• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4568 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱ بهمن

نگاهي به مجموعه شعر «افراد» سروده «مهدي اشرفي»

دوربين سينما در شعر معاصر

فرزاد ميرحميدي

تاثيرپذيري شعر معاصر ايران از هنر هفتم (سينما) كه از موج ‌‌نو و احمدرضا احمدي در اواخر دهه 40 خورشيدي آغاز شده بود، پس از شعر حجم و شعر حركت، در نسل دوم شعر پسامدرن ايران (دهه 70 خورشيدي) به اوج خود مي‌‌رسد. در بسياري از آثار شاعران اين نسل، شاعر بيشتر راوي و داستانسرا و شعر بيشتر شبيه به قاب‌‌ها (سكانس‌‌ها)‌‌ي متعدد و تصاوير متكثر دوربين در برابر تماشاگراني بود كه هنوز محو و مبهوت، تحت‌تاثير اين جلوه جادويي هنر قرن بيستم قرار گرفته بودند و عملا جنبه‌هاي سينمايي اشعار بر ويژگي‌‌هاي ادبي آن مي‌‌چربيد. نسل سوم شاعران پسامدرن (از اواخر دهه 80)، اما بيشتر به تماشاگري مي‌‌ماند كه اگر چه هم‌اكنون از مقابل پرده برخاسته و به بيرون از سالن آمده اما هنوز حال و هواي دوربين و سينما در اشعارش هويداست. با اين حال- اين حال و هوا- كيفيت ادبي اشعارش را تحت‌الشعاع قرار نداده است. از جمله اين شاعران مي‌‌توان به مهدي اشرفي و مجموعه شعر«افراد»اشاره كرد كه در ادامه جلوه‌هايي از آن را مرور مي‌‌كنيم.

اشرفي- خود در نخستين قطعه از اين مجموعه- به‌طور ضمني از تاثير سينما و از آن فراتر، به نقش و تاثير حس بينايي بر شهود شاعرانه اشاره مي‌كند؛ «...چراغ را خاموش كن/ چشم‌ها را ببند/ ما/ دو كور بوديم/ كه حرف‌‌هاي تاريكي براي گفتن به هم داشتيم/ دست بكش بر كلمه ديوار/ و راه برو/ من/ دست مي‌‌كشم بر كلمات ديگر/ دستم را مي‌‌برد كلمه چاقو...» (از قطعه كلمه، صفحه 8).

به‌رغم آنكه در غالب اشعار نسل دوم شعر پسامدرن ايران، بازي با واژگان و به‌كارگيري تعابير استعاري به قصد ايجاد قاب‌‌هاي تصويري (در فضاي داستاني رئال و سوررئال) انجام مي‌‌پذيرفت، در مجموعه شعر «افراد» اين استعارات بيشتر در راستاي تشخص بخشيدن به واژگان و ايجاد معاني جديد از اشيا به كار گرفته مي‌‌شوند. به همين جهت، دقت در جزييات اشيا و واژگان، بار استعاري بيشتري به اين اشعار مي‌دهد تا صرفا اشعار لبريز از قاب‌‌هاي تصويري در فضاهاي داستاني و روايي؛ «در اين اسكلت/ مردي زندگي كرده از سال‌ها پيش/ در اين اسكلت/ زني تروريست/ كه با دست‌‌هايش/ چشم‌هايش/ بمب‌گذاري كرده جواني من را/ ... نقاش/ ساعتي را كشيده كه عقربه ندارد/ پليس/ كروكي مردي را كه جنازه‌‌اش زنده است/ و هر چه دهانم را مي‌گردند/ ديگر از راه شيري خبري نيست...» (از قطعه كروكي، صفحات 22و 21).

اين استعاره‌هاي شاعرانه اگر چه هنوز تاثيرات دوربين و سينما را نشان مي‌دهند اما جنبه‌هاي اصيل‌‌تر تصويرپردازي در شعر، يعني عكاسي و نقاشي را نيز مي‌‌توان در اين اشعار جست‌وجو كرد؛ «چكه مي‌كند آب/ از پوستر دريا كه به ديوار اتاقم زده‌‌ام/ چكه مي‌كند عرق/ از پيشاني كارخانه‌ها/ چكه مي‌كند همه چيز/ طوري كه دارم/ شكل جامد خود را فراموش مي‌‌كنم/... دهانم را بنويس/ كه دايره‌‌اي غمگين است/ صورتم/ كه دايره‌‌اي غمگين‌‌تر/ و ساعت ديواري كه دايره ديگري است/ و همه چيز را غمگين مي‌كند...» (از قطعه استخوان‌‌هاي روز، صفحه 32).

ايجاد معاني بديع و تعاريف جديد از اشياي كهنه و قديمي همچون ساعت، تخت، تلويزيون، چوب‌لباسي و... در كنار اشارات اساطيري و كهن‌‌الگوها در زندگي امروزي انسان، نشان از تامل و دركي عميق‌‌تر از تصاوير مستعمل و دستكاري‌شده سينمايي در اين مجموعه دارد؛ «... پرنده‌هاي زيادي/ كوچ كرده‌‌اند به قاب عكس‌‌ها، تابلوهاي نقاشي/ به تلويزيون/ ما كه بايد پرنده‌‌اي را تكه‌تكه مي‌كرديم و بر چهار كوه مي‌‌گذاشتيم/ حالا/ دور ميز شام نشسته‌‌ايم/ و اين مرغ سوخاري را/ تكه‌تكه بين خود تقسيم مي‌‌كنيم» (از قطعه ميز شام، صفحه 28).

و سرانجام اينكه «افراد»، مجموعه‌‌اي از اشعاري است كه در سعي و توان خود مي‌‌كوشند انسان و ادراك شاعرانه او را از سيطره مصرفي چشم‌ها و چشم‌‌وهم‌‌چشمي‌‌هاي كوركننده انسان امروزي كه بر همه چيز، حتي بر مرگ، رنگ كهنگي و عادت پوشانده و او را همچون تماشاگري مسخ، محو قاب‌‌هاي متعدد و تصاوير متكثر در دوربين‌‌ها كرده است، برهاند و از اين رو اگرچه اين مجموعه، همچون بسياري از اشعار شاعران دهه 70 و نسل دوم شعر پسامدرن ايران، هنوز نشان از غلبه دوربين و روايت‌‌هاي سينمايي در خود داشته باشد، با اين حال برخورد شاعر با آن، نه از سر تكريم و شيفتگي كه- چه در فرم و چه در محتوا- نسبت به اين غلبه كوركننده در زندگي انسان امروز، منتقدانه و هشداردهنده است؛ «دوستم با قد بلندش مي‌‌خواست/ چند روز بعد را ببيند/ ديدن فيلم را نيمه‌‌كاره رها كردم/ و يك صندلي زير پايش گذاشتم/ «نمي‌‌بينم»/ تنها يك فعل نيست/ مرد كور/ حتي پس از مرگ هم/ نمي‌‌تواند/ نوشته‌هاي سنگ قبرش را بخواند/...» (از قطعه آينده، صفحه 55).

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون