• ۱۴۰۳ شنبه ۸ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4562 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۴ دي

نگاهي به مجموعه شعر «شادي من»، اثر سعيد اسكندري

باغ رنگارنگ شعر

عادل بيابانگرد جوان

 

 

«شادي من» چهارمين مجموعه شعر سعيد اسكندري است كه اين روزها به بازار آمده است. اسكندري متولد ۱۳۶۰ اهواز است و شعرهايش را از آغاز دهه هشتاد منتشر كرده است. در سال‌هاي اخير پنج شماره نشريه تخصصي شعر «بيگاه » به سردبيري او به زيور طبع
آراسته شده‌اند.

كتاب «شادي من» در پنج دفتر و ۱۱۶ صفحه تنظيم شده و ۷۳ شعر دارد. بخش اول كه نام كتاب را بر خود دارد، شعرهاي منثور (prose poetry) شاعر است و از تاريخ شعرها مي‌توان دريافت كه تجربه‌اي تازه در كارنامه شاعري اسكندري است. دفتر سوم اين كتاب شعرهاي هايكووار شاعر است و سه دفتر ديگر شعرهاي كوتاه هستند. بازه زماني شعرهاي كتاب از نيمه دوم دهه هشتاد تا سال انتشار كتاب است. به يك تعبير شايد بتوان گفت كه كتاب چهارم اسكندري، به نوعي آينه شاعري او تا به امروز است و خواننده مي‌تواند به خوبي از خلال شعرهاي كتاب با جهان شعري او آشنا شود.

اسكندري از نسل جديد شاعراني است كه علاوه بر شناخت شعر مدرن، به ادبيات كلاسيك ايران هم احاطه‌ دارد كه به نظرم در نسل شاعران جوان، مثال‌زدني است. اين احاطه به شعر او سمت و سوي خاصي بخشيده و شعر او را متمايز كرده است. از اين رو وقتي شعر او را مي‌خواني، حس مي‌كني ادامه سنت شعر فارسي
است:

«بهار با چهار چرخ سبزش گذر مي‌كرد / ارابه‌اي كه از شكاف الوارش / شيراز در شكوفه نمايان بود» (ص ۹۰)

انسجام واژگان، موسيقي كه گاه به وزن عروضي مي‌لغزد، روابط معنايي در هم تنيده، عناصر و سطربندي و… خواننده را به مسيري مي‌برد كه بوي هزاره شعر فارسي از آن به مشام مي‌رسد. فقداني كه در بسياري از شعرهاي اين سال‌ها به چشم مي‌خورد و انگار همه به جاي شاعر فارسي‌زبان مترجم بد شعر هستند.

شعر اسكندري باغي رنگارنگ است. او در استفاده از نام رنگ‌ها و گل‌ها دست و دلباز است و اين دست واژگان در شعرش بسامد بالايي دارند. او گاه چنان شعرش را از رنگ و گل پر مي‌كند كه خواننده انگار در باغي پر الوان راه مي‌رود:

«بر آسمان سبز چمنزار/ گل‌هاي ريز زرد/ خورشيدهاي كوچك خودرو» (ص ۵۸)

يا:

«زرد و قرمز/ رنگ‌ها در سبز مي‌سوزند/ رنگ‌ها در سبز زنگاري» (ص ۵۳)

اوج اين كاربرد را در شعر «آبستره» مي‌توان ديد. شعري كه در آن شاعر به راستي همان‌طوركه خود در جايي مي‌گويد «نقاش واژه‌هاست»:

«سياه: سيطره آسماني سوگ است/ و در ميانه ميدان‌ها/ سياه: سلطه تنديس‌هاي سنگي استبداد/ و سياهي/ آن گواهي ست /كه در ِسفرسايه‌ها/ به گيسوان تو سوگند خورده است/ زرد: راز زراندوزي است و/ با روزنامه‌ها /رمز ابتذال/ زرد: رنگ زمينه است و به آساني /با سياه مي‌آميزد/ قرمز: اما قيامت است و...» (ص 7-86)

اسكندري در بسياري از شعرهايش دغدغه‌هاي اگزيستانسياليستي دارد. شعر او اعماق درون را در جست‌وجوي شادي مي‌كاود اما در عين درونگرا بودن، نگران اجتماع و شهر است و دلش براي‌شان مي‌تپد و از همين رو است كه گاه اين دغدغه‌ها در هم
مي‌آميزند:

«من هنوز شرابم را/ همراه ارديبهشت و شام/ ننوشيده‌ام /ماه را نبوسيده/ نان برابر را/ و اطلسي‌ها را/ در آزادي نبوييده‌ام» (ص ۸۰)

شعر براي شاعر زندگي است و از همين رو است كه بارها در اين كتاب از شعر مي‌گويد:

«وقتي شب شفيق/ بي‌وقفه در نسيم جريان دارد/ وقتي شب شفيق/ بي‌وقفه در نوازش نوشيدن/ تو، هواهاي خوب مني/ ششم ارديبهشت من/ و شميم شب بويي هستي/ كه مشام اين شعر را/عطرآگين كرده است» (ص ۳۹)

براي او شاعر فقط شاعر نيست. خالق است. باغبان است و انسان كه جهان را با كلماتش مي‌سازد:

«اينك رديف سبز درختان/ شعري كه حك نموده بر كتيبه دشت/ باغبان، شاعر، انسان»

شعر براي شاعر راه و شيوه زيستن است با اين همه او گاه در درستي اين راه ترديد مي‌كند:

«راهي درنوشتم. راهي از شعر، گمان مي‌كردم در انتهاي جاده كسي مرا مي‌خواند» (ص ۱۱)

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون