ادامه از صفحه اول
در غم اين عاشقان
در مجلس عمومي با آنان بنشين و در برابر خدايي كه تو را آفريده فروتن باش و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور كن تا سخنگوي آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتوگو كند... پس درشتي و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار كن و تنگخويي و خودبزرگبيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد و تو را پاداش اطاعت ببخشايد.» بيجهت و گزافه نيست كه برخي او را مالك اشتر زمانه خود خواندند، چراكه آنچه اميرالمومنين با سردار شجاع و مدبر و وفادارش عهد كرده بود، گويي سردار شهيد ما نيز بر همان عهد ايستاد و چه شباهت غريبي در سرنوشت اين دو سردار كه ناجوانمردانه به تير ترور گرفتار شدند و كفتاران زمانه از خبر شهادتشان هلهله كشيدند كه جان گرگان و سگان از هم جداست/ متحد جانهاي شيران خداست. از آنچه در سطور پيشين گفتم، قصد دارم دو نتيجه و رهيافت را عرضه كنم. نخست آنكه نام و خون و پيكر آن سردار شهيد، محوري است كه ميتواند همه اقشار و گروههاي فكري و سياسي و... را در كشور، گرد خود آورد و ريسمان وحدت جامعه چندپاره و متشتت امروز ايران گرداند. مراسم استقبال و تشييع پيكر پاك او، محملي است كه به گمان قوي، بسياري از دلسوزان كشور و دوستداران ايران و انسانيت را گرد هم ميآورد و به صحنه ميكشاند. نظام نيز بايد بكوشد خون پاك اين سردار شهيد را شجره طيبه وحدت ملي ايرانيان در اين زمانه پرآشوب كند، در تاليف قلوب مردم بكوشد و زمينه را براي حضور همدلانه و مشاركت موثر همه آحاد مردم در صحنه حفظ كرده و اعتلاي ميهن را فراهم آورد. خدايتعالي روح جهادگر شهيد سپهبد حاج قاسم سليماني را با انبيا و اوليا و همرزمان شهيد و اسلاف صالحش محشور كند.
به نام خداي شهيدان
با اعلام مواضع، يادداشتها و صدور بيانيهها بود كه اميد است از آثار پرخير و بركت شهيد تعاليبخش و آزادانديشمان، فضاي گسترش وحدت و وفاق ملي، كنار گذاشتن اختلافات و تعصبات نادرست و رفتارهاي بازدارنده، جزمي و محدودكننده را پديدار و سرمايه اجتماعي آسيبديده جامعه را بازسازي كند. در بخش پاياني يادداشت لازم است به اين نكته مهم نيز اشارهاي شود كه راستي رمز و راز توفيق بزرگ سردار شهيد اسلام و انقلاب در خلق اين همه عظمت و خير و بركت چه بود. آنچه از گفتهها و خاطرات ياران و نزديكان و انديشه و منش سردار ميتوان فهميد در چند عبارت و جمله و كلام كوتاه ميگنجد:
شهيد حاج قاسم سليماني انساني خودساخته بود، دنبال جاه و مقام نبود، با مردم بود و در انديشه مردم، اهل عمل بود و پيشتازي در عرصههاي گوناگون، فرماندهي بود در كنار سربازان، خود را سربازي ميدانست براي اسلام، كشور و مردم. سياستزده و وامدار كسي نبود، به آنچه باور داشت عامل بود، اخلاص داشت و صداقت، پاك بود و پاك زيست و با پاكان محشور، دنبال دنيا، شهرت، منيت و منافع شخصي نبود. در شهر آشوب فسادگرايي، اختلاس، دنياطلبي، مقامخواهي، زد و بندهاي سياسي و رفتارهاي غيراخلاقي بخشي از صاحبان نام و نشان، او اخلاقمدار و خداجو بود.
و در يك كلام عاشق راهش بود و آرزويش شهادت و خدا كه او را دوست ميداشت جانش را خريد و بهشت جاودان را با شهادت نصيبش ساخت و كنار ياران شهيدش مأوي گرفت.
عاش سعيدا و مات سعيدا. و اين پيام خداوند است كه به استقبال او ميرود: يا ايتهالنفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه، فادخلي في عبادي وادخلي جنتي...