• ۱۴۰۳ شنبه ۸ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4500 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۱ آبان

سيماي زن انقلابي مسلمان

محسن آزموده

شهريورماه سال 1391 و با نزديك شدن سالروز درگذشت آيت‌الله طالقاني در 19 شهريور، به رسم هر سال تصميم داشتيم صفحاتي از روزنامه را به زندگي و انديشه‎هاي آن مجاهد انقلابي اختصاص بدهيم. طبيعي است كه براي تهيه و گردآوري مطالب سراغ كساني برويم كه يا از شاگردان و همراهان آيت‎الله طالقاني بودند، يا پژوهشگراني كه با انديشه‌هاي ايشان آشنايي داشتند. خانم اعظم طالقاني، در كنار دكتر سيد محمد مهدي جعفري و مرحوم بسته‎نگار و مهندس توسلي و ... يكي از اولين چهره‎هايي بود كه با آنها تماس گرفتم. اين اولين باري بود كه مستقيما با خانم طالقاني تلفني صحبت مي‌كردم. پيش از آن البته بسيار از او خوانده بودم و درباره منش و روش انقلابي و صراحت لهجه‎اش شنيده بودم. مشخص بود كه سرش شلوغ است و هزار و يك كار دارد، با اين‎همه وقتي موضوع را شنيد، قبول كرد و براي فرداي آن روز، ساعت ده شب در موسسه اسلامي زنان قرار گذاشت. تعجب كردم؛ تا پيش از آن شده بود براي ساعت 6 صبح با كسي قرار مصاحبه داشته باشم، حتي پيش آمده بود كه نيمه‌هاي شب، با توجه به اختلاف ساعت با خارج از كشور، تلفني با يكي از اساتيد مقيم خارج از ايران گفت‌وگو كنم، اما مصاحبه حضوري آن هم ساعت ده شب عجيب بود.

خلاصه در زمان مقرر، به دفتر مذكور در محله هدايت تهران رفتم كه زماني خانه آيت‎‏الله طالقاني بود و الان هم دفتر مجله هاجر، هم آموزشگاه خياطي بانوان و هم دفتر موسسه اسلامي زنان: خانه‎اي قديمي مربوط به اوايل دهه چهل با حياط بزرگ و پر درخت و بناي آجري دو طبقه‎اي در انتهاي آن. هنگام بالا رفتن از راه‎پله قديمي، انگار داشتم در آن تاريكي شب، از لحظه حال به چهل سال قبل و روزهاي آغازين انقلاب باز مي‎گشتم، تصاوير آيت‎الله طالقاني و نشريات و مجله‎هاي قديمي روي در و ديوار و تابلوها، اين حس و حال را تشديد مي‎كرد. محل مصاحبه اتاق وسيعي بود با ميز بزرگي وسط آن كه دور تا دورش كتابخانه بود، با قفسه‎هايي پر از كتاب‌هاي انقلابي و مذهبي. خانم طالقاني چند دقيقه بعد بدون استفاده از واكر و ويلچر آمد، با همان ظاهر و هيبت آشنايش، يعني چادر و روسري سفيد و عينك ته استكاني؛ گويا پيش از آن مشغول مراقبت از فرزندانش بود كه شرايط خاصي داشتند و در اتاقي ديگر به سر مي‎بردند و هر از گاهي صداي‌شان به گوش مي‌‎رسيد. پسر جواني كه در كارها به موسسه كمك مي‎كرد و بعدا باهم دوست شديم، توضيح داد كه خانم طالقاني به دليل وضعيت فرزندان، روزها استراحت مي‎كند و از غروب تا نماز صبح به كارهايش مي‎رسد.

در ابتداي مصاحبه خانم طالقاني بدون تعارفات مرسوم و خيلي جدي و دقيق به سوال‎هاي من گوش داد و بعد بدون مجامله و طفره رفتن به آنها پاسخ داد. مصاحبه درباره آيت‎‏الله طالقاني و زندگي ايشان بود و خانم طالقاني با حافظه‎اي درخشان گذشته را به ياد مي‎آورد و از پدر و پدربزرگ و عموهايش خاطراتي نقل مي‎كرد. وقتي بحث بر سر مواضع سياسي آيت‎الله طالقاني مي‎شد، اعظم خانم با جديت يك انقلابي پرشور، سخن مي‎گفت و با كسي تعارف نداشت و نظرش را به صراحت مي‎گفت. بعد از آن سال، دو بار ديگر نيز به آن خانه قديمي رفتم، يك بار با دوستي براي گفت‌وگو با دكتر محمد مهدي جعفري و بار ديگر براي گفت‌وگويي ديگر با خانم طالقاني. منش و رفتار خانم طالقاني در اين ديدارها، با شنيده‎ها و خوانده‎هايم از او مطابقت مي‎كرد، يك زن انقلابي متجدد و مبارز كه گذر چهل سال باعث نشده از پاي بنشيند و همچنان در مسير پدر طالقاني گام بر مي‏دارد.آخرين بار اعظم خانم طالقاني را در مراسم بزرگداشت دكتر پوران شريعت رضوي ديدم، در كانون توحيد تهران. فكر مي‎كنم دير رسيده بود، به همين خاطر با ويلچر به راهروي كناري هدايتش كرده بودند و به نظر مي‎آمد كسي حواسش به ايشان نيست. جلو رفتم و كمك كردم كه گوشه‎اي مناسب و نسبتا خلوت پيدا كند. احتمالا در خاطرش نبودم، اما تشكر كرد. مشخص بود كه سخت حركت مي‎كند و اوضاع جسماني‎اش چندان مساعد نيست. در هفتاد و چهار سالگي، هشتاد و چهار ساله مي‎نمود و مشخص بود كه روزگار چندان بر او كه لحظه‎اي از پاي نمي‎نشست، آسان نگرفته است. در مراسم تشييع جنازه‎اش دكتر محمد مهدي جعفري و حجت‎الاسلام احمد منتظري هر دو ياد بود آن بانوي مبارز را با اين آيه 23 سوره احزاب آغاز كردند: «مِن المُومِنين رِجالٌ صدقوا ما عاهدُوا‌الله عليهِ فمِنهُم من قضي نحبهُ و مِنهُم من ينتظِرُ و ما بدّلوا تبديلاً». اشاره‎اي به اين بينش قرآني آن زنده‌ياد كه معتقد بود واژه رجل، جامع مرد و زن است و همواره در طول تاريخ انسان‎هايي اعم از مرد و زن و پير و جوان و... هستند كه به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند. برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي از آنها در همين انتظارند و هرگز عقيده خود را تبديل نكردند. اعظم طالقاني، به داوري همه كساني كه او را مي‎شناختند، مصداقي از همين تعابير بود، يك زن مجاهد انقلابي مسلمان كه تا پايان عمر اگرچه جسمش ياري نمي‎كرد، اما جانش از پاي ننشست و تا انتها به آرمان پدر پايبند ماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون