در حوالي سالروز درگذشت سيدحسن مدرس
مدرس، فقيه و سياستمدار
رضا مختاري اصفهاني
سيدحسن مدرس فقيهي سياستمدار و قائل به اصول پارلماني بود؛ فقيهي كه به عنوان يكي از پنج عضو هيات نظّار قانون اساسي به نمايندگي مراجع تقليد پا به مجلس گذاشت و نمايندگي مردم را نيز برگزيد. او مشروطه را حتي به فرض حمايت خارجي، نعمتي براي ايرانيان ميدانست كه ثمري چون مجلس شورا و رهايي از استبداد داشت. هرچند بعدها در دوره حبس و تبعيد در خواف نااميدانه نوشت:
«... طبعا به نتيجه مقصود نرسيديم. (خسرالدنيا يا خسرالآخره و يا خسرالدنيا و الآخره) .» سيدحسن مدرس در مجالسي كه حضور داشت، وزنهاي محسوب ميشد تا آنجا كه عبدالحسين ميرزا فرمانفرما در نامهاي به پسرش، نصرتالدوله فيروز، از اهميت جلب حمايت مدرس نوشت و در بزرگي نتيجه مخالفت او به اين مثل تمثل جست كه «نه علي ميماند و نه حوضش». از همين رو حتي در مجلس پنجم كه رياست فراكسيون اقليت را به عهده داشت، رضاخان براي تصويب قانون نظام وظيفه اجباري و تصدي فرماندهي كل قوا رضايت و حمايت او را جلب كرد. چه مخالفانش از قدرت بيان و بازيهاي پارلمانياش همچون استيضاح و آبستراكسيون (از حد نصاب انداختن) واهمه داشتند. چنانكه در هنگام جمهوريخواهي با مخالفتهاي ادامهدارش با اعتبارنامه طرفداران جمهوري كه در احزاب تجدد و سوسياليست گرد آمده بودند و همچنين آبستراكسيون جلسات رايگيري توانست مخالفانش را عصباني كند. نهايت هم موفق شد جمهوريخواهي را ناكام سازد. البته در مخالفت با جمهوري بعضي حاميان رضاخان مانند علياكبر داور با او همراه بودند. مدرس از قدرت افكار عمومي هم غافل نبود. بهطوري كه در جمهوريخواهي به تحريك مردم توسط واعظان و سياسيون نيز چشم داشت. همچنانكه در دوره قرارداد 1919 با توجه به نبود مجلس توانست هم نخبگان و سياسيون را عليه قرارداد متحد سازد و هم افكار عمومي را بشوراند. به باور خودش، حبس و تبعيدش در دوره سلطنت رضاشاه تاواني بود كه براي اين مخالفت پرداخت. همين ويژگي رهبري توامان نخبگان و تودهها به او اعتماد به نفس بالايي بخشيده بود كه گاه به زيانش تمام ميشد. چنانچه در فاصله پس از سركوب شيخخزعل و خلع قاجاريه از فريب رضاخان در برخي همراهيهايش با او غافل ماند. مهمترين ويژگي سيدحسن مدرس عملگرايي او بود. او با وجود رعايت اصول، در عرصه سياست هيچگاه غيرقابل انعطاف نبود. دوستان و دشمنان دايمي نداشت. اگرچه به تعبير خودش، از «هممسلكان» وثوقالدوله بود و او را براي تشكيل دولت مقتدر داراي صلاحيت ميدانست، اما با آشكارشدن مذاكرات پنهاني وثوق با بريتانيا براي قراداد 1919 علم مخالفت با او را برافراشت. با سقوط دولت وثوق اما ديگر كار را تمامشده دانست و براي بازگشت او از تبعيد در اروپا تلاش كرد. همچنين در دفاع از معرفي وثوق براي وزارت در دولت حسن مستوفي در زمان سلطنت رضاشاه در مقابل محمد مصدق ايستاد. چه معتقد بود به دليل قراردادي ناكام نبايد از خدمات او محروم شد. همچنين بعدها در يادداشتهاي دوره تبعيد در خواف نوشت: «... تا حال هم از براي من محقق نيست كه [آيا] آقاي وثوقالدوله عالما و عامدا خيانتي يا اقدام برخلاف نسبت به مملكت در عقد اين قرارداد نمودهاند، چه اختلاف نظر و خطا در مطالب سياسي و غيره ممكن، بلكه واقع است.» چنين رفتاري را در قبال شخصيتهايي همچون ملكالشعرا بهار، نصرتالدوله فيروز و تيمورتاش نيز داشت. در حالي كه در مجلس سوم با اعتبارنامه بهار به جهت چاپ مقالاتي در دفاع از آموزش نسوان مخالفت كرده بود، در مجلس پنجم با او در فراكسيون اقليت در مقابله با رضاخان همكاري كرد. آنچه در رفتار مدرس جالب توجه است، باور او به قدرت نهاد مجلس است؛ بهطوري كه در زمان اوج قدرت رضاخان در مقام وزير جنگ از گلايههاي پنهان برخي نمايندگان از رفتارهاي او، به قدرت مجلس در استيضاح و عزل وزيران اشاره كرد. حتي در اين باره قدري مبالغه كرد و اين قدرت را تا حد استيضاح و بركناري شاه دانست. البته اتفاقي كه برخلاف قانون اساسي در جلسه نهم آبان 1304 در مجلس پنجم در جريان انقراض قاجاريه اتفاق افتاد. مدرس هرچند اين اقدام را از لحاظ شكلي به دليل نداشتن رييس براي مجلس، غيرقانوني دانست، اما پس از آن برخلاف مصدق از درِ همكاري با نظام جديد برآمد. او در اولين نطق در مجلس ششم پس از سلطنت رضاشاه از قانون اساسي مشروطه و وظايف مجلس گفت، در حالي كه مصدق سلطنت رضاشاه را به چالش كشيد و پيامبر اسلام را پادشاه حقيقي ايران خواند. با اين همه، سرنوشت مدرس قائل به فعاليت پارلماني، عزلت و پس از آن حبس و تبعيد بود. اين دوره چندان بر او سخت گذشت كه در توصيفش نوشت: «... در يكي از مضافات خراسان در محبسي كه مسلمان نشنود، كافر نبيند، محبوس شدم.» همچنين در نفي حبس، آن را از «مجازاتهاي بيفلسفه» دانست كه «امور جمعي از حبس و تبعيد يك نفر مختل ميشود.» او حبس را «معاملهكردن با انسان مثل حيوان» ميدانست كه «رشته زندگاني» زنداني و مرتبطين با او را «مختل» ميسازد. بدين ترتيب فقيه سياستمداري كه قائل به مبارزه پارلماني و قانوني بود، به علتي مجهول در حبس و تبعيد نااميدانه از بهبود اوضاع درگذشت. او در يكي از محاكات با خود در دوره تبعيد نوشت: «هر ملتي كاركنانش با مراعات قابليت نباشد (كارهاي بزرگ به دست اشخاص كوچك و كمقابليت و بالعكس ميافتد)، بايد انتظار انقراض سيادت آن ملت را داشت.»