چرا اعظم!
مرضيه آذرافزا
نخستينبار، نام اعظم طالقاني را در اوايل دهه ۵۰ در پچپچ دانشجويان در مسجد دانشگاه تهران شنيدم كه از بازداشت دختر آيتالله طالقاني توسط ساواك خبر ميدادند؛ اما نخستين ملاقات من با ايشان در اواسط دهه ۶۰ بود در دفترش، يعني دفتر جامعه زنان انقلاب اسلامي كه به گپوگفتي دوستداشتني گذشت. موقع خداحافظي ايشان، كتاب مباني اقتصاد اسلامي شهيد مطهري را كه آن زمان هنوز توقيف بود، به من هديه داد. ديدارهاي ما گهگاه ادامه داشت تا دوم خرداد ۷۶ كه در بهار مطبوعات، نشريه پيام هاجر جامعه زنان هم از انزوا درآمد و من به دعوت ايشان در تحريريه توفيق همكاري پيدا كردم تا آن هنگام كه خزان مطبوعات در توقيف «فلهاي» گريبانگير شد. البته طي اين سالها ارتباطات ما هميشه در سايهسار محبت ايشان به نوعي برقرار بود. حالا پس از هجرت غمانگيز بانو اعظم طالقاني براي اينجانب مايه تسكين است كه به اين يار مسووليتشناس جامعه مدني ايران، اداي دين كنم و پارهاي از خصوصيات خوب و الگوساز او را يادآور شوم.
اول) تكثرگرايي، صفت برجسته اعظم طالقاني بود. به لحاظ شناسنامه سياسي و فكري، خانم طالقاني درمجموع در جريان موسوم به ملي-مذهبي جاي ميگرفت. به ياد دارم وقتي كه براي حضور در تحريريه پيام هاجر دعوت به همكاري شدم، به ايشان گفتم با همه احترامي كه براي چهرههاي خدوم ملي-مذهبي قائلم، بايد بگويم كه من خود را به جريان موسوم به اصلاحطلب يا دوم خرداد متعلق ميدانم؛ در پاسخ گفت كه اتفاقا چون دوم خردادي هستي، اصرار دارم كه در پيام هاجر قلم بزني. نگاه تعاملي و آمادگي او براي نشست و برخاست با گرايشات مختلف موجود در جامعه، اعم از اصولگرا، اصلاحطلب، در عين پايبندي نسبت به باورهاي خود، از او الگويي مدني ساخته بود؛ الگويي با شبكه ارتباطي گستردهاي از چهرهها و افراد گوناگون فكري و سياسي، الگويي كه جامعه متكثر امروز ايران براي رواداري و قوام يافتن جامعه مدني، به شدت به آن نيازمند است. دوم) اعظم طالقاني هميشه سختكوشانه در ميدان بوده است، با يك چشم نگران از كاستيها و چشمي اميدوار به داشتهها و ظرفيتها. اين دلنگراني و اميدواري او را در مسير ايجابي خستگيناپذيري قرار ميداد كه جامعه در حال گذاري مثل جامعه ايران، ناگزير از پيمودن آن است تا بالاخره افقي را كه ميطلبد، به روشني پيشرو ببيند و در رهروي به سوي مقصد استوار، گام بردارد. سوم) اعظم طالقاني به تمام معنا زن بود؛ درگير با همه اموري كه زنان بهطور معمول با آن دست و پنجه نرم ميكنند؛ اما حضورش در ميان مردان سياسي چنان فراجنسيت مينمود كه برابري جنسيتي را به نابترين، عمليترين و روانترين تعريف خود، در ذهن جا ميانداخت. چهارم) اعظم طالقاني مردمي بود. قالب «آقازادگي» نداشت؛ با وجود اينكه پدرش آقايي كمنظير بود، با او راحت ميشد حرف زد و گفت و شنود كرد، حتي او را مورد نقد قرار داد و اين خصوصيت، در انباشتگي تكبر، نخوت و «نجيبزادگي»اي كه متاسفانه در جامعه شاهديم، سرمايه انساني بزرگي بود.
خداوند اين زن با عزت و رجل سياسي گرامي را در سفر آخرت، با زنان و مردان پاكباخته تاريخ ديني و ملي ما محشور كند. درود خدا بر او و پدر بزرگوارش كه هنوز هم داغ نبودنش بر دل جامعه ما مانده است.
عضو شوراي مركزي حزب توسعه ملي