در باب غزل سيمين بهبهاني
عبور از خستهبند اوزان متداول
بهنام ناصري
نوشتن از اهميت شعر شاعري كه چند ده سال دست به كار پديد آوردن تجربههايي تازه در قوالب كلاسيك و به ويژه غزل فارسي بوده و گنجاندن اين همه در قالب يادداشتي از اين دست كوتاه، البته كه آسان نيست. سيمين بهبهاني قبل از انقلاب 57 پنج كتاب شعر داشته كه در چهار كتاب نخست، عمدتا در فضا و حالوهوايي رمانتيك سير ميكند و در برخي شعرها البته حدي از دغدغههاي اجتماعي و به اصطلاح بيان آلام زمانه هم ديده ميشود. آثار آن دوره در كارنامه شاعري بهبهاني، چندان اهميتي به لحاظ ادبي ندارند؛ اگرچه به واسطه «حرف سوزناك»زدنهاي آهنگين كه معمولا پسند ذائقه متفنن شعر ما را تضمين ميكند، صرف بيانگري مستقيم بهبهاني در پارههايي منظوم در آثار آن دوره هم، سهم اغماضناپذيري از توجه همگاني دارد. به عبارتي شعر آن دوره بهبهاني، اگرچه نسبت به دورههاي بعد اهميت ادبي به مراتب كمتري دارد اما به سبب سازگارياش با سلايق عام، مورد اقبال و توجه زيادي از سوي جامعه شعرخوان قرار ميگيرد.
حكايت «رستاخيز»، پنجمين كتاب بهبهاني اما با آثار قبلي او تا حدي متفاوت است. اين كتاب كه در سالهاي آغازين دهه پنجاه، حدودا پنج سال مانده به انقلاب منتشر شد، بيش از بقيه حاوي نشانههايي بود از آوانگارديسمي بالقوه در آثار آينده شاعري كه اگرچه قصد وانهادن قوالب كلاسيك به سوي طبعآزمايي در قالب نيمايي يا شعر آزاد را نداشت اما پر پيدا بود كه سودايي عبور از خستهبند اوزان متداول عروضي است. سودايي كه كمتر از يك دهه بعد، ششمين كتابش را به نقطه عطفي در عمر شاعري او تبديل كرد. «خطي ز سرعت و آتش» حدودا يك سال بعد از انقلاب منتشر شد همراه با مقدمهاي كه از بازنگري در اوزان عروضي شعر كلاسيك فارسي و ارايه بدعتهاي وزني خبر ميداد. كتابي كه انگار مصداقي است از تاثيري كه به تعبير رضا براهني در كتاب «بحران رهبري نقد ادبي»، انقلابها بر شكل و محتواي آثار ادبي ميگذارند. غزل بهبهاني با «خطي ز سرعت و آتش» وارد دوره تازهاي از حيات شاعري او ميشود. ابداعات وزني او در اين كتاب كه آغازگاه تجربهگراييهاي بدعتگزارانه بعدي اوست، ابدا رويكردي در جهت تزيين و به فراخور تفنن نيست، بلكه الزام بيان مفاهيم تازهاي است كه در فضاي تحوليافته بعد از انقلاب، دستمايه غزل بيانگراي بهبهاني قرار ميگيرد. برخورداري از دغدغه اجتماعي و همواره و تا پايان عمر سوداي بيان «درد مردم» را داشتن، ويژگي شعر او بود. بهبهاني هيچگاه از تعهد معهود خود در قبال مردم كوتاه نيامد و از رابطهاش با اجتماع نكاست و عجيب نيست كه تا اين اندازه مساله بيان درد مردم را داشتن، جاهايي در شعر او كه سوداي مفاهمه با تودههاي جامعه از طريق شعر، اثر را به ورطه ركگوييهاي بعضا شعاري و بيپرهيز از نگاه قضاوتگرانه ميغلتاند، محل چالش باشد و اين را به چه ميتوان تعبير كرد جز همان اعتباري كه شاعر از شعر و جايگاه شاعرياش برميگيرد و خرج مردم و آرمانهايش ميكند؟