بحران هويت
مهدي نيكويي
وگان بودن (كنار گذاشتن گوشت و محصولات حيواني از زندگي) را مانند زندگي در فيلم ماتريكس ميدانند. ناگهان بيدار ميشوي و ميفهمي كه چگونه در تمام عمر منجر به رنج حيوانات و نابودي محيطزيست و حتي بدن خودت شدهاي. سرخورده از گذشته، براي جبران ميكوشي اما بحراني بزرگ در انتظارت است.ناگهان با خانواده، دوستان و اطرافيانت بيگانه ميشوي. سرگرميها و دغدغههايت فرق ميكند و ارزشهايت عوض ميشود. از خانه كه بيرون ميروي، همه چيز را تغيير يافته ميبيني اما تو هستي كه تغيير كردهاي. ميخواهي براي جبران گذشته تلاش كني اما راهي وجود ندارد. ميخواهي ديگران را آگاه كني اما ظرفيت پذيرش شخصيت جديد تو را ندارند. اگر هدفت سلامتي باشد كه هيچ؛ درد كمتري داري اما اگر به خاطر حيوانات يا محيطزيست وارد مسير جديد زندگيات شده باشي، دردهايت اندك نخواهد بود.
ممكن است به تدريج از دوستان و آشنايانت قطع اميد كني، ممكن است گوشهگير شوي، در مهمانيها و تفريحها جايي نخواهي داشت و البته كه دوستان جديدي پيدا ميكني. تغيير محيط زندگي و جامعهاي كه اكنون متفاوت از قبل است، ساده نيست. حتي نزديكترين دوستانت كه در تمام موارد باهم اشتراك داشتهايد، اين بار در مقابل تو ميايستند و باورهايت را در هم ميشكنند. شور و اشتياق آغازين تو، به سرعت به سمت يأس و بحران هويت ميرود.
هر وگان مسيري را ميپيمايد و هر كس واكنشي خاص به اين بحران هويت نشان ميدهد. آيا رسالت او اصلاح جامعه است؟ آيا بايد از كمالگرايي خودش بكاهد؟ ميگويند كه بايد خوبيها را ديد اما چگونه؟ فراموش كردن آنچه از آن آگاه شدهاي، غيرممكن به نظر ميرسد. ميداني كه خودت نادانسته و شايد دانسته و بيتفاوت، سالها نقشي منفي در جهان داشتهاي. اكنون بايد عزيزانت را تماشا كني كه مانند آينه گذشته تو هستند و تمايلي به شنيدن مزخرفاتت ندارند. هويت جديد تو بحراني است كه همه را درگير ميكند. چه بايد بكني؟ ديگران چه بايد بكنند؟ 6 ماه نخست وگان شدن اين بحران با تو است. البته ممكن است 1 سال يا بيشتر ادامه يابد. راهحل و دارويي قطعي براي آن نيست و هركس خودش بايد شخصيت جديد و بايد و نبايدهاش را كشف كند.