دادستان انقلاب در دوران امام تشريح كرد
از عزل آيتالله منتظري
تا معماي اعدامهاي 67
سيدحسين پورميرغفاري، ملقب به آيتالله سيدحسين موسويتبريزي، مجتهد، فقيه و استاد سطوح عالي حوزه، دبير مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم است. او همچنين دادستان كل انقلاب در دوران امام خميني بوده است. او در مورد اشغال سفارت امريكا، اعدامهاي سال 67، آيتالله منتظري و چالشهاي 40 ساله جمهوري اسلامي روز گذشته با «اعتمادآنلاين» گفتوگو كرد. او در مورد مذاكره يا عدم مذاكره با امريكا در جريان اشغال سفارت توضيح داد: «بطور كلي صد درصد امام اين مساله را دراختيار مجلس گذاشت. هيچ شرطي نگذاشت؛ يعني صددرصد در اختيار مردم گذاشت. شرط نگذاشت كه امريكا بيايد اينجا مذاكره كنيم يا برعكس. يا مثلا صبر كنيد دولت كارتر عوض شد يا نشود. ميگفت خود مجلس هر طور صلاح ميداند.»
او ادامه داد: «يك عده با اينكه زودتر مذاكره شود، مخالف بودند و ميگفتند بگذاريد اين دولت عوض شود؛ چون اواخر دوران كارتر بود و در مقابل عدهاي ميگفتند در همين دولت كه دموكراتها هستند بهتر ميتوان مذاكره و مساله را حل كرد. يك عده ميگفتند بايد مذاكره كنيم. درمقابل يك عده هم مخالف مذاكره بودند. نهضتآزاديها ميگفتند مذاكره مستقيم بكنيم.... يك عده از مخالفان، برخي از مجاهدين انقلاب بودند و به ياد دارم كه آقاي موسويخوئينيها آنجا هم صحبت كرد و گفت ما در حال حاضر با امريكا در حال جنگيم.» موسويتبريزي در پاسخ به اين سوال كه در اين دوره شور انقلابي بر شعور انقلابي غلبه كرد، گفت: «روح انقلابي و ضدامريكايي زياد بود. اكثريت مجلس طيف جوانان طرفدار انقلاب و مجاهدين و حزب جمهوري اسلامي بودند. بعد هم ديگر مذاكره با اصل الجزاير راي آورد. بهتر است اينطور بگوييم كه شور و كمتجربگي بر روابط ديپلماتيك ما اثر منفي گذاشت.»موسوي تبريزي در بخش ديگري از مصاحبه به اختلافات برجسته دهه 60 از جمله مساله آيتالله شريعتمداري و عزل آيتالله منتظري از قائممقامي رهبري اشاره كرد و گفت: «آيتالله شريعتمداري عظمت و مرجعيت غيرقابل انكاري در قم داشت و حتي بعد از پيروزي انقلاب هم نسبت به مراجع ديگر داراي مرجعيت قويتري بود. البته منظورم اين نيست كه از نظر علمي بالاتر بود، بلكه در ميان مردم حتما نفوذ بيشتري داشت.» او ادامه داد: «اما پسر آيتالله كه هماكنون در خارج از كشور سكونت دارد بعد از تاسيس حزب جمهوري اسلامي فوري حزب خلق مسلمان را راهاندازي كرد و شروع كردند به نفي انقلاب! در تبريز حدود 45 كميته بود كه خلق مسلمانيها حدود 35 تا از كميتهها را تشكيل داده بودند و اسم كميته را امام شريعتمداري گذاشته بودند. اسلحه داشتند و با ژاندارمري و شهرباني ساخت و پاخت كردند و كارهايي انجام دادند.» موسويتبريزي گفت: «البته پنج، شش كميتهاي كه زيرنظر شهيد قاضيطباطبايي فعال بودند، زير بار خلق مسلمان نرفته بودند كه باعث شده بود كميتهها در تبريز، به كميته امامخميني و كميته امام شريعتمداري تقسيم شوند. بعد اعضاي حزب خلق مسلمان به مباحث سياسي ورود كردند و خواستار تعيين استاندار شدند كه با تاييد امام و بازرگان، مقدم مراغهاي، يكي از مليگراياني كه مورد قبول نهضت آزادي هم نبود، به خاطر اينكه اهل مراغه بود استاندار شد.» او درمورد اقدامات خلق مسلمان توضيح داد: «همچنين اعضاي حزب خلق مسلمان حمله كردند و ژاندارمري و استانداري را گرفتند و در نهايت راديو و تلويزيون را گرفتند. آقاي حسن شريعتمداري 2 نفر را از قم به تبريز فرستاد كه يكي از آنها از آدمهاي بنيصدر بود تا مديريت راديو و تلويزيون را به دست بگيرند. ما حدود 2 هفته صبر كرديم تا اينكه دوستانمان حمله كردند و راديو و تلويزيون را از آنها گرفتند و در مراحل بعد طي سه هفته، فرمانداري و استانداري را هم گرفتند. در اين اثنا آيتالله شريعتمداري و برخي از سران خلق مسلمان ازجمله سيدهادي خسروشاهي اعلام كردند ديگر از حزب خلق مسلمان هيچ حمايتي به عمل نخواهند آورد.» او همچنين معتقد است كه آيتالله شريعتمداري غرضي نسبت به انقلاب نداشت و در قدم اول بناي فعاليتهاي عادي حزبي داشت.
در بخش ديگري از مصاحبه، موسويتبريزي به مساله عزل آيتالله منتظري از قائممقامي رهبري اشاره كرد و البته درمورد ماجراي تعيين گروهي توسط آيتالله منتظري براي بررسي اعدامها [دهه 60] توضيح داد: «من از اين قضيه خبري ندارم، اما در زماني كه خودم دادستان بودم، آقاي منتظري با اجازه امام گروه عفو را تشكيل داد كه اشخاصي مثل مرحوم آقاي ابطحي، مرحوم آقاي گيلاني، آقاي آسيد جعفر كريمي كه الان هم هستند و مرحوم آقاي قاضيخرمآبادي به همراه من به شهرهاي مختلف رفتيم و از زندانها بازديد كرديم و در پايان ماموريت ليستي از مجاهدين خلق تهيه كرديم و خواستار آزاديشان شديم كه آزاد هم شدند.» او با بيان اينكه آيتالله منتظري ميگفت اعدامها براي نظام بد تمام ميشود، درمورد معماي اعدامهاي 67 كه همچنان در مورد آن شفافسازي نميشود، گفت: «در واقع پس از حمله مرصاد كه بعد از قطعنامه رخ داد، آقاي ريشهري به امام نامه نوشته و توضيح داده بود كه مجاهدين با صدام كنار آمدهاند و ميخواهند شهرها را تصرف كنند. ظاهرا قرارشان هم اين بود كه منافقين زنداني هم بيرون بيايند و به همسلفان خود در سازمان مجاهدين بپيوندند. به همين دليل امام گروهي را تشكيل دادند تا با زندانيها صحبت كنند و بدانند چه كسي توبه كرده و چه كساني هنوز به سازمان وفادارند. هر كسي ادعاي توبه ميكرد و راضي به مصاحبه ميشد، يا آزاد ميشد يا در زندان باقي ميماند و هر كسي توبه نميكرد يا حاضر نبود توبهاش را در مصاحبه اعلام كند، اعدام ميشد.»