به مناسبت برگزاري نمايشگاه فنطاسيا از هما بذرافشان در گالري اعتماد
ورود به آزادشهر از دروازههاي خيال
فاروق مظلومي
هنر زماني رو به تعالي است كه مخاطب و هنرمند را به زيستگاه مادياش برنگرداند. اگر نقاشي پرتره است چهرهاي ديگر از صاحب پرتره را نمايان كند، چهرهاي كه عكس پرسنلي از بازنمايياش عاجز است. اگر طبيعت بيجان است، جاني ديگر را در اشيا بدمد. هنر والا به اصالت حس بيشتر از عقل اعتقاد دارد و متفكراني مانند ابنسينا و ارسطو جهان فنطاسيا را كه از زيستگاههاي هنري است به جهان محسوسات و ادراكات حسي نسبت ميدهند. هنرمند بيشتر از ساير انسانها به جهان محسوسات نظر دارد و هنر همواره مشغول بازنمايي واقعي يا غيرواقعي حواس و اشياست. سوررئاليستها نشان دادند با بازنمايي واقعي اشيا هم ميتوان جهان غيرواقعي ساخت. آنها گاهي با چيدمان و تركيبي از اشياي واقعي فضاهاي وهمآلود غيرواقعي ميسازند. دست انسان و گل سرخ هر دو واقعي هستند، اما وقتي دست جاي برگهاي گل را ميگيرد، فضايي غيرواقعي به وجود ميآيد. گاهي هم تركيبي از اشياي واقعي كنار هم منجر به يك حس بينام و انتزاعي ميشود. لوتره آمون شاعر قرن نوزدهم و چهره تاثيرگذار در ادبيات مدرن فرانسه زيبايي را ديدار اتفاقي چرخ خياطي با چتر روي ميز تشريح ميدانست. احتمالا از تركيب پيشنهادي لوتره آمون درگير گيجي مطبوعي بشويم و حس جديدي را هر چند ناخوشايند در ما بيدار كند.
در مجموعه فنطاسيا انگار با يك روايت تصويري از ماجرايي رازآلود مواجه هستيم. روايتي كه به تصويرسازي نزديك ميشود، اما تصويرسازي نميكند. شايد آغاز و پايان اين روايت براي هما بذرافشان معلوم باشد، اما مخاطب در اين فضا فرو ميرود و راه خودش را در پيش ميگيرد. رنگهاي تيره و مذهبي، تم گوتيك و پرسپكتيو رنسانسي در كنار انسانهاي اغلب شاد و گاهي مينياتوري و بيتفاوت به اين عناصر تاريك و غرقكننده، ابتدا فضايي وهمآلود و محافظهكار ايجاد ميكند ولي در ديدارهاي بعدي از تابلوها اين فضاها درهايي از دعوت و زندگي را به روي مخاطب باز ميكنند كه اين درها رو به آزادي هستند. آثار اين نمايشگاه فضاي نقاشيهاي سه بعدي قبل از مدرنيسم را دارند ولي بهرغم داشتن پرسپكتيوهاي يك نقطهاي و دو نقطهاي، همانند آثار بعد از مدرنيته اغلب تخت و دوبعدينما هستند. كنترل اين تضاد و مهار كردن آن فقط در آثار هنرمنداني ديده ميشود كه به هنر بيشتر از قوانين هنري ميپردازند. آنها به قول پيكاسو تكنيكها و قوانين هنري را حرفهاي ميآموزند و هنرمندانه فراموش ميكنند.
در استيتمنت نمايشگاه به قلم فواد نجمالدين به درستي به جهان روايي و تصويري آثار اين نمايشگاه اشاره شده است و اينكه در اين آثار معياري براي تشخيص خيال از واقعيت وجود ندارد. اين تعليق و فضاي برزخگونه در اين آثار كاملا واضح است. هنرمند تمامي عناصر خيال و واقعيت را در مرز بين بودن و نبودن معلق نگه داشته است. شادي و اندوه همزمان هستند و نيستند. مرگ و زندگي همزمان هستند و نيستند.
وقتي اثر از هنرمند جدا ميشود، زندگي مستقل خودش را دارد و اثر والا زندگيهاي متفاوت را در فضاهاي متفاوت با اشيا و انسانهاي متفاوت دارد. هنرمندمحور نشان دادن اين آثار نوعي نگاه فرعي به اثر هنري است و اين آثار ارزشمند را در حد آثار مفهومي كه ميز تشريح و كالبدشكافي هنرمند هستند، تقليل ميدهد. اگر بپذيريم هنر به شناسايي هنرمند ميپردازد هنرمند و امضاي آن از ملحقات اثر هنري هستند البته اگر هنرمند مركز همگرايي عوامل لازم براي هنر باشد، گريزي از برونريزي رويداد درونش ندارد. قطعا مجموعه عواملي مانند شرايط زيستي و شرايط روحي كه از محصولات اجتماعي است در پيدايش اثر هنري دخالت دارند و هنرمند واسطه برونفكني اين مخلوق است كه نطفهاش را از بيرون گرفته است. اين نگاه آبجكتيو به هنرمند كمي بيرحمانه است، اما كسي كه روح هنر در او حلول ميكند فيالذات يك قرباني است.
آثار برزخساز هما بذرافشان تا بيستم آذرماه در گالري اعتماد، باغ نگارستان تهران منتظر مخاطبان جدي هنرهاي تجسمي است.