• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4473 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۴ مهر

گفت ‌و گو با علي قلي‎پور، پژوهشگر و هنرمند در حاشيه نمايشگاه كولاژ «فهرست منابع»

در حاشيه خاطرات سال‌هاي جنگ

محسن آزموده

 

 

فهرست منابع (References) عنوان نمايشگاه مشترك ژرژ بونن، هنرمند فرانسوي و علي قلي‌پور، پژوهشگر و هنرمند ايراني است كه اين روزها در گالري ژي تهران برگزار مي‎شود. اين نمايشگاه كه نوعي «ديالوگ در كولاژ» است، حاصل همنشيني آثار اين دو هنرمند پس از ماه‎ها گفت‌وگو و تبادل‌نظر و كوشش در جهت امتزاج افق‎هاست. نقطه پيوند اين دو هنرمند، شعري از ژاك پره‎ور(1900-1977) شاعر و فيلمساز فرانسوي با عنوان «خانوادگي» است كه ترجمه زيبا و آزادي از آن توسط احمد شاملو (1379-1304) شاعر ايراني صورت گرفته است. آثار هر دو هنرمند، كولاژهايي از عكس‎ها و برش‎هايي از روزنامه‎ها، كتاب‌ها و مطبوعات قديمي هستند كه در مرز ميان ديروز و امروز گذر مي‎كنند و ضمن بازنمايي به تصوير كشيدن روزگار سپري شده پيشين، نقبي نيز به امروز و نگرش اكنون ما نسبت به آن روزگاران مي‌زنند. اين امر مشخصا در مورد علي قلي‎پور آشكار است كه در آثارش حال و هواي دهه 60 به خصوص جنگ مشهود است. با او گفت‌وگويي درباره اين نمايشگاه، انگيزه‎اش در خلق اين آثار و در نهايت چگونگي شكل‎گيري تعاملش با هنرمندي فرانسوي با تجربه‌ زيسته‌اي متفاوت صورت دادم كه از نظر مي‌گذرد.

 

«فهرست منابع» عنوان بخشي است كه معمولا در انتهاي كتاب‌ها و مقالات علمي و پژوهشي براي نشان دادن استنادات نويسنده و مراجعه خوانندگان به آنها و احيانا مطالعه بيشتر ارايه مي‌شود، يعني يك بخش حاشيه‌اي كه اگرچه به متن اعتبار و وثاقت مي‎بخشد اما كماكان در حاشيه است و بدون متن معنايي ندارد. حالا شما يك نمايشگاه مشترك برگزار كرده‎ايد كه عنوانش فهرست منابع است. در وهله نخست بفرماييد كه منظورتان از اين عنوان چيست؟ متن ماجرا چيست كه اين آثار فهرست
منابع آن هستند؟

به گمانم متن همان حافظه من است. البته اينكه مي‎گويم دقيقا در همين لحظه به ذهنم رسيد چون رابطه متن و فهرست منابع را درست برعكس تصور شما در ذهنم ساخته بودم به اين معنا كه متن را ساختم و فهرست منابع را حذف كردم. اما سوال جالب شما اين فرصت را مي‎دهد كه از زاويه‎اي ديگر و به شكلي ديگر هم به اين نسبت ميان متن و فهرست منابع و حافظه فكر كنم. متولدين دهه 60 و اواخر 50 همين سن و سال‎هاي من، وقتي كه مدرسه رفتند، يا جنگ تمام شده بود يا سال‎هاي پاياني آن بود. اما خاطره آن در حافظه ما و نقش‎هاي آن در كتاب‎هاي درسي ما يا روي نقاشي‎هاي ديواري سطح شهر وجود داشت. اگر بخواهيم ما به‌ازاي بصري اين حافظه را تصور كنيم احتمالا حافظه من و ديگر متولدين پايان دهه 50 و آغاز دهه 60 قاعدتا همين شكل را دارد، يعني به همين اندازه تكه پاره، مبهم و وصله‎كاري شده است. البته نبايد فراموش كنيم، حافظه كساني كه در تهران بودند و كساني كه در جنوب و غرب ايران بودند بسيار متفاوت است. بي‎شك مواجهه حافظه آن‎ها با جنگ بسيار بي‎واسطه‎تر از مواجهه كساني‎ است كه در تهران بودند يا در شمال كشور. اما يك نكته در اين ميان وجود دارد كه مي‎توان از مرزهاي جغرافيايي فراتر رفت و آن را با سينماي جنگ در جهان توضيح داد. اليور استون كه فيلم «جوخه» را ساخت، فيلمي كه بسياري از ما در نوجواني ديديم و آن را دوست داريم، صحنه‎هايي از به اصطلاح فلاش‎بك يكي از سربازان جنگ را سياه و سفيد و مخدوش و تكه‌پاره نشان داده بود، وقتي از او پرسيدند چرا فلاش‎بك‎‎ها اين طوري ا‎ست؟ گفته بود كه حافظه اصولا همين طور است، همه ‌چيز را واضح و شفاف ثبت و ضبط نمي‎كند، پر از گسست و بي‎نظمي است، گاهي بعضي چيزها شفاف در ذهن ثبت شده و گاهي برخي از لحظه‎هايي كه در حافظه ثبت ‎شده مبهم و مقطع است. پس براي بازسازي حافظه بايد دست به وصله‎كاري زد، اشكال، متن‎ها و احساس‎ها را به هم چسباند تا تصويري ساخت از دوراني كه نبايد فراموش كرد يا اصلا نمي‎توان آن را فراموش كرد. نتيجه كار من هم چيزي شبيه به اين شده، جست‌وجوي تكه پاره‎هاي حافظه يا آنچه از دهه 60 در حافظه‎ام باقي مانده است. ولي من آن زمان كودك بودم، نمي‎توانستم تنها متكي به حافظه‎ام باشم پس نياز به تحقيق و جست‌وجو در آرشيوها و كتابخانه‎ها داشتم. راستش را بخواهيد در يك سال، بخشي از زندگي روزانه‎ام صرف ورق زدن كتاب‎ها و مجلات آن سال‎ها شده است بدون اينكه متن‎ها را بخوانم. بيشتر به صفحه‎بندي، گرافيك، طراحي جلد و از همه مهم‌تر كولاژهاي آن سال‎ها نگاه كرده‎ام. نقاشي‎ها از كتاب‎هاي درسي مدارس دخترانه و پسرانه بگير تا مجموعه طراحي‎ها، نقاشي‎هاي ديواري شهر و از همه مهم‌تر كتاب‎هاي عكس جنگ، عكس‎هاي سعيد صادقي، علي فريدوني و بسياري از عكاسان گمنام.

دو درونمايه محوري دست‌كم در آثار شما كه بعضا در آثار ژرژ بونن هم مشهود است، يكي مساله نوستالژي و ديگري جنگ است. آيا مي‎توان آن متن تعمدا محذوف را جنگ و نوستالژي خواند؟

فارغ از جنگ كه بحث درباره آن پيچيده است، بگذاريد كمي از نوستالژي بد بگويم. اصلا مشكل ما همين نوستالژي است، بلاي اين روزها ما. به‌قول جان ديويي تجربه نوستالژي زماني به وجود مي‎آيد و شدت مي‎گيرد و اپيدمي مي‎شود كه ما از آينده هراسان باشيم، تصويري از فرداي خود نداشته باشيم، زندگي امروز را نپذيريم و سعي نكنيم آن را بفهميم. احساس مي‎كنم، ترس از آينده جامعه را به سوي قعر نوستالژي مي‎برد. يك مثال براي شما بزنم، برادرزاده‎ام متولد سال 1374 است، يك بار گفت اين بساط دفترهاي 60 برگ دهه 60 چيست كه در كتابفروشي‎ها مي‎فروشند؟ بعضي‎ها طوري حرف مي‎زنند كه انگار اين دفترها 50 سال پيش بودند و حالا ديگر نيستند، باور كنيد ما هم در مدرسه از اين دفترها داشتيم. براي او نوستالژي دهه 60 خنده‎دار بود و شايد هم
درست مي‎گفت.

اين يك نمايشگاه مشترك ميان دو هنرمند از دو فضاي به نظر كاملا متفاوت است، يك ديالوگ در كولاژ يا يك ديالوگ با كولاژ. كولاژ خود حاصل هم‎نشيني تعمدي اموري ظاهرا بي‎ربط است، يك هم‎نشيني كه مي‎تواند به يك ديالوگ بينجامد. آيا مي‎توان در سطحي وسيع‎تر گفت خود هم‎نشيني علي قلي‎پور و ژرژ بونن يك كولاژ با هدف برقراري نوعي ديالوگ است؟ آيا به نظر شما اين همنشيني يا كولاژ توانست، نوعي ديالوگ ميان شما برقرار كند؟

منابعي هم كه ژرژ بونن براي كلاژ خود تدارك ديده بود كم و بيش شبيه منابع من بود. او مجلات و كتاب‎هاي عكس جنگ جهاني دوم را براي خود انتخاب كرد. گفت دقيقا زير خانه من يك مجله‏‎فروشي وجود دارد كه نشرياتي از دهه 1930 به بعد در آن يافت مي‎شود. نتيجه كار او از دل 100 عكس جنگ جهاني و تركيب آن با چند كتاب عكس از ايران شكل گرفت. در نهايت او عكس‎هايي از خرمشهر و عكس‎هايي از زمان اشغال فرانسه در جنگ جهاني دوم را در گوشه و كنار كار خود تركيب كرد و با افزودن تصاويري ديگر، عكس منظم و بزرگي از جنگ ساخت. كار كه تمام شد، ديدم چه منظم شده است، ياد ديالوگ سرجوخه در اول نمايش ننه‎دلار برشت افتادم كه مي‏گفت صلح يعني هرج و مرج، جنگ يعني نظم و انضباط. نتيجه كار من بي‎نظم بود و كار او منظم. حالا البته مي‎توانيم به شوخي بگوييم كه كولاژ او درباره جنگ و نظم است و كولاژ من درباره بي‎نظمي و صلح. با اين حال او نگاه جالبي داشت، به من گفت شناخت من از جنگ بيشتر از فيلم‎هاي سينمايي است اما شما جنگ را حس كرديد. من خودم را شايسته اين احساس خوب نمي‎دانم حتي وقتي اين حرف را زد خيلي از عافيت آن سال‎ها خجالت كشيدم، من در تهران بودم، مدتي هم در ساري. در آپارتمان ما يك خانواده جنگ‌زده از كردستان بود كه بچه‎هاي آنها همبازي من بودند و خاله‎هاي من و پسرخاله‎ها و دخترخاله‎ها كه از اهواز به ساري پناه آورده بودند. جنگ را آنها حس كرده بودند نه من. دوستان و نزديكان و در يك كلام، هموطن‎هاي من در شهرهاي مرزي جنگ را احساس كردند و گاهي نزد آن‎ها از خودم خجالت مي‎كشم. اگر او جنگ را با فيلم‎هاي سينمايي فهميده، من هم با موزه‎ها و كتاب‎هاي درسي و كتاب‎هاي كانون پرورش فكري كودكان پس از انقلاب. مثلا كتاب‎هاي خاطرات جنگ كه نوشته‎هاي دانش‎آموزاني از آبادان و خرمشهر و مناطق جنگي بود، چهار، پنج جلد هم منتشر شد با عكس‎هاي خوب. يا داستان ناصر ايراني، ديداري از جبهه كه روايتي از سال‎هاي اوليه جنگ با نقشه و عكس‎هاي سعيد صادقي و بهمن جلالي و كاوه گلستان بود. يا مجموعه جنگ سوره كه داستان‎هاي جنگي داشت و تصويرسازي‎ها و نقاشي‎هاي اسكندري، چليپا، گودرزي، خسروجردي، وزيريان و ديگران. حتي يادم هست كه احمد وكيلي هم براي اين كتاب‎ها تصويرسازي مي‎كرد.

بافتني اين وسط چه كار مي‌كند؟ طرح كاد، كتاب‌هاي آموزشي دهه 60، لباس‌هاي بافتني در زمستان‌هاي سرد و تاريك سال‌هاي جنگ و بمباران، كلاه و دستكش و شال بافتني كه مادران و همسران و خواهران براي فرزندان و شوهران و برادران مي‌بافتند تا سرماي سوزناك مناطق جنگي غرب كشور را تحمل كنند. آيا درصدد يادآوري آن روزگار بوديد يا اين بافتني‌ها در واقع نشانگر پيوندي است كه ميان واقعيت خشن و تلخ جنگ با احساسات و عواطف انسان‌هايي كه ناگزير شده بودند، پيوندي كه به ميانجي ميل بافتني و كاموا صورت مي‌گرفت؟

در جريان همان ورق‌‎ زدن‎ها متوجه اهميت بافتني شدم، سال‎ها پيش شعر ژاك پره‎ور را در كتاب همچون كوچه‎اي بي‎انتها، كه ترجمه‎هاي شاملو از شعراي جهان است، خوانده بودم ولي منظورش را نفهميده بودم. هنگامي كه در ميان كتابفروشي‎هاي دست دوم مي‎گشتم به خصوص روزهاي جمعه در ميدان انقلاب كه پر از دستفروش‎هايي با كتاب‎هاي خوب و ارزان است، مجله‎اي ديدم به‌نام ميل، مجله‎اي كه سال 1359 منتشر شده و نوشته بود كه پس از انقلاب دوران مصرف‎گرايي سرآمده و ما بايد خودمان در شرايط بد اقتصادي در خانه براي خودمان بافتني ببافيم و در ادامه الگو ارايه داده بود. از آن روز گرفتار مقدمه كتاب‎هاي آموزش بافتني، چاپ سال‎هاي 1359 تا 1368 يا شايد 1369 شدم. مقدمه كتاب‎ها با كتاب‎هاي بافتني اين روزها تفاوت داشت مثلا كتابي ديدم كه نوشته بود، بافتني فقط براي خانم‎ها نيست، براي اقتصاد خانواده همه بايد مهارت بافتن داشته باشيم يا كتاب آموزش بافتن مكرومه پيدا كردم كه نوشته بود، فكر مي‎كنيد حالا كه ما درگير جنگ هستيم نبايد به اين چيزها توجه كنيم در حالي كه اين‎ طور نيست، ما در شرايط بد اقتصادي هستيم و بايد تزيينات خانه خود را به جاي خريدن تزيينات آماده، خودمان بسازيم يا جملاتي نظير اينكه در رژيم گذشته بافتن فرش در سلطه استعمارگران بود و حالا روشي براي استقلال اقتصادي روستاها. به نظرم اينها ناگفته‎هاي تاريخ جنگ بودند. درباره نقش بافتني در جنگ جهاني دوم تحقيق كردم، ديدم كه اصلا بافتن بافتني در جزوه‎هاي صليب سرخ به نيروهاي آزادي‎بخش و متفقين آموزش داده مي‎شد. اينكه اگر در جنگ شركت نمي‎كنيد با بافتن بافتني به خصوص جوراب و كلاه به سربازان جنگ كمك كنيد. مجلاتي مانند ووگ و لايف هر كدام در جنگ جهاني ويژه‎نامه‎هاي بافتني براي سربازان داشتند. حتي مي‎گفتند اگر بافتني نمي‎بافي، پس همدست نازي‎ها هستي. كمپين‎هاي گوناگوني براي بافتن جوراب در اروپاي دوران جنگ شكل مي‎گيرد. چندي پيش هم مقاله‎اي خواندم درباره بافتني و تسكين به عنوان فعاليتي آرامبخش در جنگ. اما اين موضوع ابعاد نگفته زياد دارد، مثلا بافتني بافتن اجباري در كمپ‎هاي آلمان نيز رواج داشته است. اما در ميان عكس‎هايي كه او فرستاد، دو عكس را انتخاب كردم و با عكس‎هايي كه در همان كتاب خاطرات كانون ديده بودم، تركيب كرد. البته بر اساس درسي به نام بافتني با كاغذ كه در كتاب آموزش هنر دوره راهنمايي در سال 1361 ديده بودم. اين كتاب آموزش هنر من نبود، آن را در ميان كتاب‎هاي انقلاب يافتم و درست با همان تكنيك بافت با كاغذ، كولاژ خودم را در ديالوگ با بونن
شكل دادم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون