درباره نادر ابراهيمي بهمناسبت افتتاح موزه و كتابخانهاش
يادگارهاي نويسنده دوستداشتني
رسول آباديان
بالاخره پس از مدتها قرار است روز جمعه پيشرو، كتابخانه و موزه نادر ابراهيمي افتتاح شود و مردم از اين پس با مراجعه به منطقه گردشگري و فرهنگي عباسآباد ميتوانند از مجموعه 4000 جلد كتاب، دستنوشتهها، سازها، وسايل شخصي و هر آنچه از او به يادگار مانده، بازديد كنند. نكته جالبتوجه درباره اين موزه، محل انتخاب شده براي آن است كه براي اولينبار در جايي خارج از منزل خود نويسنده يعني خانه شعر و ادبيات منطقه گردشگري و فرهنگي عباسآباد راهاندازي ميشود. گفتني است فضاي كتابخانه بهصورت كافهكتاب طراحي شده تا محيطي براي برپايي پاتوقهاي ادبي، گفتمانهاي مرتبط و رويدادهاي فرهنگي باشد. نويسنده آثاري چون: «خانهاي براي شب، آرش در قلمرو ترديد (يا: پاسخناپذير)، مصابا و روياهاي گاجرات، بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم، هزارپاي سياه و قصههاي صحرا، افسانه باران، در سرزمين كوچك من، تضادهاي دروني، انسان -جنايت- احتمال، مكانهاي عمومي، رونوشت بدون اصل، در حد توانستن (شعرگونه)، غزلداستانهاي سال بد، ابن مشغله (زندگينامه، جلد اول)، ابوالمشاغل (زندگينامه، جلد دوم)، فردا مشكل امروز نيست، لوازم نويسندگي (از مجموعه ساختار و مباني ادبيات داستاني)، مقدمهاي بر فارسينويسي براي كودكان، مقدمهاي بر مصورسازي كتابهاي كودك و...» از آن جمله نويسندگاني است كه تقريبا در اغلب گرايشهاي نويسندگي دست به تجربه زده و موفق عمل كرده است. ابراهيمي كه علاوه بر نويسندگي، چندين اثر در هنر سينما هم از خود به يادگار گذاشته، آدمي است كه هميشه به خودش سخت گرفته و هميشه به سمت و سوهايي گرايش داشته كه به راحتي از عهده يك سينماگر و نويسنده ديگر برنميآيد. نادر ابراهيمي چهرهاي است كه از روي تفنن به نويسندگي نپرداخته و آنگونه كه از شيوه زندگياش برميآيد، مدام در حال جدال با ناملايمات زندگي بوده و شغلهاي مختلفي چون: «كمك كارگري تعميرگاه سيار در تركمنصحرا، كارگري چاپخانه، حسابداري و تحويلداري بانك، صفحهبندي روزنامه و مجله و كارهاي چاپ ديگر، كارگري در يك حجره فرش در بازار، مترجمي و ويراستاري، ايرانشناسي عملي و چاپ مقالههاي ايرانشناختي، فيلمسازي مستند و سينمايي، مصور كردن كتابهاي كودكان، مديريت يك كتابفروشي، خطاطي، نقاشي و نقاشي روي روسري و لباس، تدريس در دانشگاهها و...» شغلهايي كه او در كتاب ابوالمشاغل بيشتر دربارهشان توضيح داده است. بخشهايي از كتاب مشهور نادر ابراهيمي يعني بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم را ميخوانيم: « بخواب هليا، دير است. دودْ ديدگانت را آزار ميدهد. ديگر نگاه هيچكس بُخارِ پنجرهات را پاك نخواهد كرد. ديگر هيچكس از خيابان خالي كنارِ خانه تو نخواهد گذشت. چشمان تو چه دارد كه به شب بگويد؟ سگها روياي عابري را كه از آن سوي باغهاي نارنج ميگذرد، پاره ميكنند. شب از من خالي است هليا. به ياد داشته باش كه روزها و لحظهها هيچگاه بازنميگردند. به زمان بينديش و شبيخونِ ظالمانه زمان. صبح كه ماهيگيران با قايقهايشان به دريا ميرفتند به من سلام كردند و گفتند كه سلامشان را به تو كه هنوز خفتهاي برسانم. بيدار شو هليا. بيدار شو و سلام ساده ماهيگيران را بيجواب مگذار. من لبريز از گفتنم نه از نوشتن. بايد كه اينجا روبهروي من بنشيني و گوش كني...»