«اخبار تفسيري» در رسانههاي رسمي و اجتماعي موجسواري ميكنند تا پارهاي خبرنگاران از اين رهگذر با هدف شكل دادن اذهان عمومي، فهم خود از واقعيات را به عنوان فهم عموم جامعه از واقعيات رويدادها نشان دهند.
خبرهاي تفسيري خبرهايي هستند كه به جاي اينكه بر بيان ابعاد واقعيتهاي اجتماعي استوار باشند بر تفسير خبرنگاران و شهروند- خبرنگاران از واقعيات مبتني بوده و امروزه حجم قابل توجهي از محتواي اخبار چنين سمتوسويي پيدا كرده و واقعگرايي در حال رنگ باختن است.
كسب اطلاعات و اخبار محيط يكي از نيازهاي ضروري و انكارناپذير انسان اجتماعي است و بدون اتكا به رسانهها نميتوان جامعه را اداره كرد. انسان عصر اطلاعات براي شناخت و كنترل محيط به كسب مستمر اخبار و اطلاعات محيطي نياز مبرم دارد.
تغيير سبك زندگي، تضعيف روابط اجتماعي و تقويت فردگرايي، انسان معاصر را به سوي وابستگي هرچه بيشتر به اطلاعات رسانههاي جمعي سوق داده است.
در جامعه اطلاعاتي، قدرت تنها در چارچوب توان نظامي و توان توليد منحصر نميشود و قدرت ارتباطات در مرتبه بالاتري ايستاده است. در جامعه امروزي كنشگري سياسي و اجتماعي به نحو فزايندهاي در فضاي رسانهها سامان مييابد.
بازار رسانهاي متحول شده و چرخش معنادار «بازار مبتني بر تامين» به «بازار مبتني بر تقاضا» موجب تحولات عظيمي در رسانههاي جمعي شده است؛ به گونهاي كه در اين بازار حرف آخر را سياستگذاران و تهيهكنندگان و تامينكنندگان محتواي رسانهها نميزنند. ديرزماني است تصميمگيري پشت درهاي بسته رسانهها و كدگذاري منويات فردي و گروهي لابهلاي اخبار رسانهها در حال منسوخ شدن است.
در جامعه «داناييمحور» كاربران و مصرفكنندگان اطلاعات، كنترل زيادي روي محتوا پيدا كردهاند. بيتوجهي مديران رسانهها به نيازها و آرزوهاي مخاطبان و كاربران به فرآيندي مختوم ميشود كه انتهاي آن مسير، جستوجوي جايگاه مستحكم در صفوف حذفشدگان از كنشگري رسانهاي است.
در عصر كنوني ديگر روشهاي سنتي بازنمايي و راه و روشي كه رسانهها، رويدادها و پديدههاي اجتماعي را متناسب با سلايق و علايق خود براي مخاطبان بازتاب دهند، پاسخگو و برانگيزاننده نيست.
نظريهپردازان علم ارتباطات براي ممانعت از فروغلتيدن اصحاب رسانه در دام «خودتفسيري» پديدههاي اجتماعي، موضوع ارزشهاي خبري را به ميان كشيدهاند و مجموعه معيارهاي مشخصي را براي انتخاب و گردآوري اطلاعات ارايه دادهاند تا خبرنگاران تفاسير شخصي خود از رويدادها را به نام واقعيت به خوراند جامعه ندهند.
آنچه مبرهن است محيط اجتماعي با ايدئولوژي عجين شده است و خبرنگاران رسانههاي جمعي در فرآيند تبديل «واقعيت» به «اخبار» تحتتاثير سليقهها و گرايشهاي سياسي و ايدئولوژيك قرار ميگيرند. اين فرآيند موجب ميشود تفسير خبرنگاران از واقعيات به جاي واقعيت نشسته و دستكاري در افكار عمومي از طريق ارايه اطلاعات فراواقعي رخ دهد.
بدترين وضعيت زماني رخ ميدهد كه اطلاعات بيپايه، مبناي تصميمگيري در جامعه قرار گيرد و مسير گمراهكنندهاي را فرا روي شهروندان قرار دهد. اين قبيل تصميمگيريها موجب ترويج بيثباتي در جامعه ميشود و تناقضهايي را ايجاد ميكند كه موجب افزايش هزينههاي عمومي است.
كنشگراني كه در رسانههاي رسمي و رسانههاي اجتماعي مبادرت به گردآوري و انتشار اطلاعات ميكنند، به جاي تمسك به كوتاهترين راه رضايتبخش يعني حاكم كردن تفسير خود و تسري اراده قدرتهاي پنهان در پشت ديوارهاي رسانهها، بايد با روشي صحيح، ابعاد واقعيت را شناسايي و از طريق نمادهاي زباني درست، آن را براي افكار عمومي گزارش كنند.
اگر حركت قطار اخبار تفسيري در رسانههاي جريان اصلي و رسانههاي اجتماعي متوقف نشود، سنگ بناهايي در منظومه اطلاعرساني گذاشته ميشود كه بسيار سست و هزينهزاست. اين شيوه نهتنها گرهاي از توسعه جامعه باز نخواهد كرد بلكه در آينده مخاطبان دريچههاي نااميدي را بزرگتر از هر دريچه ديگري روي خود گشاده خواهند ديد.
دكتراي مديريت رسانه و مدرس دانشگاه