پديدهاي به نام مرجعيت كه تا حدودي به مذهب شيعه اختصاص دارد، در صورتي كه مراجعه بيسواد و كمسواد به باسواد و عالم در امور ديني را پايه شكلگيري بدانيم- آنگونه كه حوزويان ميگويند- سابقهاي بسيار طولاني دارد و به دوران غيبت صغراي حضرت مهدي موعود(عج) ميرسد.
ميزان مراجعه جامعه شيعه به مراجع تقليد در زمانهاي مختلف از سطوح گوناگوني برخوردار بوده است. اما در مجموع ميتوان گفت بعضي از بلند پايگان مذهبي كه از نظر سياسي با مردم همراه هستند، همواره مورد مراجعه عموم قرار داشته و دارند. در هر صورت اگر شرايط امروزي را واگذاريم و به پنج دهه پيش برگرديم، با بزرگاني برخورد ميكنيم كه همچنان مورد مراجعه مردمي بودند كه از آن بزرگان در موضوعات ديني از جمله احكام شرعي تقليد ميكردند. شاخصترين اين بزرگان آيتالله العظمي سيدحسين بروجردي بود كه اصطلاحا مرجعيت عامه داشت و از نظر مقام و موقعيت مذهبي در 15 سال آخر عمرش كه ساكن قم بود، كسي به پاي او نميرسيد. پس از درگذشت آيتالله بروجردي در فاصلهاي كه مراجعي به ظهور رسيدند و از دنيا رفتند تا اينكه فرد پر نفوذي به نام آيتالله سيدابوالقاسم موسويخويي، يك عالم بزرگ ايراني ساكن نجف، نامش در رديف اعاظم مراجع تقليد شيعه، در تاريخ معاصر تشيع ثبت و ضبط است به مقام بلند مرجعيت نائل شد. در اين نوشته به زندگي و ديدگاههاي اين سيد آذربايجاني و نيز آثار ماندگار او پرداخته ميشود. ناگفته پيداست كه در اين نوشته قرار نيست مقايسهاي بين حوزويان آرام و دمساز با شرايط معمولي جامعه از سويي واز سوي ديگر با حوزويان پرجوش و خروش و فعال در عرصه سياست و مبارزه، صورت گيرد و به مقايسه و قضاوت در رفتار و ديدگاههاي آنان پرداخته شود.
سيدابوالقاسم موسويخويي كيست؟
سيدابوالقاسم، فرزند آيتالله سيدعلياكبر در اواخر پاييز 1278 خورشيدي برابر با ماه رجب 1317 هجري قمري، پاي بر گيتي نهاد. او از همان كودكي تحت آموزش پدر قرار گرفت و به فراگيري علوم حوزوي و اسلامي پرداخت. تا 13سالگي در خوي روزگار گذراند و از توان و استعداد كودكي و نوجواني خود بهرههاي زيادي برد. به سال 1291، پدر با خانواده خود عزم سفر و اقامت در عتبات عاليات كرد و به نجف اشرف رفت. سيد ابوالقاسم كه علاقه خود را به دروس حوزوي و علوم اسلامي در همان كودكي نشان داده بود، فرصت حضور در حوزه نجف را غنيمت شمرد و از همه وقت و استعداد و خلاقيت خود و نيز از همه امكانات آن روز حوزه نجف از جمله حضور اساتيد برجسته و پرآوازه شيعه استفاده كرد و خود را تا رده بزرگترين دانشمندان جهان تشيع بالا آورد. اين موفقيت چشمگير البته زمان طولاني نزديك به هفتاد سال پررنج و مشقت اما گرانسنگ او را به خود اختصاص داده بود. اين نوجوان پر تلاش چند سالي را در حوزه نجف نزد اساتيد گوناگون به فراگيري ادبيات عرب، منطق، لمعتين، رسائل، مكاسب و كفايه پرداخت و خود را براي نشستن پاي درس اساتيد دروس خارج فقه و اصول آماده كرد. او 21 ساله بود كه در كلاس درس خارج آيتالله شيخالشريعه اصفهاني حاضر شد و از اين استاد شناخته شده حوزه نجف، بسيار آموخت. پس از آن نيز كلاسهاي معتبر و اساتيد با كفايتي را انتخاب كرد تا به تكميل آموختههاي خود بكوشد هنوز جوان بود كه خود در مقام استادي نشست تا فضلاي جوانتر از خويش را بياموزد و تربيت كند.
اساتيد خارج آيتالله خويي
سيدابوالقاسم موسويخويي، درباره اساتيد دروس خارج فقه و اصول خود ميگويد: «من درس خارج را در محضر تعدادي از استادان بزرگ آن زمان آموختم، ولي در ميان آنان از پنج نفر نام ميبرم، كه خداوند روحشان را قرين رحمت فرمايد. اين 5 نفر عبارتند از: 1 – آيتالله شيخ فتحالله، معروف به شيخالشريعه اصفهاني. 2 – آيتالله شيخ مهدي مازندراني. 3 – آيتالله شيخ ضياءالدين عراقي. 4 – آيتالله شيخ محمد حسين اصفهاني. 5 – آيتالله شيخ محمدحسين ناييني.» (گلشن ابرار، جلد سوم، مقاله عبدالكريم پاكنيا)
آيتالله خويي علاوه بر اساتيد بزرگي كه براي افزايش آموختههاي خود پيش آنان شاگردي ميكرد، براي فراگيري دانش عرفان زانوي تلمذ در محضر بزرگاني چون شيخ مرتضي طالقاني، آقا سيدعبدالغفار مازندراني و ميرزا علي آقا قاضي زد. (پايگاه اطلاعرساني آوا، خبرگزاري افغان)
علمايي كه آيتالله خويي از ايشان اجازه اجتهاد داشت
علمايي كه به آيتالله سيدابوالقاسم خويي اجازه اجتهاد دادهاند عبارت بودند از: مرحوم ميرزاي ناييني، مرحوم كمپاني، مرحوم آقا ضياء عراقي، مرحوم بلاغي، مرحوم ميرزا علي آقا شيرازي و مرحوم سيدابوالحسن اصفهاني. (همان).
آيتالله خويي علاوه بر فراگيري منظم و مجدانه فقه و اصول نزد علماي بزرگ حوزه نجف، به آموختن دروس ديگر حوزوي هم همت گماشت. ايشان علم كلام و تفسير و فن مناظره را نزد آيتالله شيخ محمدجواد بلاغينجفي فراگرفت و براي آموختن حكمت و فلسفه به محضر سيدحسن بادكوبهاي رسيد و نزد آيتالله سيدابوالقاسم خوانساري دروس رياضيات، حساب استدلالي، هندسه فضايي و مسطحه و جبر را آموخت. (گلشن ابرار، همان)
اين انديشمند بزرگ شيعي همانند ساير علماي حوزوي و غير حوزوي، همزمان با فراگيري علوم گوناگون، به آموزش آنها به ديگران هم اهتمام ميكرد. گفتهاند يكي از بارزترين خصوصيات آيتالله خويي، اهميت دادن به تدريس و تعليم است و در شاگرد پروري تلاش دامنه داري داشت و با علاقه و جديت در راه بارور كردن ذهن و دل طلاب جوان و تبديل آنان به فضلاء و دانشمندان برجسته ميكوشيد. او از همان آغاز جواني به تدريس پرداخت و معتقد بود كه انسان بايد آموختههايش را به ديگران بياموزد. در درس گفتن يك نوع نبوغ براي انسان حاصل ميشود كه خيلي مفيد است. (همان) آيتالله خويي در مناظرههاي علمي هم يد طولايي داشت.
آثار آيتالله خويي
آثار علمي و آموزش مرحوم آيتالله خويي به دو بخش شاگردان و تاليفات تقسيم ميشود:
الف) شاگردان آيتالله؛ جلسات درس ايشان، سالهاي سال، شلوغترين جلسات در نجف بوده كه شاگرداني از ايران و هندوستان و پاكستان و افغانستان و لبنان و عراق و بعضي از كشورهاي ديگر در اين جلسات درس شركت ميكرده و بهرهها ميبردند. (سايت ويكي شيعه) تعدادي از شاگردان آيتالله خويي كه به درجات علمي بالا و اجتهاد رسيدند عبارتند از: سيدعلي سيستاني، محمدتقي بهجت، ميرزا جواد تبريزي، حسين وحيدخراساني، سيدابوالقاسم كوكبي، سيدعبدالكريم موسوياردبيلي، سيدعلي حسينيخامنهاي، ميرزا علي غرويتبريزي، آقا موسي شبيريزنجاني، سيدمحمدحسين فضلالله، اسد حيدر، سيدمحمدعلي قاضيطباطبايي، امام موسي صدر، مسلم ملكوتي، محمدتقي جعفريتبريزي، محمدجواد مغنيه، سيدعبدالرزاق مقرم، سيدمحمدباقر صدر، سيدجلالالدين فقيه ايماني، سيدجعفر مروججزايري، اسماعيل محققكابلي، سيدعلي بهشتي، شيخ محمدعلي توحيدي، سيدمحمدتقي حكيم، سيدجواد شبر، دكتر سيدجعفر شهيدي، ناصر مكارمشيرازي، احمد وائلي، سيداسدالله مدني، سيدمحمد روحاني، شيخ جعفر سبحاني، شيخ محمد اسحق فياض، سيدعلاءالدين بحرالعلوم، سيدعلي شاهرودي، ميرزا رضا لطفي، سيدمحمدمهدي خلخالي، سيدمحمدتقي خويي، سيدرضا خلخالي، شيخ مرتضي بروجردي، دكتر ابوالقاسم گرجي، شيخ محمد بجنوردي، سيدصادق روحاني و جمعي ديگر از فضلاي حوزه علميه نجف. (گلشن ابرار، همان)
چنين جمعي از علماء و انديشمندان كه تعداد قابل توجهي از آنان از مرجع تقليد شيعيان يا در رديف مراجع تقليد بوده و هستند، در ميان شاگردان ديگر شخصيتهاي بزرگ حوزوي كمتر ديده شده است.
ب: ) تاليف كتاب؛ آيتاللهالعظمي خويي در زمينه تحقيق و پژوهش در علوم اسلامي و تاريخ رجال و نوشتن و تاليف آن، تلاش دراز مدت و دامنه داري داشت. اين بعد از زندگي اين دانشمند بزرگ و هوشمند، تحسين ديگران را برانگيخته بود. يكي از شاگردانش در اوصاف اين رشته از فعاليتهاي آيتالله خويي گفته است: «اگر شما به زندگي اين بزرگوار نگاه كنيد ميبينيد حداقل در سه رشته علمي و درس مهم، داراي فرآوردههاي علمي تحقيقاتي هستند كه يكي فقه، ديگري اصول و سوم رجال است. اين همه كتابهاي فقهي و اصولي كه شاگردان ايشان نوشتهاند، همه از كلمات ايشان است و شما به اينها اضافه كنيد آنچه را كه از قلم خود ايشان مستقيما صادر شده است. كتاب بزرگ و كم نظير رجالي ايشان كه ظاهرا آن را در اواخر عمرشان نوشتهاند – چون ذكر ميكنند كه من اين كتاب را با اشتغال زياد و در دوران پيري مينويسم – يك فرآورده علمي عظيم است. حال شما ببينيد عالمي كه يك مقدار فرآورده علمي دارد چقدر ميتواند تاثير در حوزههاي علمي، نه فقط در زمان خود حتي بعد از زمان خود بگذارد.» (همان، ص 431) نكته درخور توجه اينكه آيتالله خويي در حوزه تدريس و تاليف فلسفه در حد گسترده وارد نشد، گرچه نقل ميكنند كه با آن مخالف هم نبود، اما مدتي حكمت درس دادهاند. (سيد رضي شيرازي، كتاب حافظان شريعت، تاليف جمشيد صاعديسميرمي)
با اين وصف به معرفي فهرست وار تاليفات آيتالله خويي پرداخته ميشود: 1 – نفحات الاعجاز. 2 – البيان في تفسير القرآن. 3 – معج رجال الحديث. 4 – اجود التقريرات. 5 – تكمله منهاج الصالحين. 6 – مباني تكمله منهاج الصالحين. 7 – رساله در خلافت. 8 – قصيده در مدح اميرالمومنين. 9 – رساله در لباس مشكوك. 10 – المسائل المنتخبه. 11- تعليقيه بر عروه الوثقي. 12- تعليقيه بر مسائل الفقهيه. 13 – تهذيب و تتميم منهاج الصالحين. 14 – المسائل و الردود. 15 - مستحدثات المسائل. 16 – توضيح المسائل. 17 – منتخب توضيح المسائل. 18 – منتخب الرسائل. 19 – تلخيص المنتخب. 20 – تعليقه المنهج لاحكام الحج. 21- مناسك حج. 22- منيه المسائل. 23 – ازاله المحاده عن ملك المنافع المتضاده. 24 – اضالله القلوب بتحقيق المغرب و الغروب. 25 – اناره العقول في انتصاف المهر بموت احد الزوجين قبل الدخول. 26 – فقه القرآن علي المذاهب الخمس. 27 – قاعده التجاوز. 28 – فهرست جامع الشتات ميرزايقمي. 29 – تقريرات درس فقه مرحوم ميرزايناييني. 30 – حاشيه بر وسيله النجاه. 31 – تقريرات درس فقه مرحوم محقق اصفهاني. 32 – حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري. 33 – تعارض الاستصحابين. 34- تقريرات درس اصول مرحوم محقق اصفهاني. (همان، ص431)
تاليف و تدوين اين آثار علمي كه اهميت آنها در نزد علما و فضلاي حوزههاي علميه روشن است و تربيت آن شاگردان دانشمندي كه در ميان شيعيان نفوذ زيادي داشته و دارند، نشان ميدهد كه مرحوم آيتاللهالعظمي خويي تا چه اندازه در دوران عمر خود پر تلاش و كوشا بوده و ظاهرا تمامي لحظههاي زندگياش در تحقيق و تاليف و تدريس بوده است.
فعاليتهاي اجتماعي و خدمات مردمي آيتالله
آيتالله خويي از جمله دانشمندان مذهبي بلندپايهاي بود كه هم در جهت فعاليتهاي مذهبي مردم و هم در جهت مراكز آموزش مذهب در شهرها و كشورهاي گوناگون، اقدام به راهاندازي تاسيسات مورد نياز اهداف خود بود. مجموعه اين فعاليتها، وي را در جذب مقلد و مخاطب در سراسر سرزمينهاي اسلامي كه شيعيان زندگي ميكنند، موفق كرده بود. به گونهاي كه امروز شاگردان او به ويژه آيتالله سيدعلي سيستاني از نفوذ بالايي در ميان شيعيان برخوردارند. تعدادي از مراكزي كه به دستور آيتالله سيد ابوالقاسم خويي در جاهاي گوناگون تاسيس شده و مورد استفاده مردم قرار ميگيرند، عبارتند از: 1 – مدينه العلم در قم. 2 – مدرسه و كتابخانه آيتالله خويي در مشهد. 3 – مجتمع امام زمان(ع) در اصفهان. 