بحر طویلهای هدهدمیرزا / 8
ابوالقاسم حالت
مرحوم «ابوالقاسم حالت» (1371–1298)، ملقب به «ابوالعینک»، از شاعران و طنزپردازان چیرهدستی است که آثار ماندگاری از او به یادگار مانده. بخشی از آثار او، «بحر طویل»هایی است که چندین دهه پیش سرود و تعدادی از آنها سالها بعد، یعنی در سال 1363 در کتابی با عنوان «بحر طویلهای هدهدمیرزا» از سوی انتشارات توس انتشار یافت. خودش در مقدمه همین کتاب مینویسد: «این کتاب حاوی قسمتی از بحر طويلهایی است که نگارنده در طی مدتی متجاوز از سیسال همکاری با هیئتتحریریه هفتهنامه فکاهی توفیق سروده و در آن نامه به امضای هدهدمیرزا منتشر کرده است.» البته او خود را در این کار، ادامهدهنده مسیر «حسین توفیق» میداند و بعد از نقل روایتی مینویسد: «ساختن بحر طویل و امضای هدهدمیرزا، درواقع میراثی بود که از آن مرحوم برای من باقی ماند و این کار تقریبا تا آخرین سال انتشار توفيق ادامه يافت؛ زیرا هروقت که دنباله آن قطع میشد اصرار خوانندگان توفیق ادامه آن را اجتنابناپذیر میساخت.»
در ادامه مقدمه، زندهیاد حالت درباره قالب مهجور «بحر طویل» هم نکاتی را یادآور میشود که خواندنی است.
در ستون «طنز مستطاب» صفحه «غیر قابل اعتماد»، برخی از بحر طویلهای ابوالقاسم حالت را خواهیم آورد تا نمونههایی خواندنی از سرودههای طنزآمیز یک استاد طنزپردازی در یک قالب مهجور اما جذاب را عرضه کرده باشیم. بحر طویل این شماره، سرودهای است با عنوانِ «سه کار نیک».
بچهای ظهر که در خانهی خود آمد و بنشست به ناهار، پس از صرف غذا روی به بابای خودش کرد و بدو گفت: «پدرجان، به من احسنت بگو، چون که من امروز سهتا کار نکو کردهام.» این حرف چو بشنید پدر، گفت که: «آن کار نکو چیست؟» بگفتا: «وسط راه به يك کلفت بدبخت مصادف شده دیدم که به رخ اشك روان کرده و فریاد و فغان کرده، نهادم قدمی در جلو و علت آن گریه بپرسیدم از او، گفت بدو خانم او پنج تومن داده که بازار رود، میوه و سبزی بخرد، حال، از آن پنج تومن، يك تومنش گم شده و خانمش این واقعه باور ننماید.
من یکی اسکن پنجاه ریالی بهدر آوردم و گفتم: «بده آن چار تومن را به من این پنج تومن را بستان.» کلفت بیچاره بسی خرم و خوشحال شد و چار تومن داد و ز من پنج تومن را بگرفت و سر خود جانب درگاه خدا کرد و مرا خوب دعا کرد.» پدر چون که شنید این سخنان از پسر خویش، ز حد بیش، از او خوشدل و خرسند شد و گفت که: «احسنت! کنون شرح بده تا که ببینم که دوتا کار نکوی دگرت چیست؟» بگفتا که: «سهتا کار نکو، هرسه در این يك عمل خیر شده جمع، از آن روی که با دادن این پول، نخستین عمل نيك من آن بود که بردم اثر اشك ز رخسارش و تبدیل به لبخند شد آن گریه و، رفتار نکوی دگرم نیز همین بود که آن يك تومن گمشده را دادم و کاری بنمودم که ز تشویش درآید.»
پدرش گفت که: «احسنت! بگو تا عمل سوم نيك تو چه بوده است؟» بگفتا که: «پدر، سومیاش اینکه یکی اسکن قلابی پنجاه ریالی به توی جیب خودم داشتم و، هیچ نمیشد که به نحوی کنمش خرج. چه کاری است از این کار نکوتر که من آن پول بدادم به همان کلفت و اندر عوضش چارتومن پول حسابی بگرفتم!؟ غرض آن اسکن قلابی من، از سر من باز شد آنگونه که باید!»