توجه كارگردانان به حضور بازيگران جوان يا به توصيف دقيقتر هنرجويان جوان در آثار نمايشي روند افزايشي نشان ميدهد. اين رويكرد چهره پير و و جوان هم ندارد و با نگاهي گذرا به آثار روي صحنه با طيف گستردهاي از نمايشها مواجه ميشويم كه به واسطه ايفاي نقش چهرههاي كم سن و سال اما با تجربههاي متفاوت روي صحنهاند. عباس جمالي و يوسف باپيري، هر سه در تجربههاي اخير خود «شيهيدن» و «اُسلو» چنين رويكردي در پيش گرفتند و براي نمونه در همين دو نمايش مجموعا با چيزي حدود 60 بازيگر جوان مواجه بوديم. در سوي ديگر ميدان، مسعود دلخواه و حسن معجوني ايستادهاند كه در مقايسه با سه كارگردان اول از تجربه كاري بيشتري برخوردارند. اين دو نيز با نمايشهاي «هيچ چيز جدي نيست» و «آشپزخانه» بار ديگر بر تجربه كار با هنرجويان جوان انگشت تاكيد گذاشتهاند. به اين ترتيب فقط در نمونه نمايشي كه حسن معجوني پس از چند ماه تمرين با هنرجويان و بازيگران جوانِ شهرهاي شيراز، رشت و تهران روي صحنه آورده، چيزي نزديك به 90 بازيگر در تالار مولوي روي صحنه رفته و به جريان تئاتر ما معرفي شدهاند. گزارش پيش رو تلاش ميكند در گفتوگو با اين كارگردانان به بررسي اجمالي دلايل افزايش توجه به چهرههاي بسيار جوان در رويكردهاي جديد آموزشي و توليدي آثار نمايشي بپردازد.
حسن معجوني:
به شيوه كلاسيك آموزش اعتقاد ندارم
حسن معجوني ظرف دو سال اخير نمايشهايي روي صحنه آورده كه به نوعي محصول مدرسه گروه تئاتر ليو به حساب ميآيند. نمايشهاي «شهر ما» و «آشپزخانه» كه با همراهي تعداد زيادي از هنرجويان روي صحنه آمده اما جا دارد تاكيد شود، بهكارگيريِ واژه هنرجو اينجا ابدا به معناي افراد تازهكاري نيست كه با مباني بازيگري آشنايي ندارند. بلكه قصد واكاوي دلايل اتخاذ چنين رويكرد و تصميمي از سوي كارگردان است. معجوني دلايل خود را اينطور شرح ميدهد: «من سالهاي سال است كه يك خط در ميان با بچههاي حرفهاي و جوانان تازهكار همكاري ميكنم. نگاه اصلي من معطوف به مقوله آموزش است و معتقدم ما بايد تجربههاي خود را به نسل جوان انتقال دهيم. از سوي ديگر پرسشهاي نسل جوان باعث زنده شدن و تازگي تفكر من هم هست، چون هر جوابي بخواهم به پرسشهاي جوانان بدهم باعث كشف و شهود در خودم ميشود. ما هر سال شاهد شكلگيري اتفاقهاي جديدي در تئاتر هستيم كه حاصل نگاه جوانان به قراردادهاي تئاتري است. بنابراين موضوع گروه ما «چه گفتن» نيست، بلكه «چگونه گفتن» است. من امروز از تئاتر خودمان نااميد شدهام. مقوله آموزش تئاتر تبديل به يك دكان تجاري شده و هركس شهرتي به دست آورده از سوي آموزشگاهها به تدريس تئاتر دعوت ميشود. جالب است كه اينها اصلا فكر نميكنند توانايي آموزش دارند يا نه، بلكه با خود ميگويند حالا كه پيشنهاد آموزش رسيده پس توانايي هم وجود دارد. اگر به تجربه سالها نگاه كنيد خواهيد ديد اين آموزشگاهها هيچ چيز را شكل ندادهاند؛ گويا مقوله آموزش اساسا در ايران دچار سقوط شده و من اين نوع از آموزش را اصلا دوست ندارم، قطعا هم در چنين دانشگاهها و آموزشگاههايي تدريس نخواهم كرد. من تلاش ميكنم نظام كاري و آموزشيام را تغيير دهم و با جوانان در ارتباط باشم. آموزشها به اجرا منتهي ميشوند و اجراها هم به آموزش. با اين كار ميخواهم گروه تئاتر ليو را زنده نگه دارم و افراد بااستعداد را پيدا كنم تا هم به آنان چيزهايي بياموزم و هم چيزهايي ياد بگيرم.»
دلخواه: وضعيت را مخدوش نكنيم
مسعود دلخواه، كارگردان و مدرس دانشگاه به ويژه در سالهاي اخير به واسطه بهرهگيري از استعداد و نيروي بازيگران جوان تواني دو چندان به آثار خود تزريق كرده است؛ تجربهاي كه به خصوص در جريان اجراي نمايش «مفيستو» بيش از هر زمان ديگري به چشم آمد. قرار گرفتن جمعي از بازيگران كمتجربه در كنار بازيگران جوان با تجربه حال و هواي متفاوتي به كار هديه داد و استقبال تماشاگران از نمايش را به همراه آورد. او در تشريح دلايل رويكرد خود ابتدا دو شكل از كار با هنرجويان جوان را تفكيك ميكند: «در وهله اول بايد بين كارگردانهايي كه براي پروژههايشان از نيروهاي جوان هم در كنار حرفهايها استفاده ميكنند تفاوت قايل شويم. بين اين نوع كار با تجربه كارگردانهايي كه شهريه دريافت ميكنند، كلاس آموزشي ميگذارند و عنوان توليد «از آموزش تا اجرا» را بر پيشاني دارند تفاوت وجود دارد. من به نوع اول تعلق دارم و همواره در كارهايم تركيبي از جوانها و حرفهايها را كنار يكديگر قرار دادهام. اين را از ركنالدين خسروي آموختم كه هيچوقت شهريه نميگرفت و هر سال از بين دانشجويان سه يا چهار نفر را به گروه اصلي خود دعوت ميكرد. در امريكا همين روش را ادامه دادم و بيشتر كارهايي كه آنجا اجرا كردم هم تركيبي از حرفهاي و دانشجو را شامل ميشد، همين رويه در ايران هم ادامه پيدا كرد. «مفيستو» اوج اين ماجرا بود كه حدود 80 دانشجو را در كنار يكي دو بازيگر جوانِ حرفهاي قرار دادم. آنجا هم شهريه گرفتيم و تنها به انتشار فراخوان و شش ماه تمرين بسنده كرديم.»
اين كارگردان «جسارت جوانان» را اولين دليل همكاري با آنها عنوان ميكند: «سادهترين دليل چنين تصميمي براي من اين است كه هر وقت قصد نوآوري داشته باشيد بايد دست به ريسك بزنيد، اين كار با جوانها راحتتر انجام ميشود. ذهنيت بازيگر حرفهاي چندان به او اجازه ريسك نميدهد ولي از سويي حضور افراد با تجربه انتقال و تبادل تجربه را به دنبال دارد. «مساله اقتصادي» هم بسيار مهم است، چون وقتي نمايش به 20 بازيگر نياز دارد شما نميتوانيد اين تعداد بازيگر حرفهاي را به كار فرا بخوانيد، مگر با جذب حمايت يك تهيهكننده ثروتمند يا دولت. در سوي ديگر بازيگران جوان درخواستهاي مالي بالا ندارند و در نهايت ميتوانيد دخل و خرج نمايش را به هم نزديك كنيد. «نياز نمايش» هم عامل سوم است. گاهي نمايش شما طلب ميكند بخشي از نيروي روي صحنه را بازيگران جوان و پرانرژي تشكيل دهند، البته خيلي موافق نيستم بازيگري كه تازه با الفباي بازيگري آشنا شده را به كار عملي در سالن حرفهاي دعوت كنيم چون به نظرم اين يك پرش نامتعارف است. يعني فرد پيش از آنكه مراحل مقدماتي را به صورت جدي پشت سر گذاشته باشد به اجرا ميرسد. مگر دانشجويان ما چهارسال براي دريافت ليسانس تلاش نميكنند؟ پس چطور ميشود هنرجويي كه دو ترم در يك آموزشگاه طي كرده را به اجرا در تئاترشهر يا ايرانشهر دعوت كنيم؟ فكر ميكنم بايد يك مراحلي طي شود، البته اين باز بين سالنهاي حرفهاي دولتي و سالنهاي خصوصي نيز تفاوت وجود دارد، بايد متوجه باشيم كه به اين ترتيب فضاي سالن حرفهاي و غيرحرفهاي را مخدوش ميكنيم. همين است كه ميگوييم ديگر بين بازيگر حرفهاي و غيرحرفهاي و آماتور تفاوت وجود ندارد. اما در عين حال تاكيد ميكنم وقتي يك دانشجوي تئاتر در كار توليدي حضور داشته باشد به اندازه دو سال پشت ميز نشستن در دانشگاه ميآموزد.»
عباس جمالي:
بايد دايره محدود بازيگران را كنار بزنيم
عباس جمالي در ميان كارگردانهاي حاضر در اين گزارش ريسك يك خطر جدي را هم به جان خريد. تمرين، توليد و اجراي نمايشي كه هيچيك از مناسبات قبلا تعريفشده در تماشاخانه ايرانشهر را به كار نميگرفت. به اين معنا تماشاگر ثابت اين سالن با اجرايي مواجه شد كه ارتباط چنداني با حضور يك چهره سينمايي يا تلويزيوني، دكور و صحنه خوشرنگ و لعاب و نمايشنامه سر راست بدون پيچيدگي نداشت. او هدف از تصميم خود را به شدت تابع مناسبات توليد ميداند: «اينكه تصميم گرفتم با هنرجويان جوان كار كنم كاملا به شرايط و مناسبات توليد ارتباط داشت. يعني شرايط اجرا طوري بود كه به بازيگران تازهنفس و بدون پيشفرض نياز داشتم. تئاتر حرفهاي ما الان به دايره بسته يك عده آدم مشخص محدود شده و ما براي كنار زدن اين مناسبات بايد به نسل جوان بها دهيم. بايد از جوانان حمايت كنيم چون ميدان كار به شدت نابرابر است. يك زماني اينطور بود كه براي رسيدن به صحنههاي تئاتر حرفهاي – كه درباره واژه حرفهاي هم جاي بحث وجود دارد- مسير مشخصي پيش رو داشتيم. يعني از سالن مولوي در دوره دانشجويي شروع ميشد تا به تئاترشهر يا سالنهاي دولتي ديگر ميرسيد اما حالا فردي كه سرمايه دارد راحتتر ميتواند به اجرا فكر كند، به همين نسبت كسي كه پول ندارد نميتواند به فكر كار هنري باشد. در چنين شرايطي هرچقدر بتوانيم ميدان را گسترش دهيم به نفع تئاتر كار كردهايم. نكته ديگر اينكه همزماني آموزش و اجرا هم اتفاق ميافتد و ميپذيرم كه در اين بين شارلاتانيزم پرداخت دستمزد كم هم وجود دارد. اما در واقع به نظرم اينكه پروژهها همزمان وظيفه آموزش و اجرا را برعهده بگيرند اتفاق خوبي است و تاكيد دارم اگر فروش گيشه مجالي داد بايد دستمزد افراد نيز پرداخت شود. در نهايت تاكيد دارم شكل اجرا به خوبي روشن ميكند كه فضاي شارلاتاني بر كار حاكم است يا نه. مشخصا اگر بخواهيم درباره نمايش «شيهيدن» صحبت كنيم، جا دارد به اين نكته اشاره كنم كه اصلا امكان كار با بازيگران چهره وجود نداشت. اين شكل از اجرا مختصات خودش را دارد و ما به كمپانيهاي جدي تئاتري نياز داريم كه امكانات بازيگري لازم را در اختيارمان قرار دهند.»
يوسف باپيري:
جاي خالي كمپانيهاي آموزش تئاتر
يوسف باپيري همين اواخر جمعي مستعد از بازيگران و هنرجويان «آتليه تئاتر تازه» را به كار فراخواند. آتليه يا مدرسهاي كه گروه تئاتر تازه راهاندازي كرده و ذيل آن به آموزش علاقهمندان هنر نمايش مشغول است. نمايش «اُسلو» از پس يك سال تمرين و آموزش همين هنرجويان سرانجام در سالن استاد سمندريان تماشاخانه ايرانشهر اجرا شد و عموم مخاطبان اعتقاد داشتند اين جوانها، حسب ميزان تجربهشان كيفيت قابل توجهي را به نمايش گذاشتند. او ميگويد: «فضاي تئاتري ما آنقدر از هر بابت آشفتگي دارد كه حتي طرح چنين سوالي را نيز بايد دوباره به پرسش گرفت. چون وقتي به كار گرفتن هنرجويان جوان پرسش به وجود ميآورد، گويي ما مثل كمپانيهاي جهاني با مراكزي مواجه هستيم كه ابزار مورد نياز را از آنها دريافت كنيم و بازيگر اصليترين ابزار كارگردان براي تحقق تصاوير ذهنياش به حساب ميآيد. اين يك واقعيت است كه ما هيچ سازوكاري براي رسيدن به بازيگر يا بازيگران مورد نظرمان در اختيار نداريم. در چنين مواقعي كارگردانهاي ما وظيفهاي را بر عهده ميگيرند كه عليالقاعده كمپانيها بايد بر عهده بگيرند. اينكه روي كاغذ ميتوانيم به اسامي بعضي بازيگران حرفهاي تئاتر اشاره كنيم در حد همان كاغذ باقي ميماند، البته نميتوان آمار دقيق داد ولي واقعيتي است كه تعداد بازيگران حرفهاي تئاتر ما بسيار محدود است. مثلا همين امروز چند بازيگر داريم كه بتوانند نقش زن ميانسال را برعهده بگيرند؟ من به شما ميگويم بسيار انگشتشمار. بنابراين ما در زمينه نقشها، سنها و فيزيكهاي مختلف با كمبود جدي مواجه هستيم. دوم؛ همين بازيگران محدود هم در يك سازوكار مشخص كه به كارگردان امكان انتخاب دهد قرار ندارند و به واسطه آشناييهاي شخصي انتخاب ميشوند نه به واسطه يك سازوكار سيستماتيك. براي مثال اگر من با نويد محمدزاده، هوتن شكيبا، بهرام افشاري و ديگران كار ميكنم به اين دليل است كه از روز اول دانشگاه و كارگرداني با آنها كار كردهام. اميررضا كوهستاني و حسن معجوني هم به همين شكل از بازيگران دعوت ميكنند. احتمالا وقتي قرار بر اجرا باشد حسن معجوني ابتدا به كيفيت رضا بهبودي، سعيد چنگيزيان و ديگر بازيگران حرفهاي اين گروه ميانديشد. حالا سوال پيش ميآيد: «وقتي گروه يا كارگرداني تصميم بگيرد نمايشي پر بازيگر كه به تمرين طولاني نياز دارد توليد كند چه ميشود؟ آيا كمپانياي وجود دارد كه ما بتوانيم از بين بازيگرانش 15 نفر انتخاب كنيم كه 8 ماه با گروه تمرين كنند؟ حقيقتا خير. كارگردانها اينجا با حضور در جشنوارههاي دانشجويي يا تماشاي آثار ديگر گروهها به انتخاب ميرسند. به نظرم كارگردانهايي كه با گروه پرتعداد و جوان نمايش روي صحنه ميآورند به نوعي از خود گذشتگي ميكنند و علاوه بر همكاري، آنها را به تئاتر يا سينماي ايران هم معرفي ميكنند. به اين علت چنين نظري دارم كه معتقدم برخلاف گذشته، امروز افراد توسط آموزشگاهها به سينما معرفي نميشوند و عموم نيروي حاضر در فيلمهاي سينمايي و تلويزيوني حاصل تربيت و آموزش برخي كارگردانان تئاتر هستند.»