4 – دارالعلم در اصفهان. 5 – مركز الامام الخويي الاسلامي در نيويورك. 6 – مركز الامام الخويي در سوانزي امريكا، 7 – مسجد و مركز اسلامي در لوس آنجلس امريكا. 8 – مسجد و مركز اسلامي در ديترويت امريكا. 9 – المجمع الثقافي الخيري در بمبئي هندوستان. 10 – مبره الامام الخويي در بيروت لبنان. اين مركز آموزشي بهداشتي براي اسكان فرزندان آواره لبنان و فلسطين ساخته شده است. 11 – مركز اسلامي در فرانسه. 12 – مكتبه الثقافي و النشر در كراچي پاكستان. 13 – مكتبه الثقافي و النشر در كوآلالامپور مالزي. 14 – موسسه دارالعلم در بانكوك تايلند. 15 – مدرسه ديني در بانكوك تايلند. 16 – مدرسه ديني در داكا بنگلادش. 17 – مكتبه الامام الخويي در نجف اشرف 18 – مدرسه دارالعلم در نجف اشرف. 19 – مركز الامام الخويي در لندن انگلستان. اين مركز يكي از بزرگترين و متنوعترين مراكز متعلق به شيعيان در اروپا است. مديران اين مركز علاوه بر اينكه دو ماهنامه نور را به زبانهاي انگليسي و عربي منتشر ميكنند، بر ساير مراكز و مساجد آيتالله خويي در ديگر كشورها هم نظارت دارد.
ديدگاههاي سياسي آيتالله خويي
مرحوم آيتالله خويي در زمانهاي پرتلاطم از نظر حوادث سياسي منطقه و تحولات فكري جوامع اسلامي زندگي ميكرده است. بررسي همهجانبه اين حوادث و اين تحولات و ترسيم نقش اين مرحوم در آن كار آساني نيست، اما ميتوان گفت كه ايشانيك شخصيت سياسي به حساب ميآمد و از علما و مراجعي نبود كه در برابر رويداد جوامع ساكت و بيتوجه باشد. همانگونه كه شاگردان شاخص ايشان از چهرههاي سياسي شناخته شده زمان خود بودند. به ويژه از آنجايي كه ايشان به هرحال مرجعي ايراني بود نسبت به اتفاقات و رخدادهاي ايران، حساسيت نشان ميداد. بديهي است كه هر دانشمندي براي برخورد با رويدادهاي كوچك و بزرگ، نظرات گوناگوني دارد و چه بسا اين نظرات با نظرات رسمي تفاوت و شايد مغايرت داشته باشد. در جريان انقلاب اسلامي، آيتالله خويي هر جا كه به تشخيص خودش بايد حركتي كند، ساكت و بيتفاوت نمينشست. در سالهاي آغازين دهه 40 شمسي كه سالهاي ابتدايي نهضت انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني هم بود، آيتالله خويي با طرحها و قوانيني كه مورد نظر محمدرضا شاه بود و به نظر علماي حوزههاي علميه، موارد خلاف اسلام در آن به چشم ميخورد، همانند انقلاب سفيد شاه و مردم يا تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، مخالفت ميكرد.
وي يك بار با نوشتن نامه به آيتالله بهبهاني، از ايشان خواست كه مراتب مخالفت خود را به شاه بگويد. به جز اين با نوشتن نامه مستقيم به شخص شاه از او خواست كه به قوانين اسلام توجه كند. در نامه آيتاللهالعظمي به شاه آمده است: «صدور بعضي از قوانين كه تقيد بيگانگان در آن آشكار و مخالف قوانين اسلام و قانون اساسي است، از نظر اكثريت قريب به اتفاق ملت ايران فاقد ارزش است... اطلاع وسيع اعليحضرت مقتضي است كه از ملاحظه تاريخ اسلام نتيجه بگيرند كه در پرتو دين مقدس اسلام با شرايط زمان و مكان هر گونه اصلاحي را ميتوان انجام داد ... اميد است شخص اول مملكت از مقدسات اسلامي كه از يك كشور مسلمان به وديعه دارند نهايت درجه نگهداري را نموده و آرامش قلوب مسلمانان را تامين نمايند.» (كتاب فقيهان و انقلاب ايران، تاليف سيدهادي طباطبايي، انتشارات كوير، چاپ اول، صص 216 و 217) سواي اين موارد، آيتالله خويي در مواقع حساس موضعگيري خاص خود را به آگاهي مردم و حاكميت ميرسانده است، رابطه ايشان و رهبري انقلاب هم رابطهاي صميمانه و خوب بوده، اما هواداران اين دو مرجع، از بعضي اختلاف نظرهايي كه وجود داشته، به اختلاف دست ميزدند و فضاي آن زمان حوزه نجف را آلوده به اختلافات ميكردند. (همان) توضيح بيشتر اين مطلب نيازمند يادداشتي جداگانه است كه آن را به آينده ميسپاريم.
رحلت آيتالله خويي
آيتالله العظمي سيدابوالقاسم موسويخويي، پس از يك عمر پر تلاش و سودمند در روز 17 مردادماه 1371 خورشيدي درگذشت و پيكر مطهرش غريبانه و بدون تشييع جنازه در مسجد خضراي نجف اشرف به خاك سپرده شد. اعليالله مقامه. جانشين آن مرحوم كه از حدود 5 سال قبل از آن به جاي آيتالله خويي اقامه جماعت ميكرد، آيتالله سيدعلي حسينيسيستاني است كه اكنون در رديف اول مراجع تقليد، بلكه در صدر آنان قرار دارد.
آيتالله خويي در زمانهاي پرتلاطم از نظر حوادث سياسي منطقه و تحولات فكري جوامع اسلامي زندگي ميكرده است. بررسي همهجانبه اين حوادث و اين تحولات و ترسيم نقش اين مرحوم در آن كار آساني نيست، اما ميتوان گفت كه ايشانيك شخصيت سياسي به حساب ميآمد و از علما و مراجعي نبود كه در برابر رويداد جوامع ساكت و بيتوجه باشد. همانگونه كه شاگردان شاخص ايشان از چهرههاي سياسي شناخته شده زمان خود بودند. به ويژه از آنجايي كه ايشان به هرحال مرجعي ايراني بود نسبت به اتفاقات و رخدادهاي ايران، حساسيت نشان ميداد. از جمله شاخصترين مراجع تقليد در تاريخ معاصر آيتاللهالعظمي سيدحسين بروجردي بود كه اصطلاحا مرجعيت عامه داشت و از نظر مقام و موقعيت مذهبي در 15 سال آخر عمرش كه ساكن قم بود، كسي به پاي او نميرسيد.
در سالهاي آغازين دهه 40 شمسي كه سالهاي ابتدايي نهضت انقلاب اسلامي ايران به رهبري آيتالله خميني هم بود، آيتالله خويي با طرحها و قوانيني كه مورد نظر محمدرضا شاه بود و به نظر علماي حوزههاي علميه، موارد خلاف اسلام در آن به چشم ميخورد، همانند انقلاب سفيد شاه و مردم يا تصويبنامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، مخالفت ميكرد.
آيتالله خويي علاوه بر دروس معمول حوزه، علم كلام و تفسير و فن مناظره را نزد آيتالله شيخ محمدجواد بلاغينجفي فراگرفت و براي آموختن حكمت و فلسفه به محضر سيدحسن بادكوبهاي رسيد و نزد آيتالله سيدابوالقاسم خوانساري دروس رياضيات، حساب استدلالي، هندسه فضايي و مسطحه و جبر را آموخت.
نكته در خور توجه اينكه آيتالله خويي در حوزه تدريس و تاليف فلسفه در حد گسترده وارد نشد، گرچه نقل ميكنند كه با آن مخالف هم نبود، اما مدتي حكمت درس دادهاند.