فراخوان براي نهضت آموزش تفكر
انديشه انتقادي چيست؟
منوچهر ذاكر*
عمده سخنان و آموزههاي مكتوب و شفاهي كه در هر جامعهاي به اشكال گوناگون، انتشار و ابلاغ ميشوند در يك هدف مشتركند: قبولاندن، تلقين باور و متقاعد كردن مخاطبين براي پذيرفتن حرف، داعيه يا استنتاج مورد نظر آنها. اين هدف ايجاب ميكند صاحبين سخن به انواع و اقسام روشهاي اقناعي، استدلالي و احيانا القاي تاثرات احساسي توسل جويند. از قضا آنچه معمولا در شاكله اين روشها ديده ميشود، انواع مغالطات و خطاهاي منطقي و متدولوژيك است و ليكن چون اغلب پنهان ميمانند- چه بسا ممكن است بر صاحب سخن نيز پوشيده باشند- در نتيجه كم و بيش به هدف خود نايل ميشوند. پرواضح است اين موضوع چه عوارضي براي حوزههاي نظري و افكار عمومي كشور داشته و ميتواند دستاويز و ترفندي براي اهداف سياسي و ايدئولوژيك قرار گيرد. علاوه بر چنين خطراتي، ناهنجاري ديگري نيز در كار است. همان سان كه اخلاق نيازمند بهداشت در رفتار و خُلقيات و سلامت نيازمند بهداشت پزشكي و رواني هستند، تفكر و انديشيدن نيز بهداشت و فضايل خود را داراست كه بايد رعايت شود.
انسان اسير پروپاگاندا
تفكر بايد نقاد، جامعنگر، مستدل، آزادانديش، رها از خودمحوري و برخوردار از فضايلي همچون تواضع، شهامت و استقلال فكري باشد در غير اين صورت مرعوب و مقهور جزميگري، تعصب كوركورانه و كوتهبيني ميشود كه به نوبه خود، خطرات سياسي و ايدئولوژيك به همراه دارد. انسان امروز در چنبره اطلاعات، گفتمانها و پروپاگاندا اسير است. اين اطلاعات، هم از نوع اخبار و دانش وقايع و هم اطلاعاتي هستند كه ارزشها و هنجارهايي را ابلاغ و تبعيت از آنها را القا ميكنند. حجم قابل توجهي از اين محتويات اغواكننده و مغالطهآميزند و با اهداف و نياتي از پيش تعيين شده، چنان با ظرافت آراسته شدهاند تا موجه و معقول جلوه كنند. به خصوص تفاسير و تحليلهاي متكي بر مصادره به مطلوب، تكنيك رايج سخنوري و استدلالات در برخي تريبونها و رسانههاي ايران است.
تفكر در برابر پوپوليسم
فقط سلاح تفكر ميتواند ذهن را از اين لابيرنت و مغاك گمراهي نجات داده و آن را مجهز به قدرت تمييز موجه از ناموجه كند. به اين معني، تفكر انتقادي خصلت رهاييبخشي دارد. علاوه بر خصلت انتقادي، آموزش تفكر وجه ديگري را نيز داراست: آموزش تصميمگيري و رفتار فردي و اجتماعي متكي بر تفكر و تدبر منصفانه. آموزش تفكر به عنوان آموزش مكمل بايد در برنامه درسي مدارس و دانشگاهها نهادينه شود. آگاهي ما از سيلابس اين درس آن اندازه است كه بتوان آن را هماينك در موسسات آموزشي كشور به اجرا گذاشت. به علاوه مطبوعات انتقادي و روزنامههاي حقيقتجو بايد مهارت نقادي و معيارهاي تفكر صحيح را در افكار عمومي كشور به نحو موثر ترويج و اشاعه دهند. اين نوشته فراخوان نهضتي است براي نهادينه كردن اهداف تفكر در ايران. نهضت تفكر در تقابل و متضاد است با پوپوليسم، مردمفريبي(دماگوژيسم)، مهندسي و كنترل افكار عمومي، رفتارهاي آني و هيجاني تودهها و البته جامعه مملو از تابوهاي عقيدتي. آموزش تفكر استحكامبخش مردمسالاري واقعي و عقلانيت در جامعه است.
