رضايت زناشويي را جدي بگيريم
ناصر قاسمزاد
پدري در شهرستان جم از توابع استان بوشهر بدون هيچ دليلي فرزند 7 ساله خودش را به قتل رسانده و همين جنايت سبب شده تا 2 ماجراي ديگر كه در شهرستان همجوار با آن يعني «كنگان» روي داده در خاطرهها زنده بماند. در دو ماجراي ديگر 2 مادر، 2 فرزند خود را به قتل رساندند. يكي در سال 1391 و ديگري در سال 1395. ماجراي سال 1395 بسيار متاثر از اختلافات زناشويي بود. زني كه در آن ماجرا دست به قتل دو فرزندش زده بود تازه 5-4 سال بود كه زندگي مشترك خود را آغاز كرده بود.
به طور طبيعي ميزان فشار رواني بهويژه در 5 سال نخست زندگي بالاست. حال اگر «رضايت زناشويي» نباشد دلزدگي از پيوند زناشويي خود باعث كاركردها و واكنشهاي متفاوتي در فرد ميشود. برخي راه طلاق در پيش ميگيرند ولي برخي كه طلاق در خانواده آنها مذموم است درگير روابط غيرمتعارف ميشوند يا آنكه گرفتار افسردگي تا حد خودكشي.
ويژگي زنان اين است كه يا مسووليت كاري را برعهده نميگيرند يا وقتي آن را برعهده گرفتند به نحو احسن انجام ميدهند؛ به عبارت ديگر مسووليتپذيري در زنان بسيار بالاست. اين ميزان از مسووليتپذيري در فرد ميتواند باعث آزار و اذيت او نيز بشود زيرا هم ميخواهد در درس موفق باشد و هم مادر موفقي باشد و هم ميخواهد همسر موفق و دختر خوبي هم براي خانواده باشد. در چنين شرايطي است كه اين ميزان فشار ميتواند توانمندي فرد را زير سوال ببرد؛ ضمن اينكه فراموششدگي و بيتوجهي همسر و خانواده هم بر مجموعه عوامل افزوده شده است. موقعيتي كه همسرش در خانه و خانواده ايجاد كرده نيز نوعي عدم مسووليتپذيري را نشان ميدهد. در چنين شرايطي اضطرابها و استرسها در كنار آن عدم رضايت زناشويي بروز و ظهور ميكند.
بحث مسائل محيطي و تاثير آن بر رفتارهاي فردي هميشه مطرح بوده است. بايد ديد علاوه بر افسردگيها و تنشهايي كه بر اين افراد مرتكب قتل وارد ميشده همچنين مسائل بومي و فرهنگي حاكم بر اين منطقه چگونه است؛ به عبارت ديگر ببينيم نوع نگاه مردم به موجوديت زن و جنسيت او در عرف مردم اين منطقه چگونه بوده است. يا در اين مورد اخير يعني مردي كه گفته ميشود اهل گچساران است و در جم دست به قتل فرزندش زده تابع چه شرايطي بوده است.
در مورد 2 ماجرايي كه در اين استان و براي 2 مادر رخ داده، بايد گفت انتظاري كه از يك زن به عنوان شريك زندگي در جامعهاي مطرح ميشود گاهي بسيار بالاست و جايگاه و منزلتي كه براي او تعيين ميكنند بسيار پايين است و همين موجب ميشود كه شرايط به گونهاي رقم بخورد كه زن علاوه بر استرسها و اضطرابهايي كه دارد نسبت به جايگاه خود نيز احساس ناخشنودي كند. حال به اين عوامل عدم لذت از زندگي را هم بيفزاييد. به همين دليل گاهي واكنشهايي كه افراد مختلف و متفاوت به موضوعي ميدهند با توجه به همان افسردگيها، استرسها و احساس ناخشنودي افراد واكنشي يكسان است. پس ممكن است به همين دليل دو مادر در شرايط مشابه يا متفاوت دست به قتل فرزندان خود در شهري زده باشند.
هيچ مادري دست به قتل فرزندش نميزند. مادر بايد به حد بالايي از اضطراب و استرس رسيده باشد كه افسردگياش حاد شده و به جنون تبديل شود كه با نقشه قبلي دست به قتل فرزندان و بعد خودكشي بزند.