نگاهي به فيلم «شبي كه ماه كامل شد»
سكنيگزيدن در رخداد كورهراهها
سيد حسين رسولي
آلن بديو مينويسد: «فلسفه به ما نشان ميدهد كه بايد انتخاب كنيم. انتخاب ميان دو نحو از تفكر است. تمامي ما تصميمي براي گرفتن داريم. ما مجبوريم تصميم بگيريم كه طرف سقراط يا طرف كاليكلس باشيم. در اينجا فلسفه فكر كردن به عنوان انتخاب و فكر كردن به عنوان تصميم است».
اين روزها فيلم «شبي كه ماه كامل شد» به نويسندگي و كارگرداني نرگس آبيار روي پرده سينماها جا خوش كرده است. روايت اين فيلم بر بستر نوعي «ملودرام خشن» شكل ميگيرد. زاويه ديد دوربين متعلق به قهرماني زن است. فائزه (الناز شاكردوست) شخصيت اصلي قصه است كه وارد رابطهاي خطرناك با جواني معمولي به نام عبدالحميد (هوتن شكيبا) ميشود. اين داستان به گونهاي پيش ميرود كه در نقطهعطفها و پردههاي پيرنگ، اطلاعات فراوان بسياري براي مخاطب و فائزه فاش ميشود. در واقع، مكاشفه شخصيت اصلي و مخاطب به طور همزمان صورت ميگيرد. در نهايت، مخاطب وارد خانوادهاي گنگستر ميشود كه دست به عمليات تروريستي ميزنند. داستان از اينجا وارد ژانرهاي «تريلر» (تعقيب و گريز دلهرهآور) و «اكشن» (پر زد و خورد) ميشود. پيرنگي كه در بستر ملودرام پيش ميرفت حالا وارد بستري ديگر چون درگيريهاي فيزيكي و تروريستي ميشود. بنابراين، كاراكترهايي كاربردي مانند پليس و امنيتي هم وارد ميشوند. آبيار تلاش ميكند روايتي عامهپسند و ساده با گرهگشاييهاي معمولي را ايجاد كند. معماهاي فيلم او يكي پس از ديگر حل ميشوند. حالا دست او رو شده است و هيچ كارت ديگري براي مخاطب ندارد. البته پروداكشن فيلم قدرتمند است و صحنههاي اكشن متفاوتي را در سينماي ايران شاهد هستيم. با اينحال، ضعفهاي اساسي دارد. آلن بديو مينويسد: «اگر ميخواهي زندگيات معنادار باشد، بايد رخداد را بپذيري، بايد بر سرحدي از قدرت باقي بماني، بايد با عزمي دوچندان روي تصميم خود بايستي». مشكل فيلم آبيار هم غياب هر نوع رخداد كليدي است. نيازهاي دراماتيك شخصيتها پوچ است؛ گويا جشني از سادگي و راحتي را تماشا ميكنيم. نكته اساسي زاويه دوربين معصومانه كارگردان است. اين زاويه ديد شايد براي ادبيات داستاني آن هم از نوع داستان كوتاه جوابگو باشد ولي براي سينما مشكلآفرين است. چرا بايد با فائزه و شوهر خشن و تروريست او همذاتپنداري شود؟ چرا شخصيتها در موقعيت انتخابهاي حاد اخلاقي (dilemma) قرار نميگيرند؟ البته كليت فيلم «انضمامي» (داراي زمان و مكان) است ولي نوعي روايت ساده تكبعدي را ميبينيم كه جايي براي انتخاب تماشاگر باقي نميگذارد. ما از اواسط فيلم وارد زندگي افرادي خشن، متعصب و راديكال ميشويم. مثلا فيلم «عصر جديد» چارلي چاپلين اشارههاي روشني به فلسفه سرمايهداري ميكند. آيا فلسفه «شبي كه ماه كامل شد» درباره زندگي تروريستي است؟ اين فيلم ميتوانست يك اثر جادهاي با توجه به فلسفه «راه» باشد. هايدگر اينگونه راهها را «كورهراهها» (Holzwege) مينامد. مقصد در جهان فكري هايدگر پيشاپيش و از گام نخست معلوم است. اين مقصد خدايي است كه در نور هستي آشكار ميشود.