حمله امريكا به سردار سليماني باعث افزايش اختلافات با متحدان اروپايي واشنگتن شده است. روابط كشورهاي آن سوي اقيانوس اطلس با امريكا به حداقل رسيده است. اروپا و امريكا بر سر موضوعات مختلف، از بحث ايران و تجارت با چين گرفته تا تغييرات آب و هوايي، با هم اختلاف نظر دارند و در غرب چند دستگي به وجود آمده است.
بسياري از اروپاييها دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا را مقصر به وجود آمدن اين شرايط ميدانند و در واقع برخي مسووليتها مشخصا بر عهده دولت ترامپ است، اما تنشهاي موجود ميان اروپا و امريكا بسيار فراتر از شخص ترامپ است. اگر اقدامي براي اصلاح شرايط انجام نشود، امريكا و اروپا بيشتر از هم دور خواهند شد، صرف نظر از اينكه پس از انتخابات 2020 چه كسي رياست كاخ سفيد را بر عهده خواهد گرفت.
تنشهاي ميان امريكا و اروپا موضوع جديدي نيست. جنگ عراق يكي از مهمترين اتفاقاتي بود كه بين امريكا و اروپا اختلاف انداخت. با اين حال تنشهاي قبلي بر سر سياست بوده است. امروز مفهوم و ارزش اتحاد كشورهاي دو طرف اقيانوس اطلس زير سوال رفته است. دونالد ترامپ اولين رييسجمهور امريكاست كه به جاي تحكيم اتحاد با اروپا، آن را تضعيف كرده است. او بيش از آنكه اتحاديه اروپا را متحد خود بداند، آن را نوعي تهديد فرض كرده و موجب از بين رفتن اطمينان در ناتو شده است.
بسياري از اروپاييها فكر ميكنند با خروج ترامپ از كاخ سفيد، اختلافات آنها با واشنگتن از بين خواهد رفت. روي كار آمدن يك رييسجمهور جديد قطعا تنشها را كاهش خواهد داد. اين شخص احتمالا تعهدات امريكا در قبال ناتو را مجددا اجرا ميكند، همان نگرانيهاي اروپا درباره تغييرات آب و هوايي و روسيه را دارد و – در صورت وجود اختلافنظر- به جاي پيام توييتري از مذاكرات خصوصي استفاده ميكند. با اين وجود، پس از يك دوره كوتاه، اروپاييها به احتمال زياد نااميد خواهند شد، چراكه ميبينند بسياري از اختلافات آنها با امريكا هنوز بر سر جاي خود است و اين نشاندهنده واگرايي طولاني مدت منافع امريكا و اروپاست.
پنج موضوع وجود دارد كه تنشهاي ميان امريكا و اروپا را در دهه 2020 افزايش ميدهد، صرفنظر از اينكه چه كسي رياست كاخ سفيد را بر عهده خواهد گرفت.
اول، تنش بر سر ميزان هزينههاي دفاعي. اروپاييها كه زير چتر امنيتي امريكا قرار گرفتهاند، احتمالا ميخواهند همچنان نسبت به واشنگتن در اين زمينه كمتر هزينه كنند. نااميدي امريكا از هزينههاي دفاعي كم اروپا تنها مختص دولت ترامپ نيست و در ادامه نيز وجود خواهد داشت. در واقع، اگر رييسجمهور آينده امريكا تصميم به كاهش هزينههاي دفاعي بگيرد و از اروپا بخواهد تا اين شكاف را پر كند، احتمال تشديد تنشها وجود خواهد داشت.
به همين ترتيب، تنشهاي تجاري نيز لزوما تحت رهبري دولت جديد امريكا كاهش نمييابد.
دوم، تنشهاي موجود با چين. در حالي كه رويكرد جمهوريخواهان و دموكراتها نسبت به پكن سختگيرانهتر شده است، اروپاييها - با توجه به رشد منافع اقتصادي خود- تمايلي ندارند بين روابط امنيتي خود با امريكا و گسترش روابط تجاري و سرمايهگذاري با چين يكي را انتخاب كنند و اين موضوع خشم واشنگتن را بيشتر خواهد كرد.
سوم، منافع امريكا در اروپا – كه در نتيجه نفوذ جنگ سرد در سياست خارجي امريكا به وجود آمده است- در اين دهه به روند نزولي خود ادامه خواهد داد. اين طور كه استدلال ميشود، جنگ سرد جديد با چين است. محور سياست خارجي امريكا در هر دولتي كه روي كار بيايد، كشورهاي حوزه اقيانوس آرام خواهد بود نه اقيانوس اطلس.
چهارم، با ظهور قدرتهاي جديد، توانايي امريكا براي تسلط بر جهان فروكش كرده و محدود به جامعه داخلي اين كشور خواهد شد. اروپاييها در راستاي همان روندي كه امانوئل مكرون، رييسجمهور فرانسه شروع كرده است، به ايجاد ارتباط با ديگر كشورها مانند روسيه و چين اقدام ميكنند.
در نهايت، چه بر سر موضوع ايران باشد يا تغييرات آب و هوايي، اروپاييها در طول چند سال گذشته به شكلي كه براي دولتهاي قبلي غيرقابل تصور بوده، به مخالفت با امريكا روي آورده و به آن عادت كردهاند. اين مشكل به راحتي حل نميشود. اكنون اروپاييها ميدانند كه حتي اگر رييسجمهور بعدي امريكا متحد اروپا باشد، هر لحظه ممكن است واشنگتن مجددا رويكرد ترامپ را در پيش گيرد. بر اين اساس آنها از شراكت با امريكا طفره خواهند رفت.
برقراري يك رابطه قوي ميان كشورهاي دو سوي اقيانوس اطلس هم به نفع امريكا و هم اروپاست. با ورود به دهه جديد ميلادي، احتمالا با از بين رفتن نظم بينالمللي مبتني بر قوانين و ظهور عصر جديدي در رقابت بر سر قدرت روبهرو خواهيم بود؛ اتحاد كشورهاي غربي براي مقابله با قدرت نوظهور چين و انتقامجويي روسيه ضروري است. خبر خوب براي دو طرف اين است كه مسير پيشرو هموار است. با اين حال، اتحاديه اروپا و امريكا نياز به تجديد عهدنامههاي خود دارند.
چه كاري از دست آنها بر ميآيد؟ از نظر اقتصادي يك توافقنامه تجاري جديد ميان اتحاديه اروپا و امريكا به واشنگتن كمك ميكند، اروپا را از چين دور كرده و هر دو را قادر ميكند تا در حوزه بينالملل، استانداردها و «قوانين جادهاي» جديدي را تدوين كنند. از نظر سياسي، ايالات متحده و اتحاديه اروپا ميتوانند رويكردهاي مشتركي در مورد ايران، روسيه، چين، سوريه و ساير چالشها اتخاذ كنند و از نظر نظامي نيز هر يك از آنها ميتوانند دوباره به ناتو متعهد شده و ناتو را نه تنها به عنوان يك نهاد نظامي بلكه به عنوان يك محفل سياسي مجددا سازماندهي كنند.
متاسفانه اكنون تنها احتمال ايجاد چند مورد از تغييرات بالا وجود دارد. تا زماني كه اين تغييرات اعمال شود، اروپاييها بايد اين تفكر را كه پس از ترامپ تنشهاي ميان كشورهاي دو سوي اقيانوس اطلس از بين ميرود، كنار بگذارند. منبع: The Hill