پورداودِ ايران
عليرضا حيدري
بنا است كه به مناسبت پنجاه و يكمين سال درگذشت استاد «ابراهيم پورداود» استادِ استادان ايراني در اوستاشناسي و فرهنگ ايران باستان در روز 26 آبان يادداشتي بنويسم. ميبينم كه به قول مصرعي منسوب به شاهنامه فردوسي «سخن هرچه گويم همه [استادان به بهترين شكل] گفتهاند...» من و امثال من را چه جاي آنكه درباره اين مرد بزرگ خطي بنويسيم يا اندكي بينديشيم؟! كه امثال استادان روانشاد «محمد معين»، «محمد مقدم»، «بهرام فرهوشي»، «احسان يارشاطر»، «ساسان سپنتا» و... بخشي از شاگردان اين مرد بزرگ بودند. استاد جنيدي بهترين توصيف را درباره ايشان دارند كه «اگر ايشان نبودند بيگمان ما هم نبوديم.» پس من بيش از اين بيشرم نميشوم و نمينويسم كه «شبپرهگر وصل آفتاب نخواهد/ رونق بازار آفتاب نكاهد.»
به نقل از ادوارد براون، در تاريخ مطبوعات و ادبيات ايران در دوره مشروطيت، چاپ سال 1924 (چاپ بعدي 1959 سالها پس از درگذشتش) كه محمد عباسي آن را ترجمه كرده است، براساس نوشتهاي در مجله «سخن» چنين وصفي درباره اين استاد علامه آمده كه خلاصه و برداشتي از آن را در ادامه ميخوانيم:
ابراهيم پورداود در جماديالاولي سال 1303 قمري در شهر رشت متولد شد. مقدمات فارسي و عربي را در آن شهر فرا گرفت و سپس در تهران نزد سلطان الفلاسفه به آموختن طب قديم پرداخت. پس از چندي به سوريه شتافته، به تحصيل ادبيات فرانسه مشغول شد. در سال 1280 شمسي به فرانسه عزيمت كرد و در دانشگاه پاريس در (رشته حقوق) وارد شد. در اوان جنگ جهاني اول (1918- 1914) اروپا را ترك كرد و به بغداد آمد و روزنامه «رستاخيز» را در آن شهر و پس از آن چندي در كرمانشاه منتشر كرد. سپس به استانبول رفت و پس از چند ماه به آلمان شتافت و چون به علت جنگ به كسي اجازه خروج از آن كشور داده نميشد ناگزير در آنجا اقامت گزيد، نخست به تعقيب رشته حقوق و پس از آن به مطالعات خويش راجع به ايران باستان پرداخت.
در سال 1303 شمسي به قصد زيارت ميهن با خانواده خود به ايران آمد و در 1304 از راه بغداد عازم هندوستان شد و در آنجا به تكميل تحقيقات درباره ادبيات «اوستايي» پرداخته و به انتشار قسمتي از اوستا موفق شد. در 1310 به برلن مراجعت كرد و به نشر بخش ديگر از تفاسير اوستا مشغول شد و مجددا در سال 1311 بنا به درخواست تاگور شاعر و فيلسوف هندي به هندوستان شتافته در دانشگاه شانتي نيكتان (موسسه تاگور) به تدريس فرهنگ ايران قديم اشتغال ورزيد و پس از دو سال به آلمان بازگشت.
پورداود در بهمن 1316 به ايران آمد و در دانشگاه تهران (دانشكدههاي ادبيات و حقوق) به تدريس ادبيات «اوستايي» و فرهنگ و حقوق ايران باستان مشغول شد.
آثار پورداود جز يك ديوان شعر (به نام پوراندختنامه) همه در تفسير كتاب اوستا و فرهنگ ايران باستان است.
پورداود نخستين كسي است كه اوستا را به فارسيزبانان شناسانده و ايرانيان را پس از روزگاري دراز كه با دانش و فرهنگ نياكان خود بيگانه شده بودند، به آن آثار آشنا كرده است.
آنچه به صورت كتاب منتشر شده است عبارت است از گاتها (چاپ جديد در دو جلد)، يشتها (در دو جلد) خردهاوستا، يسنا (در دو جلد) همه در تفاسير فصول اوستا، ايرانشاه در تاريخ مهاجرت زرتشتيان به هند، سوشيانس درباره موعود زرتشتيانِ متاخر، خرمشاه، نطقهايي درباره آيين و تاريخ در زبانهاي باستاني ايران، به علاوه مقالات بسيار در روزنامهها و مجلات ايران و خارج ايران از او چاپ شده است.
پورداود نمونه كامل يك استاد اروپايي است كه با قيافه و خصايص يك ايراني پاكسرشت به تربيت جوانان مستعد مشغول است. آتشي كه در دل اين استاد فرزانه فروزان است از خلال گفتارها و نوشتهها و كردار او تابناك است.
در ادامه بخشي از شعري از استاد پورداود را بخوانيم كه در همان كتاب از ادوارد براون آمده:
از آه بخشكانم آب همه دريا را / وز اشك كنم دريا روي همه صحرا را / در خيل همه ياران، همراز نميجويم / نه زاهد روحاني، نه شاهد زيبا را / در جبّه ديبا ني فضل و هنر مردم، / با علم و شرف پوشم، خود جامه چوخا را / ...
اين شعر ادامه دارد تا جايي كه پورداود در پايان ميگويد: «گر پور رود روزي، از مهر وطن بردار / صد شكر و سپاس آرد، مر ايزد يكتا را
روانِ پورداود ايران شاد!