبيني او موثر بود و بر تصميمگيريها و انتخابهاي بعدي زندگي او اثرات عميقي گذاشت. مانند بسياري از روشنفكران آن روزگار به ماركسيسم گرايش پيدا كرد و حتي به دفاع از حكومت شوروي برخاست. البته او آن زمان 32 ساله بود و هنوز راه درازي براي زندگي در پيش داشت. از اسپانيا به فرانسه منتقل شد و مدتي در اين كشور زندگي كرد. در بازگشت به شيلي به حزب كمونيست اين كشور پيوست و سياست را جديتر از قبل دنبال كرد. رويارويي سختگيرانه و سركوبگرانه دولت شيلي در واكنش به اعتراضات و شورشهاي كارگري را تاب نياورد و در چند سخنراني مهيج، نگاه حاكم بر كشورش و سياست اقتصادي حكومت را به نقد كشيد. او عملا با جريان حاكم بر شيلي گلاويز شد و دشمني برخي محافل بانفوذ اين كشور را برانگيخت و از اينرو با دردسرهاي زيادي مواجه شد. به ناچار كشورش را ترك كرد. به آرژانتين رفت و از آنجا با هويت ساختگي به پاريس گريخت. مدتي هم در مكزيك زندگي كرد و سرانجام زماني كه شرايط شيلي را مناسب ميديد به زادگاهش برگشت. اوايل دهه 1960 با نكوهش تجاوز نظامي و جنگافروزي امريكا در ويتنام و اواخر آن با دفاع از رياستجمهوري سالوادور آلنده چپگرا در شيلي و بعد هم انتخاب براي دريافت جايزه نوبل ادبي (سال 1971) بيشتر از گذشته مورد توجه قرار گرفت. اما دولت آلنده دوام نيافت و رييسجمهور محبوب نرودا در كودتايي خونين از قدرت كنار زده شد.