• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4441 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲۶ مرداد

گفت ‌و گو با اسماعيل زرعي به بهانه چاپ دوم مجموعه «پيامك‌هاي‌ تاريك»

ما در يورش بي‌امان تكنولوژي خيلي تنهاييم

رسول ‌آباديان

تازه‌ترين مجموعه داستان اسماعيل زرعي به لحاظ حس و حال و تعدد موضوعات و شخصيت‌ها تا حدودي با ديگر آثارش متفاوت است. نويسنده كرمانشاهي در اين مجموعه هم مانند ديگر آثارش سعي بر عبور از ذهنيت‌هاي داستاني پيشين دارد. حضور بيش از40 ساله زرعي در روند ادبيات داستاني پيش از هر مورد ديگر نشان‌دهنده عمق اعتقاد او به اين رشته از ادبيات است. سفر در غبار، كمي از كابوس‌هاي من، شوهر ايراني خانم ليزا، جهنم به انتخاب خودم و... تعدادي از آثار اين نويسنده هستند.

 

دوست دارم اولين پرسش‌ درباره مجموعه «پيامك‌هاي تاريك» به عنوان تازه‌ترين اثر شما باشد. تنوعي كه در انتخاب موضوعات و شخصيت‌هاي اين مجموعه وجود دارد اين حس ‌را ايجاد مي‌كند كه فاصله نوشته‌ شدن هر داستان با داستاني ديگر تقريبا زياد است. درباره اين مجموعه بگوييد و اينكه چگونه به فضاهاي نو در آن رسيده‌ايد.

پيامك‌هاي تاريك‌ را انتشارات‌ (دوات معاصر) منتشر كرده است. اين مجموعه، همراه‌ كتاب‌ ديگري به نام (اسماعيل زرعي‌، در آينه آثارش) سال‌ 97 منتشر شد‌، يك سال‌ قبل‌؛ كه اگر فرصت بشود در مورد‌ آن يكي كتاب هم توضيح خواهم داد. جدا از اينها‌ سال‌ گذشته دو كتاب‌ ديگر‌ نيز از من تجديد‌ چاپ شد (كمي از كابوس‌هاي من) توسط (نشر‌ داستان) و (جهنم به انتخاب خودم) به وسيله انتشارات (مرواريد). نسبت به (پيامك‌هاي تاريك) برداشت‌ درستي داشته‌ايد. داستان‌ها محصول‌ دوره زماني نزديك به هم نيستند. از سال 1369 تا 96‌ يعني 27 سال فاصله بين‌ نوشته‌هاي اين مجموعه از يكديگر است. اين كتاب داراي 29 داستان‌ كوتاه است كه مثل ساير مجموعه‌هاي منتشر شده‌ام‌، سعي شده است، ويتريني باشد از انواع سبك‌‌هاي ادبي‌، از پسامدرن گرفته تا مدرنيسم‌، رئاليسم و حتي كلاسيك. در اين كتاب، داستاني هست كه بنا به ضرورت‌ به شيوه حكايت نوشته شده است. علت‌ رعايت كردن‌ تنوع قالب‌ها هنگام‌ انتشار‌، نخست براي آن بخش از عزيزاني است كه بدون شناخت‌ قبلي از من‌، مجموعه‌اي را به دست مي‌گيرد تا بتواند دست‌كم با چند داستان آن ارتباط برقرار كند‌؛ در‌ واقع اين ‌طور نباشد كه بعد از تهيه كتاب گمان كنند، پول‌شان را به هدر داده‌اند‌؛ اتفاقي كه گاهي اوقات براي عده‌اي از جمله خودم پيش مي‌آيد.

و بعد‌ راهنمايي باشد براي هنرجوياني كه علاقه‌مند‌ند سبك‌هاي گوناگون‌ ادبي را با كمترين هزينه‌ به‌ صورت‌ يكجا و به‌ شكل‌ عملي بشناسند‌. در واقع نگاهي دارم به خواسته همراهان و همكارانم در نشست‌هاي داستان‌خواني‌ (يكشنبه‌هاي داستاني). حتما مطلع هستيد كه تقريبا 10 سال است (يكشنبه‌هاي داستاني) در زمينه آموزش و خوانش‌ ادبيات‌ داستاني فعاليت مي‌كند.

يكي از مشخصات داستان‌هاي شما، پرداختن به تنهايي‌هاي اونسان در دوران مدرن است كه در مجموعه تازه‌تان هم نمود چشمگيري دارد. به گمان شما دليل اصلي پرداختن به اين تنهايي از سوي شما و بسياري ديگر از نويسندگان ريشه در چه عواملي دارد و ادبيات داستاني چرا تا اين اندازه نسبت به آن حساسيت ‌نشان مي‌دهد؟

اونسان‌ معاصر تنهاست‌ حتي اگر بين‌ بي‌نهايت اشخاص ديگر محاصره شده باشد. اميدوارم اين را شعار تلقي نكنيد. با استثناها كاري نداريم. بحث‌ ما مختص‌ اونسان‌ مدرن در دوران مدرن و يا به ظاهر مدرنيته است. دوراني كه يورش بي‌امان تكنولوژي دست داده است به دست از هم گسيختگي روابط‌ عاطفي اشخاص‌، كمرنگ شدن باورهاي سازنده مثل اعتقاد به اونسان و اونسانيت‌‌، ريزش ارزش‌ها‌، عدم‌ پذيرش مسووليت‌، جابه‌جا شدن‌ تعاريف بسياري از خصايل نيك اونساني با متضادهاي‌شان‌، تنگناهاي زماني و مكاني‌ و در مجموع ساير انواع‌ نابساماني‌هاي اجتماعي كه حس تك‌افتادگي‌، خود در معرض آسيب‌‌پنداري‌ دايمي و ديگر پريشاني‌هاي ذهني از پيامدهاي اجتناب‌ناپذيرش محسوب مي‌شود به خصوص در جهان‌هاي نه موسوم به سوم‌ به معني واقعي‌ سوم.

اونسان‌ امروز‌، موجودي هراسيده‌، درمانده و گرفتار در موقعيتي است كه هيچ اونس و الفتي با آن و يا هيچ حافظه تاريخي‌‌اي مشابه‌ با آن ندارد‌؛ انگار پرت شده به جهاني با موجوداتي سراسر آهن و صدا‌؛ دنيايي كه نه شباهت و سنخيتي با گذشته آميخته به طعم‌ سيبش‌ دارد و نه با آنچه براي آينده به روياهايش راه مي‌يافت. بنا بر چنين وضعيتي ادبيات ناچار روي كلمه (اونسان) و خود اونسان مكث مي‌كند زيرا برخلاف‌ باور عده‌اي كه رسالت آن را تا سطح‌ فقط لذت دادن به مخاطب تنزل مي‌دهند‌، ادبيات داستاني اهداف‌ والايي را پي مي‌گيرد. يكي از اين هدف‌ها‌، بازتاب واقعيت‌هاي موجود در قالبي هنرمندانه است‌ نه به‌ منظور‌ سياه‌نمايي به زعم برخي‌ خوش‌خيالان كه در هر شرايطي هر چقدر تلخ و دشوار خواهان‌ دادن‌ تسلي و ترسيم‌ دورنماهايي كاذب از آينده‌اي موهوم هستند‌؛ بلكه به قصد‌ تلنگر‌ به ‌قصد تكانه و يا حتي تكان‌هاي شديدي كه تغيير‌ حس ‌و حال را موجب شود‌. هنر به‌ طور عام و ادبيات به ‌شكل اخص پديده‌اي است محصول احساس و انديشه بشر‌، ناگزير در خدمت بشر و براي همراهي با بشريت است.

در مطالعه‌اي ضمني پيرامون فراز و نشيب‌هاي ادبيات‌ داستاني‌كشور به گرايش‌هاي متنوعي از نوشتن مي‌رسيم. گرايش‌هايي كه گرچه زياد دوام نداشته‌اند اما به هر شكل تاثير خود را بر نويسندگان ديگر گذاشته‌اند. شما به عنوان نويسنده‌اي كه حضوري بيش از 30 ‌سال در داستان‌نويسي داريد، رشد نوشتن در داستان داخل كشور را چگونه ارزيابي مي‌كنيد و تا چه اندازه به آينده‌اش اميدواريد؟

جسارت كردن‌‌، عبور از مرزها‌، زير‌ پا گذاشتن‌ قوانين از پيش تعيين شده و در يك كلام‌، ساختارشكني در حوزه هنر و ادب‌، چنانچه آگاهانه‌ همراه با خلاقيت و ارايه دستاوردهاي نو‌، تاثير‌گذار و شكيل باشد‌، حركتي است ضروري و ارزشمند. به عبارت‌ ساده‌تر‌ قرار نيست هميشه‌ چشم به دست‌ بيگانگان بدوزيم، ببينيم آنها چه كاري مي‌كنند‌، چه چيزي را مي‌پسندد و مهر تاييد مي‌زنند كه ما هم دنباله‌روشان باشيم. بخش‌ اعظم‌ اونسان‌ها در هر جاي جهان كه باشند از لحاظ داشتن قدرت‌ خلاقه و نو‌انديشي كم ‌يا ‌بيش بسيار شبيه به هم هستند‌؛ اين‌ بحثي است روانشناسانه كه مورد‌ تحقيق و تاييد‌ گروه‌هايي از متخصصان مربوط به علوم‌ روانشناسي قرار گرفته است‌. البته به عرصه ادبيات كه بازمي‌گرديم، يادمان باشد در اين ميان هميشه عده‌اي نيز هستند كه سعي دارند ضعف‌هاي‌شان را زير‌ لواي نوآوري به خورد‌ خلق‌الله بدهند. و اما درباره سير‌ پيشرفت‌ ادبيات‌ داستاني در ايران‌ چنانچه (بوف‌ كور) صادق هدايت را نمونه آثار نسل‌ اول‌ داستان‌نويسان بدانيم و آن را با دستاورد‌هاي نويسندگان‌ دوره‌هاي بعد بسنجيم‌، متوجه خواهيم شد‌ حتي يك قدم هم پيش نيامده‌ايم. البته اگر همين لحظه به خاطر انتخاب‌ اين نمونه‌ مورد‌ اعتراض قرار بگيرم‌ به معترضين حق مي‌دهم. بله‌، (بوف ‌‌كور) شاهكاري‌ است بي‌نظير‌ نه فقط در ايران‌، در سراسر‌ جهان حتي. بي‌اغراق و بدون تعصب هنوز داستاني سوررئاليستي به زيبايي‌، عمق و توان اين كتاب در هيچ جاي ديگر‌ گيتي خلق نشده است.

براي رعايت‌ انصاف چنانچه (بوف ‌‌كور) را كنار بگذاريم‌، مي‌رسيم به آثار‌ صادق چوبك‌، بزرگ‌ علوي به خصوص با رمان (چشم‌هايش) و برخي داستان‌نويسان ديگر‌ همين نسل. هر چند بعضي از نوشته‌هاي اين بزرگان خالي از ضعف نيست اما مي‌بينيم مثل‌ قله‌هايي رفيع‌، سر و گردن‌شان از پس‌ قامت نسل‌هاي بعدي‌شان پيداست. صميمت‌ نابي كه در سطر‌سطر‌ نوشته‌هاي نويسندگان‌ اين دوره پيداست‌، در آثار‌ دوره‌هاي بعد كمتر احساس مي‌شود. به شكلي ‌ديگر اگر بگوييم‌، گمان مي‌رود داستان‌نويسان نسل‌ اول با يكايك‌ مخاطبان‌شان تنها بوده‌اند. هر نويسنده‌ در محيطي آرام با مخاطبش خلوت‌ كرده و هر آنچه داشته‌، صادق و صميمي در اختيار او گذاشته است. نسل‌ دوم هم بهتر از دوره‌هاي بعد‌‌، خودش را به رخ مي‌كشد. (همسايه‌ها)ي احمد محمود‌، (جاي خالي سلوچ) محمود‌ دولت‌آبادي‌ صرف‌نظر از اينكه ايشان هر از گاهي ارزش والاي جايگاه‌ ادبي‌‌شان را از ياد مي‌برند‌، (شازده احتجاب) هوشنگ‌ گلشيري، (سنگر و قمقمه‌هاي خالي) بهرام‌ صادقي و... تومار بلندي از رمان‌ها‌، داستان‌هاي كوتاه و بلند ساير‌ داستان‌نويسان كه همچنان در حافظه مخاطبان‌شان محفوظ مانده است، گواه‌ موفقيت و ماندگاري نويسندگان نسل‌ دوم است. با وجود‌ اين نمي‌توان خط‌ بطلاني بر همه نوشته‌هاي نسل‌هاي بعد كشيد به
3 دليل‌ عمده. نخست آنكه آثار‌ پيشينيان شامل‌ مرور زمان شده و فرصتش را داشته‌‌اند به قدري مانند نخاله‌هاي ادبي كه اطراف‌شان رُفته شود و بهتر به ديده بنشينند. دو‌م، شاونس‌ حضور در دوره طلايي رونق‌ كتاب‌؛ مقطعي از تاريخ ايران كه بنا بر بسياري عوامل- به علت‌ محدوديت‌ گفت‌وگوي‌مان و طولاني بودن‌ بحث‌ راجع به اين عوامل‌، آن را مي‌گذاريم براي مجالي ديگر- نويسندگان از اقبال بسيار پُر شور خوانندگان از هر طيف و طبقه‌اي برخوردار بوده‌اند. و 3‌ مواجهه نسل‌هاي بعد با رقباي بسيار قدر و قدرتمند آثار‌ مكتوب از يك ‌طرف و از طرف ديگر هياهوي تراكم‌ سرسام‌‌آور صنعت‌ چاپ و نشر كه با خود سيلي از نوشته‌هايي نازل را جاري كرد‌؛ اما خوشبختانه در ميان‌ آنها آثار درخشاني هم ديده شد كه با وجود‌ ازدحام‌ كر و كور كننده توليدات‌، و تبليغات‌ پوچ بيش از اندازه‌، خوش درخشيدند. مخلص كلام اينكه اگرچه در حال حاضر چاپ و نشر بي‌حد و حساب آثار‌ نازل‌، بازار كتاب را انباشته است اما هستند، نوشته‌هايي كه خودشان را از زير‌ دست و پا بيرون كشيده‌اند و بيرون مي‌كشند‌ و خوش مي‌درخشند. همين‌ اميدي است براي ديدن‌ كارهاي ارزنده هم در حال‌ حاضر و هم در آينده.

خوشبختانه به مدد تكثر وسايل ارتباط جمعي حالا ديگر با مشكلي چون نويسنده مركزنشين يا شهرستان‌نشين مواجه نيستيم و نويسندگاني چون شما ثابت كرده‌اند كه مركزنشيني چندان امتيازي براي يك نويسنده محسوب نمي‌شود. بدون تعارف شما يكي از نويسندگان موفق دور از مركز هستيد و بدون شك توصيه‌هايي هم براي نويسندگان جوان شهرستان‌نشين داريد. اين توصيه‌ها چيست؟

مختصر و صادقانه عرض بكنم‌ به‌ جاي اينكه نيرويم صرف‌ كجا بودنم بشود‌ همه سعي و كوششم اين است نوشته‌اي كه ارايه ‌مي‌دهم، ارزش‌ خواندن داشته باشد. اين‌ فشرده جوابي است كه مي‌توانم به شما بدهم. مطمئن باشيد، كار اگر جوششي باشد‌، منظورم برآمده از دل است و صدالبته همراه با سختكوشي‌، در هر نقطه‌اي كه باشد دير يا زود راهش را به هر جا كه بخواهد، باز مي‌كند.

دور از انصاف است اگر بي‌درنگ اضافه نكنم به بار نشستن چنين باور‌‌‌ي، صبر‌، شكيبايي و زمان زيادي را مي‌طلبد. كساني كه شوق‌ نام و شتاب‌ رسيدن به قله شهرت دارند، نمي‌توانند اين همه صبوري را تاب‌ بياورند زيرا با وجود‌ تكثر وسايل ارتباط جمعي به گفته شما‌، كه تا حدودي كار را راحت كرده است، نمي‌شود منكر تمركز همه امكانات‌ لازم در مركز بشويم كه نسبت به شهرستان‌نشين‌ها‌، راه را براي رسيدن به مطلوب‌ ساكنانش آسان‌تر مي‌كند‌. در مركز‌ جدا از وفور‌ نشريات‌، انتشاراتي‌ها‌، فرهنگسراها و انجمن‌هاي ادبي‌، كثرت‌ اهالي قلم نيز زمينه‌اي است براي همدمي‌، همنشيني و مراودات‌ گسترده ادبي كه تعبير‌ موجز آن‌، ضرورتي است براي به روز بودن هنرمندان. البته كه اين تراكم و ازدحام دو رويه دارد: يك طرف ارتباط نفس ‌به ‌نفس اهالي قلم و برخورداري از امكانات و مزايا كه نتيجه‌اش مي‌شود ايجاد شور‌، شادابي و نشر سريع آثار‌ و طرف ديگر‌، ضعف‌هايي كه حاصل همين مركز‌نشيني است كه عمده‌ترين‌ آن ارايه كارهايي گاه شتابزده و كم‌ارزش است.

اخيرا هم كتابي منتشر شده كه دربردارنده نقدهايي است كه طي سال‌ها بر آثار شما نوشته شده. درباره ويژگي‌هاي اين كتاب بگوييد و اينكه چگونه مي‌توان آن را تهيه كرد؟

(اسماعيل زرعي‌، در آينه آثارش) در واقع سومين كتابي است كه به همت‌، تلاش‌ و لطف‌ دوستانم عرضه شده است. پيش‌تر‌، يعني سال 1388 (اسماعيل زرعي‌، بصيرت و ذخاير‌ ذهني و داستاني) توسط هنرمند عزيز‌ ناصر گلستاني‌فر منتشر شد كه اختصاص داشت به مقالاتي كه برخي بزرگان‌ عرصه ادب و هنر درباره من نوشته بودند. بعد‌ استاد بزرگوارم‌ فريبرز‌ ابراهيم‌پور‌ متخلص به (ف. الف: نگاه) اثر‌ ارزشمند (داستان‌نويس‌ وقايع محال) را ارايه دادند كه نقدي است جامع‌، مفصل و بسيار تيزبينانه و راهگشا بر مجموعه داستان‌ (كمي از كابوس‌هاي من). سال گذشته هم با تلاش‌ دوست‌ داستان‌نويسم كيومرث‌ كريمي بخشي از نقدهايي كه بر آثار من شده بود، جمع‌آوري و تحت‌ عنوان (اسماعيل زرعي‌، در آينه آثارش) توسط انتشارات‌ طاق‌بستان منتشر شد. اين كتاب 182 صفحه‌ است‌ با قطع رقعي‌ و تيراژ 1000 نسخه. براي تهيه آن‌ اگرچه در تعدادي كتابفروشي‌ها عرضه مي‌شود اما راحت‌ترين راه‌، تماس با ناشرش است.

برعكس بسياري از نويسندگان ديگر، شما سعي داريد كه بيشتر كتاب‌هاي‌تان را توسط ناشران شهرستاني منتشر كنيد و كمتر اثري را در اختيار ناشران تهران گذاشته‌ايد كه خودش نوعي حمايت از ناشران دور از مركز است. چرا؟

همانطور كه اشاره كرديد در چند ساله اخير علاوه بر حفظ‌ رابطه‌ام با برخي انتشاراتي‌هاي تهران‌، به خصوص آنهايي كه با هم دوستي ديرينه داريم‌، با تعدادي از ناشران‌ نه فقط كرمانشاه‌، شهرهاي ديگر هم همكاري كرده‌ام. خوشبختانه پيشرفت‌ صنعت‌ چاپ و نشر، جدا از ايراداتي كه پيش‌تر برشمرديم‌ اين امكان را فراهم كرده كه در گوشه‌گوشه مملكت فعالان‌ صنف كتاب بتوانند از لحاظ كيفي چاپ‌ آثار‌ با ناشران‌ مركز رقابتي تنگاتنگ داشته باشند. همين امر باعث تسهيل در كار كساني مي‌شود كه تمايل به چاپ نوشته‌هاي‌شان دارند اما مراجعه به تهران و يافتن ناشر براي‌شان سخت است و يا مقدور نيست.

جدا از اين موضوع‌، تعدادي از ناشران‌ شهرستان‌هاي مختلف هستند كه به ‌علت فعاليت‌‌هاي جدي و هوشمندانه‌، داشتن‌ پشتكار، استمرار‌‌ و انتشار‌ آثار‌ ارزشمند‌، اعتباري همسنگ‌ ناشران‌ خوب‌ مركز كسب كرده‌اند.

فضاي كلي ادبيات‌، خصوصا ادبيات داستاني در استان كرمانشاه چگونه‌ است و حد استقبال جوان‌ترها از داستان و داستان‌نويسي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

گمان مي‌كنم در پاسخ‌ يكي از پرسش‌‌‌هاي قبلي خيلي مختصر گفته شد كه امروزه ادبيات داستاني‌، به خصوص ادبيات مكتوب‌، رقيبان‌ بسيار قدري دارد كه به علت‌ مسلح بودن‌شان به مدرن‌ترين و قدرتمندترين فناوري‌هاي ارتباط جمعي‌، داشتن‌ ابزارهاي متنوع و به كار بردن‌ ترفند‌هايي با جذابيت‌هايي مسحور‌كننده اما اغلب كاذب‌، توان‌ رسانه‌اي خيلي بالا‌، كم‌ هزينه بودن از لحاظ مالي و دسترسي آسان به آنها به ‌راحتي ادبيات مكتوب را دچار‌ چالشي بسيار سخت كرده‌اند به طوري كه بي‌اغراق تا همين ماه‌هاي اخير گمان مي‌رفت بايد به فكر آماده شدن براي مراسم‌ خاكسپاري كتاب باشيم. از اين لحاظ به راستي يك‌دو دهه پُر هول‌وولا را سپري كرديم‌؛ اما خوشبختانه به نظر مي‌رسد كم‌كم مخاطبان‌ ادبيات‌ مثل مردمان‌ كشورهاي اروپايي از شيفتگي‌ هياهو‌هاي پوچ و يا كم‌ارزش فاصله مي‌گيرند‌؛ با كاركرد‌ واقعي‌ رسانه‌هاي جديد آشنا مي‌شوند و آماده آشتي با كتاب‌ شده‌اند‌ كه البته حالا مشكل و معضل كمبود و گراني كاغذ مانع بازگشتي چنين فرخنده و مبارك شده است.

آنچه به اختصار گذشت‌ نه‌ فقط مختص‌ كرمانشاه‌، پديده‌اي است كه بر سراسر‌ ايران سايه‌ گسترده است.

به عنوان يك نويسنده پيشكسوت، حضور ادبيات داستاني ما را در ديگر كشورها چگونه مي‌بينيد و فكر مي‌كنيد چه سازوكارهايي براي بيشتر ديده شدن آثار نويسندگان ما لازم است؟

چنانچه‌ بخواهيم تيتر‌وار به اين موضوع بپردازيم‌، مهم‌ترين ابزار‌ براي ديده شدن و پذيرفته شدن توسط‌ ديگران‌، اول خوب نوشتن و بعد‌ باور‌ داشتن‌ هموطنان‌ شايسته و توانمند‌مان است. ايران‌، داستان‌نويسان بسيار ارزشمندي دارد كه اگر بازي‌هاي جناحي و ديگر عوامل‌ مخل‌، سد‌ راه‌‌شان نشود، قابليت‌ آن را دارند كه در سطح‌ جهان مطرح شوند كه خوشبختانه برخي‌شان مدت‌هاست، سد‌ها و موانع را پشت‌ سر گذاشته و جايگاهي را كه بايسته است به دست آورده‌اند. جدا از اين‌، اجتناب از ارايه آثار‌ فرمايشي‌ و محصولات‌ باند‌بازي‌ همچنين پرهيز از برگردانيدن نوشته‌هايي به زبان‌هاي بيگانه به ضرب‌ پول و پارتي است. بي‌تعارف‌ شاهد هستيم برخي كتاب‌ها نه كه ارزش‌ ادبي داشته باشند‌، بنا به مصلحت‌ها‌، به خاطر رفاقت‌ها و بسياري حمايت‌هاي غير‌ادبي ديگر‌ و بعضا نيز بنا به سفارش و هزينه مولف ترجمه مي‌شوند. در‌واقع صدور آثار‌ نازل به جاي ادبيات‌ واقعي. اين توليدات اگر در مقصد خوانده شوند‌، بي‌گمان براي كساني كه با آثار‌ بزرگان ايران آشنا نيستند، سوء‌تفاهم ايجاد مي‌كند و موجب مي‌شود، نخوانده‌ ساير نوشته‌ها را هم در همين سطح بپندارند. نتيجه‌اش مي‌شود زير‌ سوال رفتن‌ حيثيت‌ ادبي‌ مملكت از يك ‌طرف و عدم رغبت براي تعقيب‌، مطالعه و برگردانيدن‌ آثار‌ ارزشمند‌ فارسي به زبان‌هاي ديگر.

اين روزها مشغول چه كارهايي هستيد و كي منتظر اثري تازه از شما باشيم؟

دقيقا بعد از 20 سال از انتشار داستان‌ بلند‌ (روياي برزخي) قرار است اين كتاب‌ البته با حذف تقريبا يك صفحه آن‌ تا آخر‌ امسال توسط انتشارات‌ مرواريد تجديد چاپ شود. (روياي برزخي) همه مراحل تايپ‌، صفحه‌آرايي‌، اصلاحات و اخذ مجوز‌ چاپ را گذرانده و فقط منتظر كاغد است.

اما كتاب‌ اخيرم كه نيمه دوم فروردين ماه‌ امسال منتشر شد‌، داستان‌ بلندي است در قالب رئاليسم به نام‌ (شادي و شيون) كه از گفت‌وگو تا متن همه با لهجه فارسي كرمانشاهي نوشته شده است. ماجراي زن و شوهر‌ جواني كه آرزوي داشتن فرزند‌ پسر دارند اما زماني خواسته‌شان محقق مي‌شود كه انتظارش را ندارند‌؛ به همين علت رخدادهايي تلخ و شيرين برايشان اتفاق مي‌افتد. از لحاظ زماني همه وقايع (شادي و شيون) در فاصله‌‌اي كمتر از 24 ساعت و از نظر مكاني‌ كل‌ ماجرا در شهر‌ كرمانشاه اتفاق مي‌افتد.

چنانچه اجازه بدهيد‌، همين‌ جا از فرصت بهره ببرم و در جواب‌ عزيزاني كه علت‌ انتخاب اين لهجه را براي نوشتن‌ (شادي و شيون) جويا شده‌اند‌، عرض كنم: فرهنگ‌ هر منطقه كه زبان هم بخشي از آن است، هويت و يا به‌ عبارتي ديگر شناسنامه آن منطقه محسوب مي‌شود. همراهاني كه‌ به نوشته‌هاي من عنايت دارند، متوجه هستند علاوه بر شعر و داستان‌، ثبت و ضبط‌ فرهنگ‌ اصيل‌ كرمانشاه‌ يكي ديگر از دغدغه‌هاي من است كه از چند دهه قبل با انتشار‌ برخي كتاب‌ها، سعي در انجام اين مهم داشته‌ام. لهجه فارسي كرمانشاهي نيز در دايره همين اهميت قرار مي‌گيرد. چنانچه به گفت‌وگوهاي مردم‌ كوچه و بازار و حتي درون‌ خانواده‌ها دقت كنيم‌، متوجه مي‌شويم اين گويش‌ شيرين كه اغلب‌ اوقات لحني محزون دارد به مرور‌ زمان از زبان‌ مردم رخت مي‌بندد و آرام آرام به بوته فراموشي سپرده مي‌شود. امروزه در شهر‌ كرمانشاه البته با در نظر داشتن‌ استثنائات‌، يا كردي حرف مي‌زنند و يا فارسي با لهجه تهراني. زبان‌ كردي‌، گويشي است مختص منطقه كه تكلم با آن هيچ ايرادي ندارد اما اينكه لهجه ديگري جانشين‌ فارسي كرمانشاهي بشود به تدريج زمينه نابودي آن را فراهم مي‌كند.

همچنين بسياري از عزيزان راجع به قدمت‌ لهجه فارسي كرمانشاهي پرسيده‌اند‌؛ علاوه بر توضيح‌ مفصلي كه در مقدمه «شادي و شيون» آمده است‌، اشاره‌ مي‌كنم به كتاب «البلدان» به تحرير‌ «ابوالعباس‌ يعقوبي» در قرن‌ سوم‌ هجري قمري كه نوشته است:«و قرماسين مدينه جليله‌القدر كثيره الاهل. اكثر اهلها العجم من الفرس و الاكراد» (يعقوبي، ۷۶) يعني؛ «و كرمانشاه شهري است جليل‌القدر و پرجمعيت كه بيشتر اهالي آن عجم‌اند، از پارسيان و كردها.». ابوالعباس يعقوبي قرن سوم هجري.

همانطور كه عرض كردم‌ در آغاز‌ سال 98 اين كتاب توسط انتشارات ديباچه منتشر شد‌.

اما مشغله ادبي اين روزهاي من داستان‌ بلندي است كه تقريبا 3 ماهي مي‌شود مرا درگير‌ خودش كرده‌ است. هنوز درست‌ و حسابي تمام نشده و فعلا اسم هم ندارد. نزديك به 85‌ صفحه‌‌اش نوشته شده است. علت‌ كندي‌ كار‌، بازنگري‌هاي متعدد هر فصل است. در واقع 5 فصل دارد‌؛ نقطه پايانش هم گذاشته شده است اما خيلي كار دارد تا بشود يك داستان‌ قابل‌ قبول. فكر مي‌كنم دست‌كم تا سه‌، چهار‌ ماه ديگر مشغولش باشم.

و حرف آخر

ممنونم از شما كه وقت‌ خودتان و نشريه ارزشمندتان را در اختيار من گذاشتيد تا با دوستانم ارتباط‌ كلامي يك‌ طرفه‌اي داشته باشم. از مخاطبينم هم كه تحملم كردند‌، سپاسگزارم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون