• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4568 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱ بهمن

بازخواني شعر «هديه» سروده فروغ فرخزاد

در سايه نقاب غم‌انگيز زندگي

افسانه نجومي

من از نهايت شب حرف مي‌زنم/ من از نهايت تاريكي/ و از نهايت شب حرف مي‌زنم/ اگر به خانه من آمدي، براي من‌ اي مهربان چراغ بياور/ و يك دريچه كه از آن

به ازدحام كوچه خوشبخت بنگرم

تولدي ديگر

بي‌شك شناختن فروغ به عنوان بنيانگذار فرهنگ مونث شعر فارسي، در فضاي شعر پيشرو، همچنان پراهميت مي‌نمايد. با اين همه، واضح است كه تاكيد كردن بر چنين سخني، ضمن برجسته‌نمايي مباحث تازه در فضاي شعر زنانه‌، به بسط معيارهاي نوين مي‌انجامد و نگرشي تازه را در چشم‌انداز شعر مدرن فارسي قرار ‌مي‌دهد؛ نگرشي سيال كه در ژرفاي انديشه هوشورزانه و انساني فروغ نهفته است و دغدغه‌هاي اجتماعي او را بازتاب مي‌دهد.

با اين حال هرگاه بحث پيرامون شعر فروغ به ميان مي‌آيد، آنچه بيش از همه خود را به رخ مي‌كشد، تحليل گرايش‌هاي انساني اوست كه در تعميمي هستي‌انگارانه و به زبان گفتار، خلوصي صميمانه را در سطرهاي روايي شعرش، نمود مي‌دهد اما آنچه در اين ميان مهم مي‌نمايد، اهميت بازتاب زبان زنانه‌اي است كه در تعهدي روشنفكرانه، مسير پرنوسان سرايش را طي مي‌كند تا نگرشي سيال كه محصول روحي زنانه است، تجارب عاطفي و تاثرات فكري‌ شاعر را به گستره‌اي پردامنه از رخدادهاي اجتماعي زمانه و سرانجام دهه چهل را به صداي رساي زنانه‌اي بدل كند‌‌ و همچنان كه بر نقش تاثيرگذار فروغ در ادب فارسي تاكيد مي‌كند، بر بازتاب صداي زنانه‌‌اي شهادت دهد كه قادر است از عصرها و نسل‌ها گذر كند و همچنان متعهدانه، تازگي نگرشي زنانه را در شعر فارسي نمايان سازد.

از سوي ديگر نقش اثرگذار سويه‌هاي غنايي شعر فروغ كه پس از تلفيق شدن با منش استعاري سطرها، عواطف شاعرانه را به تصوير مي‌كشند، همچنان حائز اهميت است؛ سويه‌هايي كه در آن با پروراندن درون‌مايه‌هايي چون: تنهايي، اندوه، زنانگي، ترس، اضطراب و ... انديشه‌هاي فلسفي- اجتماعي شاعر را به نمود مي‌گيرند. براي نمونه شعر «هديه» از مجموعه تولدي ديگر، بازتاباننده تنهايي‌هاي زن - انسان معاصر است كه در تاريكي وهمناك زندگي متناقض‌نمايي غوطه‌ور مانده. مسيري دلهره‌آور كه زيستن در جبري تاريخي و زندگي در جهان بحران‌زده، رو در روي آدمي گشوده و از او زنداني‌اي ساخته است كه در آن مجبور به زيستن مي‌شود؛ بي‌آن كه بخواهد. شعر «هديه» از دو بخش متصل و پيوسته و با دو لحن متفاوت، شكل گرفته است تا رخدادي انساني- اجتماعي را در برش‌ها رخنمون كند. در بخش اول شاعر با لحني خطابي و در سه سطر، تجارب زيستي- عاطفي خود را به عنوان زن- انسان در جهان پرتنش پيرامون به تصوير مي‌گيرد و با پراكنش «من» انساني خود در سطرهاي متن، از فاجعه‌اي خبر مي‌دهد كه نوميدانه بر زندگي بشر معاصر چنگ انداخته است.

«من از نهايت شب حرف مي‌زنم/ من از نهايت تاريكي/ و از نهايت شب حرف مي‌زنم...»

شب و تاريكي از واژه‌هاي پر بسامد شعر فروغ محسوب مي‌شوند؛ واژه‌هايي كه در آنها هم مي‌توان موج زدن ركود و ايستايي جوامع پيرامون را ديد و هم تصويري از نگاه مضطرب و هراسان شاعر را حس كرد. از سوي ديگر فروغ، تنها عشق را، يگانه‌ترين راه ممكن براي دور شدن از آن همه ظلمت و بيرون پريدن از تاريكي دلهره‌آور مي‌داند و بس. عشقي كه آزادي را براي شاعر-راوي به ارمغان مي‌آورد و رهايشي است از تاريكي‌ مطلقي كه هميشگي‌ و دايمي است و براي شاعر مفري براي گريختن از تاريكي و ظلمات چيره شده بر زندگي به وجود مي‌آورد. فروغ اما در اين شعر نه توضيح مي‌دهد و نه با بيانيتي شعارگونه به ديدار معشوق دل مي‌بندد. پس در بخش دوم با لحني امري، از معشوق مي‌خواهد كه هنگامه ديدار با يك چراغ و يك دريچه بيايد. گويي شاعر ميان آمدن و نيامدن معشوق در دل با ترديدي جدي روبه‌روست؛ براي همين براي آمدنش شرط مي‌گذارد و سخنش را با «اگر» در معني«چنانچه» مي‌آغازد:

«اگر به خانه من آمدي، براي من ‌اي مهربان چراغ بياور»

چراغي كه نماد اميد و خوشبختي است و يك دريچه كه به شاعر اين امكان را مي‌دهد تا از زنداني كه در دل و جانش تعبيه شده است، به كوچه‌ نگاه كند. اما كدام كوچه؟

«و يك دريچه كه از آن/ به ازدحام كوچه خوشبخت بنگرم»

به واقع طنز تلخي كه در آخرين سطر شعر بازتاب مي‌يابد، نگرش نوميدانه فروغ نسبت به زندگي گسيخته و بي‌سامان آدميان در جهان معاصر را به تصوير مي‌كشد. آدمياني كه در تاريكي سرشار از جمود فكري جهان پيرامون، وحشت‌زده، هراس زيستن در سياهي دايمي شبي به درازنايي زندگي‌شان را با خود حمل مي‌كنند؛ تاريكي شبي كه بر جهان حاكم است و راه گريزي از آن نمانده. با اين حال اما فروغ تنها يك راه براي آن مي‌يابد. پس با بيانيتي امري از معشوق مي‌خواهد كه به همراه چراغ، دريچه يا پنجره‌اي نيز با خود بياورد. پنجره‌اي كه ارتباط شاعر با جهان پيرامون را به وجود مي‌آورد و سمبل خودآگاهي است و به شاعر اين امكان را مي‌دهد تا از طنز تلخي كه زندگي آدميان را فراگرفته، پرده بردارد. دريچه‌اي كه از طريق آن مي‌توان به ازدحام كوچه‌اي چشم دوخت كه در آن خوشبختي مردمان موج مي‌زند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون