ادامه از صفحه اول
روزهاي سخت سالهاي رفاه
اگر ارادهها و خلاقيتها و شور و شوق داخلي تقويت و عزم ملت ايران چون سالهاي دفاع مقدس برانگيخته شود مسلما ايرانيان توان ايستادگي را خواهند داشت و تشريك مساعي قدرتهاي بيگانه ره به جايي نخواهد برد. در اين ميان انضباط مالي و توجه به اقشار محروم جامعه اهميت ويژهاي دارد كه بايد با وسواس تمام همچنان به آن پرداخت و از فشار به مردم تا جايي كه ممكن است جلوگيري به عمل آورد. در كنار فشارهاي اقتصادي فشارهاي رواني و تبليغاتي اوج خواهد گرفت و به هر بهانهاي شبكههاي گسترده ماهوارهاي و ديگر ابزارهاي رسانهاي برانداز اعصاب و روان ايرانيان را زير بمباران تبليغاتي خود خواهند گرفت لذا همه اركان و دستگاههاي دولتي و حكومتي بيش از هر زمان ديگري بايد در عملكرد خود دقت كنند و كوچكترين بهانهاي به اغيار ندهند. ما در شرايط جنگ اقتصادي و سياسي و رسانهاي قرار داريم و ناچار بايد تمهيدات لازم را در نظر بگيريم و خودمان را براي حوادث و رويدادهاي گوناگون آماده كنيم. مردم بزرگترين و تواناترين سرمايه جمهوري اسلامي در اين نبرد ارادهها هستند و بايد با تمام توان مورد احترام و تكريم قرار گيرند. هر نظامي اگر مردم خويش را به همراه خود داشته باشد ترسي از بيگانگان ندارد و در هر ميداني توان مقاومت را خواهد داشت. در طول تاريخ كم نبودهاند ملتهايي كه در انواع محاصرههاي اقتصادي و حتي نظامي قرار گرفتهاند ولي با ايمان و باورهاي خويش صحنههاي حيرتانگيزي از مقاومت و موفقيت را به وجود آوردهاند. اتفاقا ملت ايران در طول حيات طولاني خود بارها مورد هجوم قرار گرفته است و هر بار سربلند و مصممتر از گذشته برخاسته و اراده خويش را بر بيگانگان و مهاجمان تحميل كرده است. اروپا و امريكا طي صد سال گذشته مظالم بسياري بر ملت ايران روا داشتهاند و پس از انقلاب اسلامي هم از تحركات و ضديتهاي خود دست برنداشتهاند. آنها روزي كه به ياري خداوند دور نيست هزينه دشمني خود با ملتي كه ميخواهد مستقل باشد را پرداخت خواهند كرد. ما سختيهاي زيادي را پشت سر گذاشتهايم و باز هم استوار و پويا در صيانت از كشور و مردم خويش جهد وافر خواهيم داشت. روزهاي سخت خواهند گذشت و ثبات و رفاه و شاديهاي پايدار خواهند رسيد.
غم وافسردگي و عصيان ...
انگار يكي از راههاي محق نشان دادن سمت خويش بزرگ كردن غم و مصيبت سمت خود است و برآمده از اين مصيبت ميتوان بخش ديگر جامعه را مصيبتساز و مسبب غمها دانست و بر آنها تاخت و اينگونه جامعه دو قطبي مدام مصيبتها را بيشتر و فاصلهها يا تخاصمها را فزونتر ميسازد. جامعه با اين وضعيت در خشم و غم و فراتر از آن در كينهورزي از همديگر دست و پا ميزند و بيشتر فرو ميرود، بيآنكه بدانيم اين غرقه شدن مشترك است و همه با هم از زندگي جا ميمانيم.