درباره نمايشنامههاي «جنگي»
شتاب سياستهاي غلط
سيدحسين رسولي
اين روزها نمايشنامهنويسي ايران حال و روز خوبي ندارد و اين امر را از اجراهاي روي صحنه به خوبي در مييابيد. از سوي ديگر، نمايشنامهها از توجه به مسائل اجتماعي و تودههاي مردم خالي شدهاند. يكي از مهمترين مسائل مردم ايران هم جنگ ايران و عراق است. متاسفانه بايد اشاره كنيم كه كيفيت و شكل اجرايي آثار مربوط به دفاع مقدس آنچنان پايين آمده كه بايد احساس خطر كرد، زيرا اين آثار ضعيف و بدون تماشاگر لطمات سنگيني به تئاتر اجتماعي ايران خواهند زد. از طرفي هم بسياري از جشنوارههاي مربوط به دفاع مقدس از سوي افراد نابلد و خاصي اداره ميشود كه شناختي از چند و چون نمايشنامهنويسي مدرن و شيوههاي اجرايي جديد ندارند و تقريبا به اين شغلها مانند يك پست نان و آبدار و آيندهدار نگاه ميكنند. چند سال پيش تصميم گرفتم پژوهشي در زمينه نمايشنامهنويسي دفاع مقدس انجام بدهم و شب و روز خود را پاي آن گذاشتم و كار هم به نتيجه رسيد، ولي هيچكدام از مديران، كارگردانان و نويسندگان مربوط به حوزه دفاع مقدس سراغ آن پژوهش را نگرفتند؛ انگار كه آنان مطالعه نميكنند و اگر هم مطالعه ميكنند بايد آثار سفارشي و خاصي را از نظر بگذرانند.
نمايشنامههاي دفاع مقدس و دراماتورژي
وجود دو نيروي متخاصم دربرابر يكديگر و هر نوع جنگي كه در تاريخ رخ داده باشد مورد توجه نمايشنامههاي جنگي قرار دارد. وقتي از نمايشنامه «دفاع مقدس» نام ميبريم، منظور نوعي نمايشنامه است كه به جنگ ايران و عراق ميپردازد و اين جنگ بين سالهاي 1359 تا 1367 اتفاق افتاده و پيامدهاي انساني، اجتماعي، اقتصادي و سياسي آن محور اساسي محتواي اين نمايشهاست. حامد سقايان كه كتاب «فرهنگ جامع تئاتر دفاع مقدس» را به همراه گروهي از نويسندگان گرد آورده است، همين نظر را دارد و مينويسد: «هر گونه اثر نمايشي مكتوب را در صورتي كه به هر شكل با جنگ هشت ساله ايران و عراق (1359-1367) ارتباط ميداشت، به عنوان تئاتر دفاع مقدس تلقي كردهايم.» از سوي ديگر، اولين نمايشنامهاي كه با اين موضوع در تئاتر ايراني نوشته و اجرا شده به تئاتر «ننه خضيره» (۱۳۶۱) برميگردد كه كار گروهي از هنرمندان تئاتر آن دوران بود. اين نمايشنامهها بهطور كلي از نظر زماني به چهار دسته: 1-پيش از جنگ، 2-هنگام جنگ، 3-پس از جنگ و
4-جنگ لامكان- لازمان تقسيم ميشوند. نمايشنامههايي كه زمان مشخصي را درنظر ندارند و به مساله دفاع و جنگ، به صورت كلي و به قولي جهاني اشاره ميكنند، مورد توجه بسياري از پژوهشگران بودهاند. ديويد لاسكو در كتاب «هنر نمايشنامهنويسي جنگ» متذكر ميشود كه دو نوع نمايش جنگي داريم: 1-حالت جنگي و
2-وضعيت جنگي. يعني اينكه در نوع «حالت جنگي» با خارج از محدوده مكاني جنگ روبهرو هستيم. او در ادامه مينويسد: «گفتني است كه نمايش دادن جنگ روي صحنه، به دلايل اوليه مادي، مسلما مشكل آفرين است.» اما در نوع «وضعيت جنگي» ما با برخورد مستقيم دو نيروي متخاصم روبهروي هم مواجه هستيم. جالب است بدانيد كه اكثر نمايشنامههاي دفاع مقدس مربوط به حالت جنگي هستند. در تقسيمبندي ديگري كه محمد دروديان و غلامحسين دريانورد انجام دادهاند، سه دسته: 1-ارزشي-حماسي،
2-انتقادي-سياسي و 3-تاريخي-عملياتي را شاهد هستيم. اين دو پژوهشگر نوشتهاند: «نويسندگان و هنرمندان در مقابل جنگ و دفاع مقدس كمابيش رويكردهاي سهگانهاي داشتهاند كه اين رويكردها را در نمايشنامهها و آثار آنان ميتوان ردگيري كرد.» آنان در ادامه توضيح ميدهند: «نمايشنامههايي كه با رويكرد سياسي-انتقادي درباره جنگ شكل گرفتهاند، عمدتا پس از دوران جنگ نوشته شدهاند. زماني كه نمايشنامهنويسان بيشتر جامعه انساني را هدف قرار دادند و به تجزيه و تحليل آثار اجتماعي جنگ پرداختند... اين نمايشنامهها عمدتا پاياني يأسآور و تلخ دارند.» ما در رويكرد عملياتي-تاريخي شاهد نمايشنامههاي جالبي مانند «ايرانيان» نوشته اشيل يوناني هم هستيم كه به عنوان كهنترين متن نمايشي جنگي شناخته ميشود. در اين رويكرد برههاي تاريخي از جنگ را بدون آنكه دخل و تصرف زيادي در آن شود، نمايش ميدهند كه به تئاتر تاريخي و تئاتر مستند نزديك ميشود. از سوي ديگر، رويكرد حماسي- ارزشي به مقاومت ميپردازد و در واقع وحدت مردم در برابر دشمنان را بازنمايي ميكند.
با اين حال، نمايشنامههاي ايراني به شهدا و جانبازان هم ميپردازند و نمونه مهم آن «كانال كميل» نوشته سيدحسين فدايي حسين است.
با تمام اين تفاسير نبايد فراموش كنيم كه متون نمايشي بهطور كلي به دستهبنديهاي ديگري هم تقسيم ميشوند. مثلا آلن آستن و جرج ساوانا در كتاب «نشانهشناسي متن و اجراي تئاتر» يك دستهبندي مهم ارايه دادهاند: 1-متن كلاسيك، 2-متن بورژوايي و 3-متن راديكال. بيشتر متون دفاع مقدس در زمره آثار ساده قصهگو جاي ميگيرند و كمتر در دل آنان شاهد نوآوري و تفكرات راديكال در فرم هستيم كه اين امر باعث افت و نزول چنين آثاري شده است. در واقع،
تا وقتي آثار تجربهگرا و راديكال وارد اين حوزه نشود با نزول بيشتر هم مواجه خواهيم شد و جشنوارهها و سالنهاي دولتي بايد متوجه اين امر باشند. متن كلاسيك به درام يونان و روم اشاره دارد؛ متون بورژوايي به آثاري مدرن كه توسط ايبسن، چخوف، برنارد شاو و... نوشته شده، اشاره دارد كه قراردادهاي جديدي دارند از جمله؛ 1-به واقعگرايي نزديك شدهاند، 2-زبان محاوره دارند، 3-به زندگي طبقه بورژوا يا متوسط ميپردازند و 4-موضوعاتي انقلابي از قبيل: زنان و آزاديهاي مدني را مورد توجه قرار ميدهند. متون راديكال را ميتوان به آثاري نسبت داد كه هيچ تعريف مشخصي ندارند و حالتي نامتعارف دارند مانند آثار برتولت برشت و ساموئل بكت. نبايد فراموش كنيم كه آثار مهمي چون «دو حكايت از چندين حكايت رحمان»، «ديوار» و «پچ پچههاي پشت خط نبرد» توسط عليرضا نادري نوشته شده است و آنچنان كه بايد و شايد مورد توجه مسوولان قرار نگرفته است.