باپيري نيز بر چند وجهي بودن چنين تصميمي تاكيد دارد: «در ارتباط بين ما و چهرههاي جوان آوردهها و آموزشهايي نيز براي ما وجود دارد. اين با سيستم سنتي آموزش بازيگري تفاوت دارد، البته قصد ناديده گرفتن گذشته و زير سوال بردن جرياني را ندارم، چون دستاوردهايي هم داشتهاند اما اين خروجي همواره قابل قبول نبوده است. بايد به يك مورد بسيار جدي كه معمولا ناديده گرفته ميشود هم اشاره كنم. جداي از بحث فقدان بازيگر و آموزش بازيگري، تئاتر يك پديده اجتماعي است و زندگي و كار با گروه 30 نفره از بازيگران جوان موجب ميشود زندگي اجتماعي در كنار يكديگر را بياموزيم. تئاتر به عنوان يك نهاد مهم اجتماعي چنين كيفيتي را در اختيار ما قرار ميدهد كه نبايد به سادگي از كنارش گذشت. اين مهمترين اتفاقي است كه در هر نقطه از جهان رخ دهد حمايتهاي ريز و درشت به سوي شكلدهندهاش سرازير ميشود. يعني هر كشوري افرادي مانند حسن معجوني داشته باشد به شدت از او حمايت ميكند. در حالي كه ما در ايران با انگ يا مانع نيز مواجه ميشويم. ما مشغول گسترش دادن روابط اجتماعي هستيم و من به جرات ميگويم بعيد ميدانم دولتها و مسوولان اداره كل هنرهاي نمايشي ما هم از چنين كنشي خبر داشته باشند. چون هيچوقت با ما تماسي گرفته نشده كه مثلا 250 نفر در آتليه تئاتر تازه چطور كنار هم جمع ميشوند و آموزش ميبينند، اينكه مثلا حمايتي در نظر بگيرند پيشكش. متوجه نيستند تمرين يكساله با اين افراد و ايجاد يك نهاد اجتماعي مستحكم چقدر هزينه و البته ارزش دارد. اين نكتهاي است كه در بحث كار با هنرجويان جوان بسيار مهم است و ما نبايد از ياد ببريم.»
نتيجه:
مجموعه اين اظهارنظرها علاوه بر نشانه گرفتن مشكلات جذب بازيگر براي ارايه نقشهاي مورد نظر كارگردانان، همچنين گذشته از مسائل اقتصادي كه گريبان گروههاي نمايشي را گرفته است، به يك فقر عمده در تئاتر ايران اشاره دارد؛ فقدان كمپانيهاي تئاتري كه به صورت تخصصي مسووليت تربيت و آموزش بازيگر در تراز كيفيِ متفاوت را عهدهدار شوند. در چنين شرايطي است كه كارگردان ما براي رسيدن به هدف اجرايي خود نياز به آموزش و تربيت بازيگر پيدا ميكند و بخش عمدهاي از زمان او و گروه صرف كاري ميشود كه در شرايط عادي نبايد.
حسن معجوني:
من امروز از تئاتر خودمان نااميد شدهام. مقوله آموزش تئاتر تبديل به يك دكان تجاري شده وجالب است كه اينها اصلا فكر نميكنند توانايي آموزش دارند يا نه.
مسعود دلخواه:
موافق نيستم بازيگري كه تازه با الفباي بازيگري آشنا شده را به كار عملي در سالن حرفهاي دعوت كنيم . فرد پيش از آنكه مراحل مقدماتي را پشت سر گذاشته باشد به اجرا ميرسد. اين يعني يك پرش نامتعارف.
عباس جمالي:
تئاتر حرفهاي ما الان به دايره بسته يك عده آدم مشخص محدود شده و ما براي كنار زدن اين مناسبات بايد به نسل جوان بها دهيم. ميدان كار به شدت نابرابر است.
يوسف باپيري:
آيا كمپانياي وجود دارد كه ما بتوانيم از بين بازيگرانش 15 نفر انتخاب كنيم كه 8 ماه با گروه تمرين كنند؟ حقيقتا خير. كارگردانهايي كه با گروه پرتعداد و جوان نمايش روي صحنه ميآورند به نوعي از خود گذشتگي ميكنند.