نگاهي به نمايشگاه نقاشي حامد مصطفوي در گالري ديلمان
سفري ميان جنون و رويا
رضا جلالي
در آغاز شايد يك كلمه بود اما در ادامه دنيايي از حرفها و تصاوير بودند كه روزمرّگي را رنگ جنون و رويا بخشيدند و از حجم سكوت اولين لحظه پيدايش كاستند. آغاز گفتمانهاي خلاقه از همان يك كلمه آغازين است كه كسي نميداند چيست.
هيچ كس به درستي نميداند كه گفتمان دروني ذهن از كجا و چه تاريخي در ذهن روزمرّگي بشر آغاز ميشود. دانشمندان به سختي و تنها بر اساس بعضي مشاهدههاي علمي حدودي تقريبي براي آن تعيين ميكنند. به درستي مشخص نيست كه اونسان از زماني كه در دوران جنيني است اين گفتمان را دارد يا تنها مشغول گردآوري دادههاست تا پس از به دنيا آمدن و فراگيري گفتار و زبان اين روند را آغاز كند اما بدون هيچ شكي همين گفتمانهاي دروني است كه تا لحظه مرگ فيزيكي يا آنچه جدا شدن روح از بدن ناميده ميشود، ذهن تمامي ابناي بشر را درگير خود ميكند و گريزي از آن متصور نيست. به يقين شنيدهايد بسياري از كساني كه حجم بالاي اين گفتمان درون ذهني آزارشان ميدهد از اصطلاح خاموش كردن مغز استفاده ميكنند و آن را درماني بر اين اتفاق ميپندارند، چراكه با افزايش اين گفتمان دروني و وسعت گرفتن گفتمان ذهن دچار آشفتگي و عذاب ميشوند.اتفاقي كه روزمرّگي بسياري را مختل ميكند و آنها را به تباهي و زوال ميكشد. اين گفتمان از جايي آغاز ميشود كه ذهن يك «من» را به عنوان پرسشگر و «من» ديگري را به عنوان مخاطب و پاسخگوي تنشها و تالمهاي روحي روبهروي هم قرار ميدهد. پس از اين ذهن «من» اوليه و پرسشگر را در سيستمي بسيار پيچيده به عنوان «من» برتر به مغز ميشناساند، سپس «من» را در برابر ديگر اتفاقها يا آدمها قرار داده و آنها را به چالش و قضاوت ميكشد.اساس همه گفتمانهاي دروني اونسان از همين نقطه دروني شكل ميگيرد. نقطهاي كه بياغراق تاريخ دقيق آغازيدن آن براي هر كسي ناشناخته است. اين گفتمان گاه به هدر ميرود و هيچ بازده مناسبي ندارد و براي بعضي نام درد به خود ميگيرد و خيليها به زور مسكنهاي متفاوت سعي در خاموشي آن دارند اما در ذهن هنرمند همه اين گفتمانها منبعي زلال و سرشار از بيان است كه مانند انرژي اوليه هر روند خلاقهاي او را در آفرينش اثرش ياري ميدهد.مجموعه نقاشيهاي مصطفوي به شدت تحت تاثير همين گفتمانهاست. اگر او را ببيني ميپنداري ساعتها نشستن در كنارش هم راهي نيست تا بدون خواسته و رضايتش لب به سخن بگشايد و ميداني توان آن را دارد كه ساعتها در سكوت فيزيكي سپري كند، اما با ديدن نقاشيهايش پي ميبري كه در درونش غوغايي برپاست. او پهنه بومهايش را فضايي يافته تا گزارههاي ذهنياش را در هر شكلي به تصوير بكشد و از اينرو مگر بر سر شوق آيد تا لب به سخن بگشايد.نقاش بيهيچ پرده و پوششي بيان ذهني خود را در فضايي به ظاهر مغشوش به تصوير كشيده. بههمريختگي بيش از اندازه تصاوير بر بوم نقاشي تا جايي كه گاه انتهاي بوم به شدت بر پيكرهها و اشكال فشار ميآورد و توازن تركيببندي را به هم ميريزد خود شاهدي بر اين مدعاست.