ياد آر ز شمع مرده ياد آر
محسن آزموده
زندگي رسم غريبي است. هيچكس نميتواند فرداي خودش را پيشبيني كند. آدميزاد تا جوان است و سرحال، تصور ميكند كه عنان اموراتش را به دست دارد و دستكم از پس رتق و فتق خودش برميآيد، دور و برش شلوغ است و روابطش متنوع و رنگارنگ و مستحكم. اما پا به سن كه ميگذارد به تدريج درمييابد كه اين خبرها هم نيست، بيماريها و ناخوشيها ناخواسته از هر گوشه و كنار جسمش خودنمايي ميكنند و اطرافيانش هم يا سراغ زندگي خودشان ميروند و به مشغلههاي خودشان گرفتار ميشوند، يا نويي مييابند و كهنه را به طاق نسيان ميسپارند. آدميزاد فكر ميكند هميشه جوان است و قبراق و شاد و شنگول و سرشلوغ اما تا به خود ميآيد ميبيند، حسابي تنها و درمانده است و كسي سراغي از او نميگيرد. به رسم زمانه اين وضعيت تلخ براي عموم آدميان پيش ميآيد و استثنابردار نيست اما براي هنرمندان و نويسندگان و كساني كه زماني براي خودشان چهرهاي بودهاند و آمد و شدي داشتهاند، بارها تلختر و ناراحتكنندهتر است. 29 تير ماه سال جاري، يعني همين دو- سه روز پيش، بانو زبيده جهانگيري در خلوت و انزوا و گمنامي در سن 78 سالگي روي در نقاب خاك كشيد. اين بانوي بازيگر، شاعر و نويسنده را نميشناختم و واسطه آشنايي استاد منوچهر صدوقيسها، پژوهشگر نامآشناي فلسفه و كلام و عرفان اسلامي بود. در واقع رفته بودم با ايشان درباره موضوع قلندران گفتوگو كنم كه متوجه شدم اصلا حال خوشي ندارد. علت را كه جويا شدم به مرگ شبنم خانم اشاره كرد، زني كه به گفته استاد صدوقيسها، روزگاري براي خودش اسم و رسمي داشت و در محافل ادبي و هنري و مطبوعاتي كيا و بيايي. فارغالتحصيل هنرستان موسيقي كه از نوجواني همراه بانو قمرالملوك وزيري بود و دخترخوانده او تلقي ميشد، كتابي نيز درباره بانوي آواز ايران نگاشته است. خانم جهانگيري در كنار نويسندگي شعر نيز ميگفت و تخلصش «شبنم» بود. برخي از اشعار او در دو دفتر شعر «پرواز را فرياد كن» و «آسمان گريست» منتشر شده است. خانم جهانگيري از نوجواني در كنار تحصيل، تئاتر كار ميكرد و به بازيگري در سينما و تئاتر مشغول بود. به همين سبب پس از افتتاح تلويزيون ملي ايران به عنوان نخستين زن بازيگر تلويزيون به همراه چند هنرمند ديگر به اجراي تئاتر در تلويزيون پرداخت. نخستين نمايشي كه او در آن بازي كرد، نمايش «هزار و يك شب» بود و همبازي شدن با محسن فريد، ايرج ناظريان، رقيه چهرهآزاد، علي محزون، عزتالله مقبلي و محبوبه همسر عزتالله مقبلي. همچنين از جواني در كنار نويسندگاني چون خسرو شاهاني، ذبيحالله منصوري و ابراهيم باستانيپاريزي از همكاران هميشگي مجله نامآور خواندنيها شد و سالها بعد كتابي درباره علياصغر اميراني، صاحب امتياز و سردبير اين نشريه نوشت. پس از انقلاب و با تعطيلي اين مجله، خانم جهانگيري به كار تصحيح و ويرايش پرداخت. تصحيح بيش از 120 جلد كتاب فارسي و عربي محصول اين دوره فعاليت اوست. ويرايش يا مقدمه كتابهاي «شهيد عشق الهي رابعه عدويه» نوشته عبدالرحمن بدوي و ترجمه محمد تحريرچي و «نهجالبلاغه» ترجمه محمدحسن نعيمي نمونهاي از اين آثار است. خانم جهانگيري در سال 1393 كتابخانه نفيس خود را به بنياد دايرهالمعارف بزرگ اسلامي اهدا كرد. در اين مجموعه 1520 جلد كتاب و 119 عنوان مجله از جمله دوره كامل مجله خواندنيها موجود است. همسر او محمد قاضياسداللهي نيز نقاش، مجسمهساز و خوشنويس است كه در سال 1382 از دنيا رفت. از آثار معروف او ميتوان به پرترههايي از بهزاد، ملكالشعراي بهار، پروفسور محسن هشترودي، دكتر محمد مصدق و ابوالحسن صبا اشاره كرد. درگذشت اين هنرمند و نويسنده در سكوت، بسيار تلخ و ناراحتكننده است و اميد كه دستكم اهل فرهنگ و مطبوعات از اين پيشكسوت عرصه مطبوعات ياد كنند و به قدر همت خود در ماندگاري نام و ياد او بكوشند. ايدون باد.