شما بگوييد درباره چه بنويسم؟
زينب رحيمي
عذاب وجدان ميگيرم. در فصل سرد سال وقتي همه منتظر باران و برف هستند من دل نگرانم كه هوا آلوده نشود. از وقتي كه خبرنگار محيط زيست شدم و با كلمههايي مثل وارونگي دما، شاخص آلودگي، ذرات معلق و... آشنا شدم؛ اين مرض افتاده به جانم. شايد باورش سخت باشد اما عين حقيقت است كه وقتي هوا آلوده ميشود؛ من سخت عذاب وجدان ميگيرم. دست خودم نيست گاهي حتي در درون خودم را سرزنش ميكنم كه هوا آلوده شده و از دست من كاري ساخته نيست و باز به هيچ دردي نخوردم. فاز خودتخريبي برميدارم كه اصلا گزارشهاي من به چه درد ميخورد؛ وقتي نتوانستم مديري را به عملكرد مسوولانه قانع كنم.
از خدا كه پنهان نيست از شما چه پنهان گاهي خواب ميبينم كه در كوچه و خيابانهاي تهران در حال راه رفتنم و به طرز شگفتآوري هيچ دودي از اگزوزها خارج نميشود. چند باري هم شده كه كابوس ببينم. مثلا چند وقت پيش كه بحث حذف «قانون فيلتر دوده روي ماشينهاي سنگين» مطرح شد؛ شب را با كابوس لغو قانون گذراندم و صبح، تن خسته از تركشهاي كابوس شب قبل را به تحريريه كشاندم تا گزارش نيمه تمام را تكميل كنم. خلاصه همه زورم را زدم تا قانون حذف نشود كه شكر خدا نشد.
باز هم فصل سرد سال پيشروست و عذاب وجدان در كمين من. شايد خندهدار به نظر برسد اما من واقعا براي باد و باران دعا ميكنم. دعا ميكنم به قول اين هواشناسها سكون و پايداري در هوا نباشد، بادي بوزد و باراني بزند بلكه توده ابرهاي سياه و چرك آلودگي تكاني بخورند و دست از سر شهرهاي ما بردارند. در روزهاي باراني هم كيفم كوكتر از بقيه است. روي يك پا راه ميروم. پلهها را از خوشحالي دو تا يكي بالا ميروم. مهربانتر ميشوم و تهته دلم به باران التماس ميكنم كه همينطور نمنم ببارد.
البته با اينكه كابوس آلودگي هوا براي من زمستان و تابستان ندارد و در سرد و گرم روزگار، حواسم به عدد و شاخص و آمار گازهايي است كه ناگزير استنشاق ميكنيم، اما در فصل سرما دلهره و عذاب وجدانم چند برابر ميشود. چون احتمال آلوده شدن هوا در اين فصل بيشتر است. راستش را بخواهيد اين همه طفره رفتم تا رازي را با شما در ميان بگذارم و در آخر دست ياري به سمت شما مخاطبان دراز كنم.
من با نوشتن در مورد آلودگي هوا، راهكارهاي ريز و درشت براي كاهش آلودگي هوا، نابساماني موتوسيكلتها، خودروهاي بنزيني و ديزلي، سوخت باكيفيت و بيكيفيت آرام ميشوم، التيام مييابم. وقتي ببينم از صد تا نوشته يكي به نتيجه ميرسد؛ از هزار داد يكي شنيده ميشود؛ روحم تسكين مييابد حتي براي دقايقي كوتاه. تنها در اين شرايط جان ميگيرم براي نوشتن و باز نوشتن. رازم اين است كه عذاب وجدان براي من موتور محركه است تا دست از نوشتن برندارم.
دست آخر، از شما ميپرسم. شما مخاطبان به من بگوييد؛ دوست داريد براي دست يافتن به آسماني آبي و پاك از چه برايتان بنويسم؟ ايدههايتان را براي رسيدن به هوايي سالم به من بگوييد. مرا در جريان بگذاريد كه شما در مورد هوا چه فكر ميكنيد؟ و لطفا به من بگوييد از نظر شما بهتر شدن هوا در گرو تصميم دولتهاست يا ما مردم؟ پاسخهاي شما راهگشاي من است براي نوشتن و براي تسكين وجدان دردم.