به اين معنا كه مثلا برخي دوستان اصلاحطلب تصور كنند كه وقتي امكان افزايش مشاركت پايگاه اجتماعي وجود ندارد، بايد متكي بر راهبرد عدم مشاركت، آواي عدم حضور در انتخابات سر دهند!
دوم، بازبيني انتقادي مجموعه عملكرد اصلاحطلبان در ساختار و نهادهاي رسمي و مدني، ارتباط با پايگاه اجتماعي و بازسازي اين ارتباط در ميانمدت و بلندمدت. به اين اعتبار، بايد معطوف به آسيبشناسي دقيق و همهجانبه عملكرد اصلاحطلبان از سال 92 تاكنون، اقدام به بازسازي اصلاحات كرده و حتي در صورت نياز، گذشته دورتر را نيز مدنظر قرار دهيم.
رصد كلي اظهارنظرها، تصميمها و عملكردهاي مجموعه اصلاحطلبان نشان ميدهد ما هنوز اهميت حياتي راهبرد دوم را درك نكردهايم و در ارتباط با پايگاه اجتماعي در فضايي صرفا تبليغاتي به سر ميبريم كه اگرچه فينفسه بد نيست و حتي به نوعي لازمه فعاليت ارتباطي، دادوستد سياسي و تصميمهاي انتخاباتي بر پايه ظرفيت پايگاه اجتماعي است...
اما محدود شدن به آن خطاي راهبردي خطرناك است؛ زيرا با عدم برنامهريزي براي بازسازي ارتباط با پايگاه اجتماعي و درك شرايط و موقعيت آنها در فضاي جديد سياسي و اجتماعي، در نهايت هر نوع فعاليت تبليغاتي هم اثربخشي خودش را از دست خواهد داد، چراكه زمينهاي كه در آن پيامهاي تبليغاتي و ارتباطي اصلاحطلبان از سوي پايگاه اجتماعي درك ميشود، زمينه مناسبي نيست و حتي نتايج عكس اهداف تبليغاتي را رقم خواهد زد. بنابراين آنچه براي اصلاحطلبي ارزشي داراي درجه اهميت بالاتر محسوب ميشود، اراده و برنامهريزي جدي براي بازسازي رابطه اين جناح سياسي با پايگاه اجتماعي خود است كه البته بايد فراتر از رويكردي كوتاهمدت همچون اقدامات مربوط به حضور در انتخابات مجلس، سرلوحه كار قرار گيرد.
اينجا به خود و تمامي اصلاحطلبان يادآوري ميكنم كه حمايت از ما بر پايه انتظارهايي بوده كه خودمان به وجود آوردهايم و پايگاه اجتماعي را مجاب كردهايم كه با حضور در ميدان انتخابات، راي و مشاركت سياسي خود را خرج ما كنند. از طرفي بايد بپذيريم تصميم به حمايت از اصلاحطلبان از سوي طبقه متوسط و ديگر بخشهاي جامعه، تصميمي دشوار و پرهزينه بوده و به هيچ عنوان نبايد اين تصور يا توهم را داشته باشيم كه هزينه دادن تنها براي فعالان سياسي است.
«سرشكستگي اجتماعي-سياسي»، «نااميدي و يأس سياسي»، «بياعتمادي»، «احساس زيان»، «سياستزدگي» و «اصلاحاتزدگي» پايگاه اجتماعي گروههاي سياسي را تهديد ميكند، اما نهتنها بهطور معمول توسط نيروهاي سياسي به عنوان هزينه ارزيابي نميشود؛ بلكه حتي در مخيله آن نيز نميگنجد. بر همين منوال حمايت از اصلاحطلبان هم براي پايگاه اجتماعي هزينههايي بسيار را در پي داشته است. تصميم به حضور در انتخابات براي بسياري از آنها تصميمي دشوار بوده است. آنها باتوجه به حوادث ساليان گذشته كلنجار زيادي با خود رفتهاند تا به ميدان آمده و از اصلاحطلبان حمايت كنند. از طرفي حتي اگر حمايت بسياري از آنها به نوعي انگيزه منفي داشته و تنها براي اجتناب از وضعيت بدتر اتفاق افتاده باشد، به معناي آن نيست كه ارزش حمايت آنها كمتر از كساني است كه انگيزههاي مثبت داشته و با اهداف ايجابي در انتخابات شركت كردهاند.
به دوستان اصلاحطلبي كه اين روزها از حضور در انتخابات ميگويند يا بر طبل عدمحضور ميكوبند با تاكيد عرض كردهام كه هر رويكرد بايد مبتني بر برنامه مشخصي جهت «بازسازي، نوسازي، باز زندهسازي و مرمت» در رابطه با پايگاه اجتماعي باشد و برنامههاي تبليغاتي براي انتخابات مجلس نيز بايد علايم روشني از جدي بودن اصلاحطلبان براي اين موارد مخابره كنند. به هرحال بايد بپذيريم كه بخش عمده پايگاه اجتماعي به دليل عملكرد برخي بازيگران اصلي اصلاحطلب، باندبازيها، فاميلبازي و قوم و قبيلهبازيها، حزب و دارودستهبازيها، فراموشي عمدي وعدهها، ضعف مديريت، به حاشيه رفتن شايستهسالاري و... به اين باور رسيده كه راي خود را به وعدههايي داده كه عملي نشدهاند و خواهناخواه به يك بازي برد-باخت تن داده است.
گفتوگو با اين پايگاه اجتماعي مجروح، آغازي است براي بازسازي رابطه و ما اصلاحطلبان بايد به چند نكته توجه كنيم:
۱- كمي خود را به فضيلت «سكوت» بياراييم و اجازه دهيم پايگاه اجتماعي دغدغهها، گلايهها و حتي ناسزاي خود را آنگونه كه هست، عنوان كند.
۲- تلاش نكنيم با ذهنيتهاي از پيشساخته درباره پايگاه اجتماعي قضاوت كنيم و به نوعي اجازه دهيم كه اين واقعيت خود را نشان دهد.
۳- گفتوگو روشي اصلاحطلبانه است؛ لكن در تمامي سالهاي گذشته ما تنها از گفتوگو به عنوان محصولي زيبا در ويترين اصلاحطلبي ياد كردهايم و آن را تبديل به كنش اصلاحطلبانه نكردهايم؛ به گونهاي كه در ميدان عمل ناتوانيم؛ گفتوگو بايد در هر 3 بعد روش، منش و كنش بازنمود واقعي پيدا كند، نه اينكه تنها در حد يك «واژه» در عطاري اصلاحطلبان باقي بماند.
۴- بايد از گفتوگو به عنوان مسيري براي تحقق خواستههاي پايگاه اجتماعي براي بازسازي جريان اصلاحات استفاده كنيم تا مساله در حد كلام باقي نماند.
۵- به نتايج اين گفتوگو متعهد باشيم و در عين حال تلاش نكنيم با فعاليتهاي سوگيرانه، مسير اين گفتوگوها را به سمت منافع گروهي يا شخصي خودمان سوق دهيم.
۶- مسووليتپذير باشيم و اين نكته را به عنوان رويكردي اخلاقي و معرفتي بپذيريم كه در مجموع نقش خود ما در حيات و ممات اصلاحات در ايران بيش از نيروهاي مخالف آن است. اگر اصلاحطلبي در جامعه امروز جايگاه پيشين خود را ندارد، «مقصر اصلي خود ماييم!»
ادامه دارد...
نايبرييس فراكسيون اميد مجلس