تفكر خودفرمان
آموزش تفكر در كانون تحققبخشي به اهداف و آرمانهاي والاي تربيتي، فرهنگي و سياسي است. بنابراين پاسخي است براي دستگاهي از معادلات چندمجهولي. تفكر خودفرمان تفكري است كه در آن شخص با هدف تفكر منصفانه و با بهرهگيري از مهارتهاي استدلال، جامعبيني و منطق تفكرات به تحليل موضوعات، باور، عقيده و تصميمگيري نايل ميشود. گرچه حوزه تفكر در شكل ايدهآل خود، خودفرمان است ولي ارزشهاي فرهنگي و اجتماعي، تاثيرات روانشناختي، مغالطات منطقي و محدوديتهاي خاص زبان نيز روي موازين و منطق تفكر، دخل و تصرف و تاثيرات كنترلي اعمال كرده و به تعبيري آن را شرحه شرحه ميكنند. اين مجاورت حوزه تفكر با حوزههاي مذكور به موانع و محدوديتهايي بالقوه براي معيارها و فضيلتهاي انديشه منجر ميشود. خلاصه كلام، محدوديتهاي ذاتي ذهن، اشتباهات و مغالطات منطقي، محدوديتهاي استعمال زبان، دامهاي خود محوري و جامعه محوري و بالاخره خصوصياتي همچون خودفريبي، بزدلي فكري و پذيرفتن كوركورانه عقايد، موانعي سر راه آزادانديشي و انصاف در تفكر و تصميمگيري هستند. به عنوان نمونه به تاثير شرايط فرهنگي و اجتماعي روي باور و عقيده افراد اشاراتي ميكنيم. در برخي كشورها عقايد بسياري از افراد بر پايه اطاعت از مقام مافوق، همرنگي با جماعت و يا عقيده مسلط در جامعه جهت برخورداري از هويت و امنيت گروهي- اجتماعي قرار دارد. لفظ «شخصي» در اصطلاحاتي مانند باور و عقيده شخصي چنين وانمود ميكند كه افراد در پي تاملات و كاوشهاي فكري خود به باور و عقيده دست يافتهاند، حال آنكه واقعيت حاكي از دخل و تصرف اهرمهاي فرهنگي و مكانيسمهاي اجتماعي در عمق باور و اعتقادات شخصي آنان است. سيطره اين تصرف حتي تصميمگيريهاي فردي افراد را نيز تحت حاكميت دارد.
رابطه تفكر و دموكراسي
آموزش تفكر ارتباط تنگاتنگي با استقرار دموكراسي دارد، تو گويي پيششرط آن است. بدون آموزش تفكر و فقدان اكثريتي از شهروندان فكور و سنجشگر، جامعه را به عوامپروري و عوامفريبي سوق ميدهد. براي ارتقاي قابليت تفكر و سنجشگري در جامعه با دو رهيافت مواجه هستيم. رهيافت ايجابي كه عبارت است از معرفي مولفههاي تفكر و ترويج آموزش مهارتهاي تفكر براي عموم جامعه. رهيافت ديگر، شناسايي و نقد آنگونه شيوههاي فرهنگي و آموزههاي رسانهاي است كه تفكر را در جامعه تضعيف، تضييع و يا ممنوع كرده و زمينه را براي عواميت جامعه دامن ميزنند. چنين شيوههاي رسانهاي، خدمترسان پوپوليسم و دماگوژيسم هستند.
تفكر نقاد
نقاد بودن از جمله ويژگيهاي بارز در آموزش تفكر است به اين نحو كه شخص هم عقايد خودش و هم باورها و عقايد عمومي و رايج در جامعه را بررسي كرده و به پرسش ميكشد. علاوه بر برخورداري از شهامت فكري، تفكر نقاد تا اندازه مورد نياز، شكاك نيز هست و تلاش ميكند در انبوهي از اطلاعات مغشوش و دستكاري شده، واقعيات و حقايق را آشكار كند. قدسيت يك سخنران يا منبع سخن مانع رويكرد انتقادي متفكر نقاد به سخنان او نميشود. بسياري از مردم جامعه از اين حيث كه قابليت تفكر نقاد را ندارند در شرايط منفعل و مذبوحانه به سر ميبرند. تفكر نقاد، تفكري عيبجو، ايرادگير و مترصد حمله و خدشه به افكار ديگران نيست زيرا در وهله نخست، عقايد و طرز فكر خود را در بوته نقد گذاشته و بدين طريق محتويات و خلقيات فكري خود را تعديل ميكند.
آشنايي با موانع تفكر آزاد و منصفانه و تسلط بر مهارتهاي نقادي سخن، زرادخانهاي است كه روزنامهنگاري انتقادي و مطبوعات حقيقتجو را متحول ميكند. منطق ناموجه و استدلال نامنصفانه در سخنان و گفتمانها بايد به زبان اصطلاحات تخصصي تفكر نقاد همواره گوشزد و سركوب شوند تا تبديل به سلاح ژورناليستي رعبآسايي شوند.
موانع انديشه انتقادي
در اينجا صرفا به ذكر 4 مورد اصلي از اينگونه اصطلاحات ميپردازيم. مورد اول اصطلاحا سندرم موسي گفته ميشود كه در آن مركز ثقل و محور سخن متكي است بر وعدههاي كلان آرمانگرايانه و جذاب براي تودهها از قبيل خوشبختي، رستگاري، افتخار و عظمت ملي بدون ارايه استدلال و منابع اطلاعاتي عيني و كافي بدون دورانديشي و در نظر گرفتن جوانب امور و اينكه اين وعدهها منجر به چه فرصتسوزيها و نتايج جانبي منفي خواهد شد. سندرم موسي در افكار و سخنان رهبران كاريزماتيك به وفور يافت ميشود. با همين تكنيك و استدلال سخنوري، آدولف هيتلر كاري كرد كه تقريبا تمامي آلمانيها، وعده او را براي عظمت ملت و نژاد آلمان بپذيرند. مورد دوم، مغالطه دوگانه كاذب يا مغالطه سياه و سفيد كردن مباحث ناميده ميشود. در اين مغالطه كه بسيار متداول و خطرناك است، ادعاها بر مبناي انتخاب فقط يكي از دو گزينه مقابل هم است. مثال زير در مباحث سياسي و از زبان رهبران سياسي بسيار آشناست: شما يا طرفدار ما هستيد و يا با تروريستها (دشمنان). مورد سوم را به مغالطه توسل بيجا به شخص يا منبع صاحبنظر اختصاص ميدهيم كه به طور خلاصه عبارت است از توسل بيمورد و غيرضروري به گفتههاي فلان شخصيت معتبر با هدف صحه گذاشتن و قبولاندن ادعاي مطرح شده. توجه كنيد، توسل به شخصيتها جاي دلايل منطقي را نميگيرد. بالاخره مصادره به مطلوب در تفاسير از متداولترين تكنيكهاي استدلالي به خصوص در ايران است. در اين روش معمولا متون و رويدادهاي تاريخي در جهت تاييد تصميم و سياستي كه قرار است اتخاذ شود، تفسير و انطباق داده ميشود. تفسيرهاي مصادره به مطلوب ناموجه هستند زيرا اين حقيقت كه معاني واژگان سيال و تفاسير متون منعطفاند، ناديده گرفته شده است. مشابهت با متون كهن و وقايع تاريخي ميتوانند انگيزه و محرك عاطفي ايجاد كرده و پرتُوي روحيهبخش بر كنشها و تصميمات زمان حال ما بيفكنند ولي جايگزين استدلال منطقي و الزامآور نيستند.
* استاد رياضيات دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان