• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4448 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۴ شهريور

سياست مدرن در جهان سنت

ميلاد نوري

در جهان سنت، سياست معنايي جز تمهيد سعادت الهي ندارد. كساني كه در عالم اسلام و بنابر مقتضيات آن مي‌انديشيدند، سياست را در راستاي شريعت الهي تعريف مي‌كرده‌اند؛ چنانكه صدرالمتالهين در مشهد پنجم از كتاب شواهد الربوبيه مي‌گويد:«غايت سياست اطاعت از شريعت است و نسبت سياست به شريعت همچون نسبت بنده به مولاي خودش است ... پس اگر سياست از شريعت اطاعت كرد، ظاهر عالم به باطن آن مي پيوندد و محسوسات ذيل سايه معقولات قرار مي‌گيرد». چنين تعريفي از سياست، حاكم اجتماع را در جايگاه راهبر الهي جاي مي‌دهد كه سعادت اين‌جهاني و آن‌جهاني در گرو تبعيت از اوست؛ به‌‌ويژه اگر قانون جامعه خود را بر مبناي شريعت الهي تنظيم كرده باشد؛ چنين موضوعي ناشي از فهم طولي عالم به مثابه مخلوق الهي است. نگرش طولي به ساختار عالم، غرض از زيستن آدمي را رسيدن به سعادت اخروي و الهي مي‌داند، اين در حالي است كه انسان در جهان مدرن، چنين بينشي را به كناري نهاده و سياست را نه به مثابه امري آسماني بلكه همچون تدبيري براي تنظيم روابط اين‌جهاني ميان آدميان تعريف مي‌كند.

در دوران مدرن، نظام اجتماعي با قانون انساني سامان مي‌يابد كه به مثابه قراردادي ميان آدميان براي تنظيم روابط اين‌جهاني آنان تعريف مي‌شود. بر اين اساس، سياست در دوران مدرن، رها از شريعت الهي و مرجعيت ديني مورد توجه بوده است، چنانكه كانت در ايده‌اي براي تاريخ جهاني، سياست را به مثابه كاركرد طبيعي وجود انسان تعريف كرده است:«طبيعت اراده كرده كه انسان تمام آنچه را كه وراي نظم مكانيكي وجود حيواني او قرار دارد تماما از درون خود برآورد... تدارك خوراك و پوشاك و... قدرت درك و تشخيص و حتي خيرخواهي و اراده خير تماما ‌بايد بر عهده خود انسان باشد.» اين چند جمله را مي‌توان روح سياست‌انديشي دوران مدرن دانست؛ دوراني كه در آن آدمي با توجه به جامعه مدني تنها از طريق قوانين اجتماعي و قراردادي انساني نظم سياسي را سامان مي‌دهد و غايات آن‌جهاني را به افراد و اختيار شخصي ايشان واگذار مي‌كند؛ اين در حالي است كه نگاه سنتي و ديني به انسان، جهان و خدا، فهمي نويني از مفهوم سياست به دست مي‌‌دهد كه سويه‌اي آن‌جهاني داشته و به سوي آخرت روان مي‌شود؛ چنانكه صدرالمتالهين در شواهدالربوبيه مي‌گويد:«بدان و آگاه باش كه غرض از وضع قوانين و نواميس الهي و ايجاب و الزام عبادات و اطاعات اين است كه عالم غيب، عالم شهادت را به استخدام خويش درآورد و شهوات و اميال نفساني خادم عقل و مطيع امر و فرمان او باشند و جزء به كل بازگردد و دنيا به آخرت پيوندد».

‌به اين ترتيب هر يك از سياست و قانون دو معناي متفاوت مي‌يابند و آنگاه كه جهان مدرن الزامات خود را جهان‌گستر مي‌سازد، مساله سياست مدرن در جهان سنتي پيش مي‌آيد و بيش از هر چيز، جوامعي را درگير مي‌كند كه نگرشي طولي به نظام عالم داشته و غايت حيات و تدبير جوامع را با نگاه به سعادت اخروي تبيين مي‌كنند. سياست‌ورزي مدرن بر مبناي آزادي انسان در برآوردن حقوق طبيعي مالكيت و فاعليت سامان مي‌يابد كه با اصطلاح «ليبراليسم» آن را مي‌شناسيم. حسين بشيريه در تاريخ انديشه‌هاي سياسي در قرن بيستم ليبراليسم را چنين تعريف مي‌كند:«ليبراليسم از ابتدا كوششي بوده است براي تعيين حوزه حقوق خصوصي در برابر اقتدار دولت... كه از دولت مشروطه و مقيد به قانون و آزادي‌هاي فردي و خصوصي دفاع كرده است. مهم‌ترين مفهوم نظري در انديشه ليبرالي قرارداد اجتماعي است كه بنابر آن حكومت موسسه‌اي مصنوعي براي حفظ امنيت و تحصيل آسان‌تر حقوق افراد است»؛ بنابراين سياست با هدفي اين‌جهاني با توجه به حقوق فردي و خصوصي سامان مي‌يابد؛ در دوران مدرن، دولت و حكومت نه همچون امري ذاتي و الهي در راستاي سعادت اخروي بلكه همچون دستاوردي انساني و زميني و قراردادي در راستاي نظم و امنيت اين‌جهاني است.

بنابراين در حالي كه سياست در جهان سنت با مفهوم آرمان و سعادت متعال گره خورده است، در دوران مدرن با مفاهيم حقوق، مالكيت و فاعليت نيز با مفهوم روابط اقتصادي گره مي‌‌خورد. بنابراين در حالي كه شريعت در جهان سنت با مفهوم شريعت، سعادت اخروي و وجود الهي انسان گره خورده است، در جهان مدرن با قرارداد اجتماعي، قانون اجتماعي، حقوق طبيعي، مالكيت خصوصي گره مي‌خورد. آنگاه دغدغه سياست‌انديشي مدرن، ميزان دخالت دولت در آزادي افراد است و تمام انديشه‌هاي دموكراتيك و سوسيال در دوران مدرن، حول ميزان مداخله دولت در زيست اين‌جهاني افراد، حقوق ايشان و آزادي‌هاي مدني شكل گرفته است. اين همه در جهان مدرن بر مبناي اصالت آگاهي فاعل انساني رقم مي‌خورد و با نگاهي به تغيير جهان بر اساس عقل انساني به پيش مي‌رود.

اينك روابط اقتصادي جديد، سلطه تكنولوژي، توليد صنعتي، گسترش ارتباطات و رسميت‌ يافتن سياست‌انديشي مدرن كه حتي محافظه‌كاران سنتي را در درون خود هضم كرده است و گستردگي جهان‌شمولي يافته است هر سيستم سنتي انديشه را به چالش مي‌كشد. براي متفكران سنتي و محافظه‌كار امر سياسي جدا از نظم الهي عالم و سنت‌هاي اخلاقي و ديني محلي از اعراب ندارد. اين در حالي است كه سياست مدرن در جامعيت فعلي‌اش هر گونه مرجع غيرانساني قوانين را به سويي نهاده است؛ اينك بايد انديشيد كه سياست مدرن در جهان سنت چه جايگاهي دارد و جهان سنت چگونه به سياست‌ورزي در جهان مدرن خواهد پرداخت، حال آنكه بنيان‌ها و بينش‌هاي اين دو زيست‌جهان نه‌ تنها تفاوت كه تعارض نيز دارند.

مدرس و پژوهشگر فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون