جوكر خشمگين
حسن لطفي
گمان ميكنم تا زمان نگارش اين مطلب، «جوكر» خلق شده توسط تاد فليپس ترسناكترين جوكر تاريخ سينما باشد، آنهم در حالي كه از جوكرهاي قبلي با بازيهاي به ياد ماندني هيث لجر، جك نيكلسون و سزار رومرو درماندهتر و ضعيفتر است. شايد دليل ترسناكتر شدنش هم حداقل براي من در همين استيصال و درماندگي باشد؛ استيصال و درماندگي كه از او موجودي زمينيتر ساخته و پيدا كردن نمونههايي مثل او در كوچه و خيابان كار دشواري نيست. «جوكر» همچون «تراويس؛ شخصيت فيلم «راننده تاكسي» ساخته مارتين اسكورسيزي، سرشار از خشم و رفتارهاي هنجارشكني است كه تماشاگر از دليل آنها آگاه شده است. «جوكر» تاد فليپس اگر جذابيتي هم دارد (مثل جوكر فيلم شواليه تاريكي كريستوفر نولان) وصل به خصوصيات منحصربهفردش نيست كه او را در مقابل رقيبش (بروس وين يا بهتر بگويم بتمن) قدرتمند ميكند. او اگر اسلحه ميكشد و مغز يكي را جلوي بينندگان تلويزيون متلاشي ميكند قصد قدرتنمايي ندارد، خشمش فوران همه زخمهايي است كه ديگران به او زدهاند و نفرت از اجتماعي كه او را ناديده گرفته و دروغهايي كه در زندگي نثارش كردهاند. دروغهايي كه او را به موجودي مبدل كرده كه تمييز خيال از واقعيت برايش دشوار است؛ خيالي كه در آن زندگي با عشق همراه است و واقعتي كه به كابوسي بيانتها ميماند و درونش پر از نفرت، بيعدالتي، تمسخر و دروغ است. دروغها و بيعدالتيهايي كه زادگاهش «گاتهام» را شهري وحشيتر از تمام «گاتهام«هايي كرده است كه تاكنون در پرده سينما ديدهايم. «گاتهام»ي كه انگار اينبار بتمن هم نميتواند زواياي تاريكش را روشن و مجرمان و خلافكارانش را سركوب كند. از اين نظر «جوكر» تاد فليپس ميتواند نوعي اعلام مرگ ابرقهرمان باشد؛ ابرقهرماني كه وجودش خيال اهالي «گاتهام» را در مقابل زشتيهاي اجتماعي راحت ميكند. «جوكر» هشداري است به تمام مردم و سردمداران «گاتهام»هايي كه در دنيا وجود دارد. انگار تاد فيليپس قصد دارد با فيلمش به ما بگويد «جوكر» بيعدالتي، دروغ، خندههايي كه خنده نيست و... را جدي بگيريم. اگر چنين نكنيم اينبار بهجاي بتمن (به عنوان نماد خوبي و خير)، جوكر (به عنوان زخمخوردهاي كه از آشوب ابايي ندارد) مردم را به خيابانها ميكشد؛ خيابانهايي كه در آن ردخون آدمهاي بسياري سرخش كرده است.