• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4491 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۵ مهر

ژيزل؛ منتقدي كه بازرگان شد

آلبرت كوچويي

در دهه چهل و پنجاه، بسياري از نويسندگان و شاعران و با آنها، منتقدان و روزنامه‌نگاران به دلايلي بسيار، برخي نوشته‌هاي‌شان را با امضاي مستعار در مي‌آوردند. امضاهايي كه به گونه‌اي، نشانگر شخصيت و دلبستگي آنها، به اين نام‌هاي مستعار بود. بسياري از نام‌هاي مستعار، گاه مشهورتر از نام‌هاي اصلي شدند و برخي از آنها، تنها نام آن شخصيت براي هميشه ماند. برخي چهره‌هاي منتقد با گرايش‌هاي سياسي در آن دهه‌ها براي پنهان كردن خود، در پشت نام مستعار در دهه‌هاي سي و چهل و آغاز پنجاه، دلايل آشكاري داشتند. در غرب هم البته به دلايل ديگري نام‌هاي مستعار باب شد. نام‌هايي مشهورتر از خود آنها.

دوست روزنامه‌نگاري دارم –معذورم از نام بردنش‌اش، كه دوست ندارد- با خلاقيت‌هاي غريب در روزنامه‌نگاري كه باز نمي‌خواهد از آنها گفته شود، همتي كرد و همه نام‌هاي مستعار در آن دهه‌ها را در مطبوعات ايران گردآوري كرد. برخي از آنها، فقط چندبار به كار رفته و براي هميشه، كنار گذاشته شده‌اند و خود، با نام اصلي‌شان نوشته‌اند. به نوشته ويكي پديا: مشهورترين نام مستعار، در ادبيات انگليس، آن هم به خاطر تبعيض‌هاي جنسي و قرباني شده به خاطر باور نكردن توان زنان، مري.آن، ايونز است كه براي خود نام جرج اليوت را انتخاب كرد و شهره جهان شد. نام‌هاي مستعار، قلمي براي نويسندگان و هنري براي بازيگران و تخلص براي شاعران شدند.

در ادبيات ما كه نام‌هاي مستعار، پيشينه‌اي ديرين دارند؛ بهانه‌اي شد تا روزنامه‌نگاران و نويسندگان و شاعران، نام‌هاي مستعار را بهانه كنند و پاي نوشته‌هاي‌شان بياورند. سعدي، حافظ، مولانا، نظامي‌گنجوي و ناصرخسرو از آن جمله‌اند. تا دهه سي و چهل آمد. علي اسفندياري، پدر شعر نو، براي زيبايي، نام مستعار نيما يوشيج را انتخاب كرد و هوشنگ ابتهاج به دلايل بسيار، از جمله سياسي نام هـ. الف سايه، بر نوشته‌ها و شعرهايش آورد. احمد شاملو، ا.بامداد را انتخاب كرد و محمود مشرف‌آزادتهراني، براي زيبايي م.آزاد شد. سيد محمدحسين بهجت‌تبريزي براي شاعرانه بودن، شهريار را و م.-اميد- جاي مهدي اخوان‌ثالث نشست. غلامحسين ساعدي به دلايل سياسي و پنهان ماندن نگرش سياسي‌اش شد گوهر مراد.

در دنياي سياست نام‌ها فراوانند كه كندوكاو در آنها، روشنگر بسياري از حقايق‌اند. به عنوان مزاح و شيريني اين نگاه اين ياد را مي‌آورم. در دهه پنجاه، كه نامي در ميان منتقدان اندك هنرهاي تجسمي مي‌يافتم، براي قلمي كردن در مجله‌ها، نامي مستعار را انتخاب كردم: ژيزل، باله مشهور و مدتي با آن نوشتم كه بعد شد نام نخستين دخترم. روزي هم‌دانشكده‌اي‌ام كه جواني جوياي نام بود، گفت: جاي اين نام خيالي، اسم مرا پاي اين نوشته‌هايت بگذار: شاهرخ باور. چنين كردم. ده‌ها نقد نقاشي من با نام شاهرخ باور در مجله فردوسي آن موقع به سردبيري بيژن خرسند كه خود منتقد فيلم بود، در آمدند.

شاهرخ باور در محافل هنرهاي تجسمي دهه پنجاه، گاه مشهور‌تر از من مي‌شد، چراكه در پناه آن نام، مي‌توانستم جنجالي‌ترين نقدها را بنويسم... روزي كه به خاطر يك نقد تند درباره تابلوهاي يك نقاش نوشتم، زنده‌ياد معصومه سيحون، با خشم بسيار كه گاه گريبانگيرش مي‌شد و صريح و تند و بي‌پروا مي‌شد، در به در به دنبال نويسنده آن نقد، شاهرخ باور بود، دوستم، ملتمسانه از من خواست كه ديگر به نام او ننويسم و همان «ژيزل» را به عنوان نام مستعار به كار ببرم كه بعدها، البته فقط با نام خودم نوشتم. از آن پس، شاهرخ باور عطاي نقد نقاشي‌نويسي را به لقايش بخشيد، منتقدي كه بعدتر بازرگان شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون