• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4473 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۴ مهر

بحر طویل‌های هدهدمیرزا / 6

ابوالقاسم حالت

مرحوم «ابوالقاسم حالت» (1371–1298)، ملقب به «ابوالعینک»، از شاعران و طنزپردازان چیره‌دستی است که آثار ماندگاری از او به یادگار مانده. بخشی از آثار او، «بحر طویل»هایی است که چندین دهه پیش سرود و تعدادی از آن‌ها سال‌ها بعد، یعنی در سال 1363 در کتابی با عنوان «بحر طویل‌های هدهدمیرزا» از سوی انتشارات توس انتشار یافت. خودش در مقدمه همین کتاب می‌نویسد: «این کتاب حاوی قسمتی از بحر طويل‌هایی است که نگارنده در طی مدتی متجاوز از سی‌سال همکاری با هیئت‌تحریریه هفته‌نامه فکاهی توفیق سروده و در آن نامه به امضای هدهدمیرزا منتشر کرده است.» البته او خود را در این کار، ادامه‌دهنده مسیر «حسین توفیق» می‌داند و بعد از نقل روایتی می‌نویسد: «ساختن بحر طویل و امضای هدهدمیرزا، درواقع میراثی بود که از آن مرحوم برای من باقی ماند و این کار تقریبا تا آخرین سال انتشار توفيق ادامه يافت؛ زیرا هروقت که دنباله آن قطع می‌شد اصرار خوانندگان توفیق ادامه آن را اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت.»

در ادامه مقدمه، زنده‌یاد حالت درباره قالب مهجور «بحر طویل» هم نکاتی را یادآور می‌شود که خواندنی است.

در ستون «طنز مستطاب» صفحه «غیر قابل اعتماد»، برخی از بحر طویل‌های ابوالقاسم حالت را خواهیم آورد تا نمونه‌هایی خواندنی از سروده‌های طنزآمیز یک استاد طنزپردازی در یک قالب مهجور اما جذاب را عرضه کرده باشیم. بحر طویل این شماره، سروده‌ای است با عنوانِ «طویله».

 

مفلسی بی‌کس و بی جا و مکان بود و به هر سوی روان بود و تکاپوی‌کنان بود كه يك خانه‌ی دلخواه برای خود و فرزند و زن خویش اجاره بکند. مدت شش‌ماه بسی خون جگر خورده و بس پای بیفشرد و به هر در زد و بسپرد به دلال و به حمال و به رمال و به بقال و به عطار که يك خانه‌ی جادار به هرجا که بیابند، همان دم بشتابند و خبردار کنندش که اگر باب پسندش بشود، زود رود تا که کرایه کند از مالكش آن را.

مدتی چند چو بگذشت و بسی وقت تلف گشت، به يك‌روز سحرگاه، یکی مردک خودخواه که دلال محيل و دغلی بود، بیامد به برش، کرد دهن باز و بشد پشت‌هم‌انداز و بسی گشت زبان‌باز و فسون‌ساز که: «یك خانه‌ی جانانه‌ی زیبا و فریبا شده پیدا که به حال تو و فرزند و عیال تو مناسب بوَد و خوب، چه مقبول و چه مطلوب و چه مرغوب! چنان خوب که از لطف و صفا خوب‌تر از باغ جنان است و چنین است و چنان است. من اکنون به بر صاحب آن میبرمت تا که قراری بگذاری که سپارد به تو این طرفه مكان را.»

شد روان بر در آن خانه و از صاحب کاشانه بپرسید که: «از بابت این خانه به هر ماه چه مبلغ بدهم؟» گفت که: «ماهی نه‌هزار و صد و پنجاه تومن.» گفت که: «از برق در اینجا خبری هست؟»، بگفتا که: «نه»، پرسید که: «از گاز در اینجا اثری هست؟»، بگفتا که: «نه»، پرسید: «شوفاژ است در این خانه؟»، بگفتا که: «نه»، پرسید: «در اینجا تلفن هست؟»، بگفتا که: «نه»، پرسید که: «حمام در آن است ؟»، بگفتا که: «نه»، پرسید: «در این خانه طويله است، و یا خیر؟»؛ از این حرف شگفت‌آور او صاحب آن خانه به حیرت شد و پرسید: «چه حاجت به طويله‌است؟! طويله دگر از بهر چه خواهیم؟!»؛ بدو گفت که: «از بهر الاغی که به ماهی نه‌هزار و صد و پنجاه تومن پول، شود ساکن این خانه‌ی ویرانه که چون لانه بسی تیره و تنگ است و ز مستأجر آن سلب کند تاب و توان را!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون