رواداري؛ توانايي يا تمايل به تحمل وجود عقايد يا رفتاري است كه شخص از آن متنفر يا مخالف است. نمونهاي از مدارا، وقتي است كه مسلمانان، مسيحيان، يهوديان و زرتشتيان با هم دوست هستند. مدارا با فرد، جامعه، طبيعت و حيوانات در حوزه فرهنگ رواداري در ادبيات كلاسيك ايراني است.
رواداري بهمثابه گفتمان اجتماعي
فرهنگ رواداري از طريق ادبيات، «اشتراك بينالاذهاني» جامعه ايراني بوده است. مدارا صرف يك عمل فردي نيست، بلكه تبديل به فضيلتي فردي و اجتماعي شده كه جامعه ايراني آن را به عنوان فضيلتي برتر در سپهر كردار اجتماعي بروز داده است. ميهماننوازي و مداراي مذهبي مردم ايران در دوره شاهعباس كبير مورد اتفاق ادبيات سفرنامههاي اروپاييها به ايران است، همچون سفرنامه برادران شرلي، سفرنامه شاردن، سفرنامه پيترو دلاواله، سفرنامه كمپفر (1).
نقش شخصيتها و نهادهاي مرجع
حكيمان، عارفان و برخي شاهان مانند شاه عباس نمايندگان برجسته فرهنگ رواداري در ادبيات منظوم و منثور داستاني و تاريخي هستند. ملاصدرا شيرازي (صدرالمتالهين محمد بن ابراهيم شيرازي) فيلسوف دوره صفويه، نماينده برجسته فرهنگ رواداري در ادبيات فلسفي ايران است. او همه عقايد فلسفي پيشينيان يوناني و ايراني قبل و پس از اسلام را با احترام نقل و تا آنجا كه ميسر است كوشش ميكند آنها را به نحو احسن تاويل به صحت كند و سپس نقد از روي كمال احترام ميكند (2).
ادبيات حكمي و عرفاني بهمثابه مهمترين موتور محرك گفتمان رواداري
فردوسي و خرقاني پس از اسلام پيشگام فرهنگ و ادبيات رواداري در ايران و در پي آنها عطار، مولوي، سعدي و حافظ هستند. شيخ ابوالحسن خرقاني
(۱۰۳۳-963م- 425-۳۵۲ه، متولد روستاي خرقان، شاهرود، دوره حكومت متعصب غزنويان): «آن كه در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد، چه آن كس كه نزد باريتعالي به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.» از شيخ (خرقاني) پرسيدند كه جوانمردي چيست؟ گفت آن سه چيز است؛ اول «سخاوت»، دوم «شفقت» بر خلق و سوم «بينيازي» از خلق.
حافظ شيرازي: آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا
مباني نظري
قاعده وحدت وجود: در جهان فقط يك بود است و مابقي نمود است. (لاالله الا هو) وحدت وجود از منظر عرفان اسلامي «وحدت حقيقي اطلاقي» است يعني وجود از منظر حقيقت و ذات واحد و يگانه (خدا) است و به علت عروض تجليات و مظاهر كثرت دارد و نمودها يا مظاهر نمايانگر بود (هو) هستند. پس هر كس (هو) را دوست دارد تجلياتش را نيز دوست دارد و با مدارا با آنها برخورد ميكند و جهان همه قدسي است چون پرتو حضرت قدوس است. وحدت وجود يعني {لاالله الا هو} (بقره، ۲۵۵)، يعني علت فاعلي و علت غايي جهان الله است: {انا لله و انا اليه راجعون} يعني خدا مسببالاسباب است. بابا طاهر سروده: به صحرا بنگرم صحرا ته وينم / به دريا بنگرم دريا ته وينم. / بهر جا بنگرم كوه و در و دشت /نشان روي زيباي ته وينم. (بابا طاهر، دوبيتي شماره ۱۶۲) مولانا بر اساس قرآن راجع به وحدت وجود سروده: ما عدمهاييم و هستيهاي ما / تو وجود مطلقي فاني نما /ما همه شيران ولي شير علم / حملهشان از باد باشد دم به دم
حملهشان پيدا و ناپيداست باد / آنكه ناپيداست هرگز كم مباد / باد ما و بود ما از داد تست / هستي ما جمله از ايجاد تست / لذت هستي نمودي نيست را /عاشق خود كرده بودي نيست را / لذت انعام خود را وامگير / نقل و باده و جام خود را وامگير / ور بگيري كيت جستوجو كند / نقش با نقاش چون نيرو كند / منگر اندر ما، مكن در ما نظر / اندر اكرام و سخاي خود نگر / ما نبوديم و تقاضامان نبود /لطف تو ناگفته ما ميشنود /نقش باشد پيش نقاش و قلم / عاجز و بسته چو كودك در شكم/ پيش قدرت خلق جمله بارگه / عاجزان چون پيش سوزن كارگه/ گاه نقشش ديو و گه آدم كند /گاه نقشش شادي و گه غم كند /دست نه تا دست جنباند به دفع / نطق نه تا دم زند در ضر و نفع / تو ز قرآن باز خوان تفسير بيت / گفت ايزد ما رميت إذ رميت / گر بپرانيم تير آن نه ز ماست / ما كمان و تيراندازش خداست. (مثنوي، دفتر۱، ابيات ۶۰۲-۶۱۶)
قاعده وحدت در كثرت و كثرت در وحدت
وجود امري مشكك (مرتبهدار) است و جهان با وجود تفاوتها و مراتب داراي وحدت فاعلي و غايي است. قهرمان اين نظريه ملاصدرا (صدرالمتالهين) است. شيخ محمود شبستري خالق «گلشن راز» در اين باب سروده: جهان انسان شد و انسان جهاني / از اين پاكيزهتر نبود بياني / تو آن جمعي كه عين وحدت آمد/ تو آن واحد كه عين كثرت آمد / تو مغز عالمي زآن در مياني / بدان خود را كه تو جان نهاني / ز هر چه در جهان از زير و بالاست / مثالش در تن و جان تو پيداست / جهان چون تست يك شخص معين / تو او را گشته چون جان او تو را تن
جهان تجلي مهر خدا
بر اساس بسم الله الرحمن الرحيم، جهان تجلي مهر خداست. مُهر مِهر خدا بر كائنات حك شده است. خدا بر اساس مهر حتي با بيدينان و گنهكاران مدارا ميكند چون او «رحيم» و كريم است بدانان. تو مگو ما را بدان شه بار نيست / با كريمان كارها دشوار نيست. (مولوي، مثنوي، دفتر۲۲۱، ۱)
عشق محور اصلي هر شش دفتر مثنوي معنوي مولوي است، اما براي رسيدن به اين نتيجه نبايد به مثنوي نگاه لفظگرايانه كرد، بلكه بايد با رويكرد مفهومگرايانه با مثنوي مولانا برخورد كرد تا بتوان به محوريت عشق و تاثير آن در رواداري پي برد.
قاعده توازن و هارموني
رواداري فقط مخصوص مدارا با انسان نيست، بلكه شامل مدارا با طبيعت، حيوانات و جامعه و حتي ميزان رياضات نفساني نيز هست. حفظ توازن و هارموني جهان مشروط به رفتار مداراگرايانه با آن است. حكيم فردوسي سروده:
ميازار موري كه دانهكش است / كه جان دارد و جان شيرين خوش است
سعدي: درون فروماندگان شاد كن / ز روز فروماندگي ياد كن؛ / گرفتم ز تو ناتوانتر بسي است / تواناتر از تو هم آخر كسي است. (سعدي، بوستان، باب دوم در احسان) .
امام خميني (ره) در سر الصلوه نوشتهاند: «در احاديث در باب رياضت بر «مراعات» تاكيد شده است و آن چنان است كه سالك در هر مرتبه كه هست، چه دريافت مجاهدات علميه يا نفسانيه يا عمليه، مراعات خود را بكند و با رفق و مدارا با نفس رفتار كند و زايد بر طاقت و حالت خود تحميل نكند. خصوصا براي جوانها و تازه كارها اين مطلب از مهمات است كه ممكن است اگر جوانها با رفق و مدارا با نفس رفتار نكنند و حظوظ طبيعت را به اندازه احتياج آن از طرق محلله ادا نكنند، گرفتار خطر عظيمي شوند كه جبران آن را نتوان كرد.» (سر الصلاه، ص۲۵) .
قاعده همبستگي
ما از خداييم و به سوي او باز ميگرديم. جهان ماهيتي از اويي و به سوي اويي دارد. جهان انساني نيز همبسته است و رفتار فردي و اجتماعي انسان بر سرنوشت كلي جامعه و طبيعت اثر ميگذارد. مدارا يا عدم مدارا با محيطزيست بر محيط اجتماعي و كيهاني اثر ميگذارد چون جهان داراي همبستگي است.
اين جهان كوه است و فعل ما ندا / سوي ما آيد نداها را صدا. (مولانا، مثنوي، دفتر۱، بيت ۲۱۵.)
مولانا:«تفرقه در روح حيواني بود / نفس واحد روح انساني بود / روح انساني (كنفس واحده) است / روح حيواني سفال جامده است» (مثنوي معنوي ـ دفتر ۲، بيت ۱۸۸)
همچنين مقتضاي انسانيت ايجاب ميكند كه ما با درد و رنج انسانها فارغ از دين و نژادشان همدلي و كوشش و نقش سازنده براي كاهش آلام انسانهاي محنت كشيده ايفا كنيم.
سعدي: بنيآدم اعضاي يكديگرند / كه در آفرينش ز يك گوهرند / چو عضوي به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار / تو كز محنت ديگران بيغمي / نشايد كه نامت نهند آدمي
مدارا و همبستگي انسان با ديگران اسباب آن ميشود كه خداي آفريدگار و پروردگار جهان به تلافي احترام ما به همبستگي جهاني به فرياد ما در سختيها بشتابد.
تو نيكي ميكن در دجله انداز / كه ايزد در بيابانت دهد باز
فهم رحماني از اسلام
بر اساس آيه «بسم الله الرحمن الرحيم» و سنت نبوي و ولوي؛ دروازه گنج دانش نسبت به ايزد يكتا، آيه طلايي«بسمالله الرحمن الرحيم» است كه كلامالله مجيد و سوره حمد با آن آغاز شده و مهمترين سند حقيقت اسلام رحماني و مجموعه تعاليم اسلام ناب محمدي است. اين آيه شريفه كه سرآغاز همه سورههاي قرآن غير از توبه است، تاكيد بر اين تعليم كليدي اسلام است كه رحمت خدا بر قهر و غضب او سبقت دارد و رحمت صفت اصلي خداست و صفات قهار و جبار تبعي هستند. «بسم الله الرحمن الرحيم» بيان «فراگفتمان» تجلي اسمايي خداوند در هستي است. «بسم الله الرحمن الرحيم» از جهت معناشناسي (سمانتيك) در رابطه معنايي با توحيد الهي، خلقت، هستي، معاد و اسما الحسني است. بسم الله الرحمن الرحيم، معناي مركزي قرآن است. با توجه به جهت معنيشناسي آن، جهان انعكاس مهر خداست و همه اجزا و اركان كائنات به سوي خدا حركت ميكنند. خداي يگانه، آفريدگار، پروردگار، مالك، معبود و فرمانرواي مهربان جهان است. او با مهر جهان را خلق كرده است و با همه مردم به عنوان مخلوقاتش فارغ از پسوندهاي ايماني، مليتي و نژادي با رحمانيت برخورد ميكند. اما با خداپرستان رابطه ويژه وجودي و عشقي دارد. عاشقان او را دوست دارند و او نيز آنها را دوست دارد. رابطه خدا با جهان و مردم رابطه عاشقانه عموم و خصوص من وجه است. آخرين رسول الهي حضرت محمد مصطفي(ص) با مخالفان و ديگرانديشان (مشركان، منافقان و اهل كتاب) غير محارب با مدارا و ملايمت برخورد ميكردند و حتي پس از فتح مكه خانه ابوسفيان رهبر مخالفان را كه چندين جنگ عليه او را رهبري كرده بود، خانه امن معرفي كردند و حتي از قصاص «وحشي» قاتل حضرت حمزه سيدالشهدا نيز گذشتند. يكي از رفتارهاي پرمداراي خاتمالانبيا در زمان فتح مكه با روساي كفر و شرك و دشمنان ديرين خود بود. پس از فتح مكه پيامبر عفو عمومي اعلان كردند و فرمودند: شما مردم هموطنان بسيار نامناسبي بوديد. رسالت مرا انكار كرديد، مرا از خانهام بيرون رانديد و در دورترين نقطه كه پناهنده شده بودم، با من به نبرد برخاستيد؛ ولي من با اين جرايم همه شما را ميبخشايم و بند بندگي را از پاي شما باز و اعلان ميكنم كه «اذهبوا فانتم الطّلقاء... (ابن هشام، السيره النبويه، ج4، ص426). موليالموحدين امام علي(ع) با دشمنان سياسي خود در دوره اقتدار و خلافتش با مدارا برخورد ميكردند و با وجود تبليغات مسموم آنها تا وقتي كه قيام مسلحانه عليه حكومت حق الهي نكردند با آنها برخورد خشن نكردند. حتي رييس جنگ جمل را پس از شكست با احترام به مدينه فرستادند. ايشان حقوق سياسي مخالفانش را براي اظهارنظر به رسميت شناخت و حقوق آنها را از بيتالمال به خاطر مخالفت با حكومت قطع نكرد.
آيه؛ لا اكراه في الدين (۲۵۶بقره)
طبرسي در مجمع البيان در شأن نزول آيه ۲۵۶ سوره مباركه بقره نقل ميكند: مردي از اهل مدينه بنام ابوحصين دو پسر داشت برخي بازرگاناني كه به مدينه كالا وارد مي كردند هنگام برخورد با اين دو پسر آنان را به ديانت مسيح دعوت كردند، آنان هم تحت تاثير قرار گرفته و مسيحي شدند و هنگام مراجعت نيز به اتفاق بازرگانان به شام رهسپار شدند. ابوحصين از اين جريان سخت ناراحت شد و به پيامبر(ص) اطلاع داد و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود برگرداند و سوال كرد آيا ميتواند آنان را با اجبار به مذهب خويش بازگرداند؟ آيه فوق نازل شد و اين حقيقت را بيان داشت كه در گرايش به مذهب اجبار و اكراهي نيست.
سوره كافرون
بِسْمِ الله الرّحْمنِ الرّحِيم. قُلْ يا أيها الْكافِرُون ﴿١﴾ لا أعْبُدُ ما تعْبُدُون ﴿٢﴾ ولا أنْتُمْ عابِدُون ما أعْبُدُ ﴿٣﴾ ولا أنا عابِدٌ ما عبدْتُمْ ﴿٤﴾ ولا أنْتُمْ عابِدُون ما أعْبُدُ ﴿٥﴾ لكمْ دِينُكمْ ولِي دِينِ ﴿٦﴾سوره كافرون، مسلمانان را دعوت به تولورنس و احترام به اديان و عقايد ديگران ميكند. اين سوره تاثير عميقي در ادبيات رواداري عرفاني و ايراني داشته است. سوره كافرون دستورالعمل براي همزيستي مسالمتآميز است. ضربالمثل معروف فارسي: «موسي به دين خود، عيسي به دين خود»، ماخوذ از سوره كافرون است.
احاديث نبوي
الناس عيالالله: رسول خدا (ص) فرمود: مردم عيال خدايند و محبوبترين مردم نزد خدا كسي است كه به عيال خدا سود دهد و براي خانداني سرور و شادي فراهم آورد. « الْخلْقُ عِيالُالله فأحبُّ الْخلْقِ إِليالله منْ نفع عِيالالله و أدْخل علي أهلِ بيتٍ سُرُوراً. (3)» قال رسولالله: أمرني ربي بمُداراة الناس كما أمرني بأداء الفرائض.» و «قال (صليالله عليه و آله): مُداراةُ الناسِ نصفُ الإيمان، والرِفقُ بهم نصفُ العيش. (4)» رسول خدا فرمود: پروردگارم به من دستور به مداراي با مردم داده است همچنانكه دستور به انجام واجبات را داده است. يعني رواداري همسنگ انجام واجبات شرعي و ديني است و پيغمبر فرمود: مدارا با مردم بروز و ظهور و شكوفايي نيمي از ايمان است و رفاقت و رواداري با مردم نيمي از سرور و شادي از زندگي است. در سه حديث فوق فرموده نشده، مسلمين يا مومنين، بلكه فرموده است «خلق» و «ناس». يعني مداراي با مردم فارغ از دين و ايمانشان دستور پيغمبر اسلام است كه رحمه للعالمين است.
جمعبندي
برخلاف خوانش ظاهرگرايان از اسلام نظير گروههاي سلفي، وهابي و طالباني از اسلام، ادبيات عرفاني بر اساس كلامالله مجيد و سنت مصطفوي مسلمانان را دعوت به رواداري با نفس خود، با افراد، جامعه و طبيعت ميكند. رواداري با مردم از منظر ادبيات عرفان اسلامي مشروط به مومن بودن نيست، بلكه از آن جهت كه انسان بما هو انسان داراي حقوق ذاتي و عمومي است بايد مسلمان عامل با مدارا با همه برخورد كند، چون همه مخلوق آفريدگار واحد هستند و همه ميهمان موقت عام طبيعت. با رويكرد روادارانه عرفاني، جهاني مهربانانهتر براي بشريت ساخته ميشود كه در سايه آن امكان نزديكي، مفاهمه و گفتوگوهاي سازنده فرهنگي بين ملتها و فرهنگهاي متنوع فراهم ميشود. با فرهنگ رواداري در جهان متنوع فرهنگي و تمدني معاصر بهتر ميتوان جهاني خالي از خشونت و جنگ را ساخت. فرهنگ رواداري ادبيات عرفاني، نوري است در تاريكي جهان امروز كه مملو از خشونت، شكاف طبقاتي، اقتدارگرايي، تماميتخواهي و انحصارطلبي است.
* اين نوشتار متن سخنان ايراد شده در گردهمايي اولين دور گفتوگوهاي فرهنگي ايران و روسيه در تاريخ ۲۵ سپتامبر2019 در شهر مسكو است كه بهطور اختصاصي در اختيار روزنامه اعتماد قرار گرفته است.
** رييس آكادمي مطالعات ايراني لندن
پينوشت:
1- بن: مقاله: ميهماننوازي و مداراي مذهبي مردم ايران در دوره شاه عباس كبير، منوچهر پاسادوست، مجله بخارا، ش۶۴، سال ۱۳۸۶.
2- رساله سه اصل و ديوان اشعار او به فارسي است و مابقي آثارش به عربي. مهمترين كتاب فلسفي او اسفار اربعه است كه حاوي گفتوگوهاي فلسفي با فلاسفه پيشين است.
3- كليني، كافي، طبع اسلاميه، ج۲، ش۵۸۱.
4- كليني، كافي، منشورات اعلمي، بيروت، ۲۰۰۵، ص۳۹۶، ش۴ و ش5
برخلاف خوانش ظاهرگرايان از اسلام نظير گروههاي سلفي، وهابي و طالباني از اسلام، ادبيات عرفاني بر اساس كلامالله مجيد و سنت مصطفوي مسلمانان را دعوت به رواداري با نفس خود، با افراد، جامعه و طبيعت ميكند. رواداري با مردم از منظر ادبيات عرفان اسلامي مشروط به مومن بودن نيست، بلكه از آن جهت كه انسان بما هو انسان داراي حقوق ذاتي و عمومي است بايد مسلمان عامل با مدارا با همه برخورد كند، چون همه مخلوق آفريدگار واحد هستند و همه ميهمان موقت عام طبيعت.