درباره فروش نااميدكننده «آبي به رنگ آسمان»
آيا هواداران فوتبال به سينما علاقه ندارند؟
علي ولياللهي
بيش از يك ماه از شروع اكران فيلم آبي به رنگ آسمان ميگذرد. كارگردان اين فيلم امير رفيعي است؛ كارگرداني كه فيلم قبلياش را به زندگي مرحوم ناصر حجازي اختصاص داده بود و در فيلم جديدش سراغ تاريخچه باشگاه استقلال رفته است. به نظر ميرسيد اين فيلم كه با روايتگري چهرههاي مطرحي همچون فرهاد اصلاني، مهناز افشار، حميدرضا آذرنگ، رضا يزداني، همايون ارشادي، سيامك انصاري و بابك حميديان و همراهي دهها فوتباليست مطرح ديگر روي پردهها رفته و با توجه به موفقيتش در جشنواره سينما حقيقت و همچنين كسب مجوز حضور در جشنواره فيلم فجر، بتواند فروش خوبي را درگيشه به دست آورد اما فروش كمتر از 90 ميليون تومان بعد از يك ماه اكران نشان ميدهد كه اين فيلم با شكست بزرگي در گيشه مواجه شده است. فارغ از اينكه از لحاظ سينمايي آبي به رنگ آسمان فيلم خوبي است يا نه، بايد به اين سوال پاسخ دهيم كه چطور چنين فيلمي با چنين سوژه جذابي نتوانسته است مخاطبان را به سالن سينما بكشاند؟ حتي اگر از منظر هواداري فوتبال هم به قضيه نگاه كنيم با وجود هواداران چند ده ميليوني استقلال در تمام ايران، اين فيلم ميبايست فروشي بسيار بيشتر از اين را تجربه ميكرد. يك ضرب و تقسيم ساده است. با بليت 20000 توماني سينما اگر فقط 50000هزار نفر از هواداران فقط باشگاه استقلال به تماشاي اين فيلم ميرفتند وضعيت بايد كاملا متفاوت از اين ميبود. اگر هواداران استقلال را نه خوشبينانه طبق گفته استقلاليها 40 ميليون نفر و نه بدبينانه طبق ادعاي رقيب 20 ميليون نفر، كه واقعبينانه چيزي در حدود 25 تا 30 ميليون نفر در نظر بگيريم، 50 هزار نفر ميشود چيزي در حدود يكدهم درصد آبيها در سطح كشور. يعني اگر يكدهم درصد هواداران استقلال فقط به تماشاي اين فيلم مينشستند، آبي به رنگ آسمان يك ميليارد تومان ميفروخت.
در صحبتي كه با چند تن از هواداران استقلال به صورت رندم داشتم آنها دلايلي نظير عدم تبليغ مناسب، گران بودن بليت، تكراري بودن فيلم يا سينمايي نبودن هواداران فوتبال را عوامل عدم توجه مخاطبان عنوان كردند. اين ادعاها گرچه از زبان مخاطبان شنيده شده اما نميتواند به شكل عام همه را دربربگيرد. در مورد تبليغ مناسب بايد گفت كه فيلم در اكثر سينماهاي سرگروه اكران شده و بسياري از سلبريتيهايي كه مخاطبان ميليوني دارند اين فيلم را معرفي كردهاند. پس عجيب است كه گفته شود خبر اكران فيلم به گوش مخاطب نرسيده است. ضمن اينكه هواداران فوتبال نشان دادهاند به هر خبري كه نام تيم محبوبشان در آن آمده باشد بسيار حساس هستند و آن خبر ولو در كوچكترين رسانه هم منتشر شده باشد از ديدشان پنهان نميماند. گران بودن بليت سينما نيز گرچه مورد انتقاد اكثر سينماروهاي كشور است اما در مقايسه با خرجهاي روزمره يا حتي در قياس با بليت استاديوم چندان گران نيست؛ آن هم براي يك بار. بعد از اينها مساله تكراري بودن مطرح ميشود. شايد بسياري از هواداران با توجه به علاقهشان از عقبه تيم خود اطلاعات كافي داشته باشند اما نشان دادن همه اينها بهصورت بصري و در قالب تصويرهاي آرشيوي كه هر كسي به آن دسترسي ندارد مطمئنا تجربه متفاوتي را براي مخاطبان فراهم ميآورد. در نهايت در مورد فوتبالي نبودن هواداران هم بايد گفت كه نميتوان پذيرفت از بين جمعيتي چندده ميليوني كه در آن از همه اقشار جامعه ديده ميشود چند ده هزار نفر علاقهمند به سينما نباشد. اگر همه هواداران فوتبال را غيرسينمايي در نظر بگيريم، پس چه كساني فروشهاي چند ده ميلياردي برخي از فيلمها را رقم ميزنند؟
با توجه به آنچه گفته شد ميتوان به اين نتيجه رسيد كه دلايل عدم استقبال از فيلم «آبي به رنگ آسمان» را بايد در جاي ديگري جستوجو كرد؛ جاي ديگري كه هنوز دقيقا نميدانيم كجاست و چطور بايد به آنجا رسيد. شايد همانطور كه هنوز هيچكس نتوانسته به خوبي توضيح دهد كه چرا فيلم تختي آن قدر با استقبال كمي مواجه شد، كسي هم نتواند دليل مخاطب چهار ،پنج هزار نفري فيلم «آبي به رنگ آسمان» را توضيح دهد.