درنگي بر شعر ايران پس از كودتاي 28 مرداد
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان
بهنام ناصري
تاثير كودتاي ۲۸ مرداد بر فرم و محتواي ادبيات معاصر فارسي، سوژه مهم و موسعي است جامع ژانرهاي مختلف ادبي؛ با اين وجود غالب اظهارنظرها در اين باب ناظر بر آثار شاعران بعد از كودتاست. شايد چون شعر نه تنها صورت اولي ادبي روزگار بود، بلكه به يمن بيان در لفافه و نمادينش در انسداد تاريخي حاكم بر فضاي ايران دهه 30 جايگاهي منحصربهفرد بين هنرها داشت. اين به معناي نفي كاركرد ادبيات قصوي در سالهاي بعد از 32 نيست و كارنامه نويسندگاني چون گلستان، صادقي، ساعدي، آلاحمد و ديگران اين را به خوبي نشان ميدهد؛ ولي براي قاطبه خوانندگان ادبيات در آن سالها اين شعر بود كه چون آينهاي رودررويشان قرار ميگرفت تا خود را در آن ببينند و البته نسبت خود را با آنچه پيرامونشان جريان داشت.
آنچه معمولا ذيل عنوان شعر پس از كودتا طبقهبندي ميشود، بازهاي حدودا ده ساله و شاعران مختلفي را دربرميگيرد كه از آن ميان نيما و تني چند از شاگردان با واسطه يا بلافصلش چون اخوان، شاهرودي، شاملو، نصرت رحماني و... شاخصترند. بازنمايي فضاي يأسآلود بعد از كودتا در وجوهي نمادين، تماتيك و استعاري و نيز زباني در خدمت بيان تراژدي شكست، ويژگي شعر بعد از كودتا بود. تا جايي كه از آنان به «شاعران شكست» نام ميبردند.
معروفترين و راهيافتهترين شعر كودتا به حوزه عمومي شايد «زمستان» اخوان باشد. شعري مصداق بارز همان عنوان جامع «شعر شكست» كه چنان با كودتا گره خورده كه لحن و بيان استعاري آن براي خواننده آگاه شعر معاصر فارسي، ارجاعي است به فضاي يأسآلود بعد از 28 مرداد 32:
«هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان/ نفسها ابر، دلها خسته و غمگين/ درختان اسكلتهاي بلورآجين/ زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه/ غبارآلوده مهر و ماه/ زمستان است»
نسبت اخوان با كودتا از منظري شايد، عميقتر از ديگر شاعران همنسل خود بود، چرا كه آن نگاه و لحن و بيان حزنآلود كه از كودتا برآمده بود، در شعر اخوان امتداد يافت و جداي از «زمستان»، مجموعههايي چون «آخر شاهنامه» يا «از اين اوستاي او» نيز حاوي آثاري با همين خصلتاند.
اما اگر اخوان لحني استعاري را براي در لفافه نهادن محتواي كودتا برگزيده بود، نصرت رحماني در شعر «منادي» ابايي از بيان مستقيمتر و نزديكتر به زبان معيار براي زدن «حرف»هايش درباره كودتا نداشت. رحماني هم در وجه نحوي زبان- مثلا با صرف فعل «لهيدن»- و هم در نحوه بيان مستقيم- مثلا در قالب تركيبهايي وصفي و اضافي مانند «سردار هرزه» براي «شاعر آن بارگاه»- سعي دارد تراژدي كودتا را به جسارتي در بيان بياميزد كه همپوشاني بيشتري با زبان معيار داشته باشد. او در اين شعر جداي از توصيفها و فضاسازيهايي كه از وضع سياسي موجود به دست ميدهد، به سوي هواخواهان دربار هم حمله ميبرد. او شاعري درباري را –كه گفته ميشود صادق سرمد است- مانند مشتي نمونه خروار مينوازد تا مخالفت و اعتراض خود را حواله ماهيت سلطنت كند:
«در ظلمت فشرده يك شام وهمناك/ يك قطره خون ز حنجره مرغ شب چكيد/ خاري برُست بر سر بيراهه كوير/ شعري به آسياب دو دندان من لهيد/ .../اي قصرهاي مات! كجا شد حماسهها؟/ سردار پير شهر طلاي سياه كو؟/ خورشيد از چه روي نمايان نميشود؟/ مداح هرزه شاعر آن بارگاه كو؟»
شعر رحماني بهطور اعم و شعر «منادي» بهطور اخص، حاوي نوعي عصيان هستيشناختي است:
«برف از درخت كاج فرو ريخت، سارها/ در آبي و كبود افق دور ميشدند/ سگ پارس كرد، جغد به بيغولهاي گريخت/ خفاشها ز نور شفق كور ميشدند!»
عصياني كه بعدها دامنهاش از موضوع كودتا و فضاي موسوم به «پسا كودتا» فراتر ميرود و جهان شعري او را در بر ميگيرد.
با اين همه، كاركرد دو شاعر نامبرده و ديگراني چون اسماعيل شاهرودي، احمد شاملو، رضا براهني و ديگران در آن دهه، به تمامي معطوف به بازنمايي فضاي بعد از كودتا نيست و اين را به خصوص بخش قابل اعتنايي از شعرهاي نيما بيش از سايرين نشان ميدهد. شايد آشكارترين تلاقي شعر نيما با كودتا، شعر «دل فولادم» باشد. در اين شعر اگرچه نام شعر هم ارجاعي است به توصيف محمد مصدق از خود كه در جريان محاكمهاش اتهامات را چون تيرهاي نشانه رفته به قلبش و خود را «فولاد قلب» خوانده بود، اما شعر صرفا در خدمت بيان آنچه كودتا به بار آورده، نميماند. «دل فولادم» برخوردار از حد بالايي از خصلت مهم شعر نيما يعني توجه به فرديت است. آنچه در «دل فولادم» ميخوانيم، آشكارا نوعي خودبيانگري است اما اين «خود»، اين «فرد» كه بارها و بارها در طول شعر با ضمير اولشخص و صرف افعال در صيغه اين ضمير ابراز ميشود، همانقدر بر موجوديت «منِ» مصدق دلالت دارد كه بر «منِ» نيما. تجربه رفتن نيما سراغ موضوع كودتا در موقعيت سوژگاني شعرش، به خوبي نسبت متفاوت سياست و شعر او را در قياس با شاگردانش نشان ميدهد. در شعر نيما، حتي شعري كه آشكارا موضوعي سياسي مانند كودتاي 28 مرداد را دستمايه قرار ميدهد، اين «امر سياسي» است كه بر عمل سياسي غلبه دارد و بين واقعه بيروني و مساله فرديت در رفتوآمد است. اين تفاوت با سايرين، خاصيت پيشرو شعر نيما را نشان ميدهد. چنانكه فارغ از انطباق شعر با وقايع سياسي روز ميتوان قرائتي ديگر در متنها و زمينههايي ديگر هم از آن داشت:
«ول كنيد اسب مرا/ راه توشهي سفرم را و نمد زينم را/ و مرا هرزه درا/ كه خيالي سركش/ به در خانه كشاندست مرا...»