• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۰ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4579 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۶ بهمن

نگاهي به ساختار اقتباسي فيلم «فانوس دريايي» به كارگرداني رابرت اِگرِز

تنها، تنها، تنهاي تنهاي تنها

اميرحسين تيكني

نوشته حاضر بناست نگاهي به خاستگاه هرمنوتيك فيلم «فانوس دريايي» از رهگذر تطبيق داستاني آن با افسانه‌هاي اساطيري و منظومه «دريانورد كهن» اثر «سيموئل تيلر كولريج» باشد. «فانوس دريايي» عنوان دومين فيلم بلند رابرت اِگرِز است كه با همراهي برادرش مكس فيلمنامه آن را نوشته است. فانوس دريايي از ادغام مفاهيم وجودي و سرگذشت دو شخصيت باستاني-اسطوره‌اي پرومِتئوس و پروته (پروتئوس) و در‌هم آميختگي و تقابل آنها با يكديگر شكل گرفته است. همچنين داراي خاستگاه هرمنوتيك مشتركي با افسانه‌ها، باورها و گفته‌هاي قديمي دريانوردان است، به‌ويژه منظومه معروف دريانورد كهن، شعرِ داستان‌گونه بلند تيلر كولريج شاعر بريتانيايي سبك رُمانتيسيسم قرن هجده و نوزده ميلادي. در فانوس دريايي با دو شخصيت هم‌نام مواجهيم، توماس پير كه نقش آن را ويلِم دِفو بازي مي‌كند و يك دريانورد پير است. توماس پير در دنيايي از افسانه‌ها و قصه‌هاي دريايي گم شده است و شخصيتي هم‌چون پروته دارد، پروته از خدايان پير دريا، پيشگويي ايزدي و فرزند پُسايدن خداي بزرگ درياهاست. پروته را در اساطير، خداي درياي مدام در تغيير مي‌نامند. توماس جوان كه نقش آن را رابرت پتينسون بازي مي‌كند؛ جوانِ جوياي كامي است كه در پي يافتن اندوخته‌هاي زندگي، شغل پُر‌مخاطره نگهباني يك فانوس دريايي را بر‌گزيده‌ است. در ابتداي فيلم دو بازيگر فيلم را مي‌بينيم كه با شناوري به سمت فانوسي دريايي مي‌‌آيند تا جايگزين فانوس‌بانان پيشين شوند. در اين نما فانوس در ميان تلاطم امواج دريا، فضايي فرويدي را بر فيلم تحميل مي‌كند و اين فضا تا پايان فيلم حفظ مي‌شود. توماس جوان در مواجهه با توماس پير در موضع ضعف است چرا كه سرنوشت خود را در دستان پيرمرد مي‌بيند. داستان فيلم با تقابل دو توماس شكل مي‌گيرد، اينگونه به نظر مي‌آيد كه توماس پير مي‌تواند آينده توماس جوان باشد. توماس پير در نقشي شبيه پروته، خداگونه به مقابله با توماس جوان بر‌مي‌خيزد و به او گوشزد مي‌كند كه آنچه خداوندان دريا مقدر كرده‌اند انكار ناپذير است اما توماس جوان چنين سرنوشتي را بر نمي‌تابد و در قامت يك پرومِتئوس به انكار تقديري كه برايش رقم خورده است بر‌مي‌خيزد. در منظومه دريانورد كهن، دريانوردي سالخورده از مصيبت‌هاي پيش‌آمده‌اي سخن مي‌گويد كه پس از شكار بي‌دليل پرنده‌‌اي دريايي براي او و ديگر دريانوردان رخ مي‌دهد. دريانوردان قديمي بر اين باورند كه پرندگان دريايي دوستان خوب دريانوردان هستند. اين باور هنوز هم در ميان بسياري از دريانوردان وجود دارد. عده‌اي علت آن را در اين مي‌دانند كه ديدن پرندگان دريايي رسيدن به ساحل يا نزديك بودن به جزيره‌اي را نويد مي‌دهد. در منظومه دريانورد كهن پيشگويي پروته در باور هم كشتيان دريانورد كهن تجلي مي‌يابد. «هم كشتيان بانگ بر‌مي‌آورند كه چرا پرنده خوش يمن را كشته‌اي». آنها بر اين باورند كه كشتن پرنده دريايي سبب تغييرات آب و هوايي و اقليمي دريا مي‌شود. در فيلم فانوس دريايي پيش از آنكه توماس جوان پرنده دريايي را بِكشد، توماس پير به او هُشدار مي‌دهد كه روح دريانوردان مُرده در پرندگان دريايي حلول كرده است، از آزار آنها دست بِكش. فردا روز اما توماس جوان در خشمي آني پرنده‌اي را مي‌كشد. اكنون گناهِ او سبب خشم ارواح درگذشته شده است؛ جهت باد‌ها عوض مي‌شوند تا توفاني سخت به انتقام برخيزد. در مكالمه‌اي شبانه‌، توماس پير همچون هم كشتيانِ دريانورد كهن، در خطابه‌اي شعرگون، توماس جوان (وينزلو) را مورد عتاب قرار مي‌دهد: «باشد كه نپتون تو را با ضربتي از بين ببرد، وينزلو! گوش كن، تريتن، گوش كن ! فريادزنان، از تو خواهش مي‌كنم كه نياي‌مان خداوندگار دريا از ژرفاي دريا برخيزد و با خشمي دهشتناك و امواجي تيره و مملو از كف و نمك، دهان اين جوان را با گِل و لايي بسيار ببندد. خفه‌ات كند و اندام‌هاي بدنت را ببلعد. كبود و متورم شوي و نتواني نفس بكشي. تنها آن‌گاه كه او با تاجي از جنس پوسته صدف و دُمي شاخك‌دار و مارگون و ريش آشفته‌اش، دست‌هاي باله‌دارش را بالا ببرد و نيزه سه‌سر مرجاني‌اش را كه همچون «بنشي» در توفان زوزه مي‌كشد، در دهانت فرو‌كند تا متلاشي‌ات كند تا مثانه‌ات برنيايد و به پوسته‌اي نازك و خونين و جرخورده‌اي مبدل شود؛ تا هارپي‌ها و ارواح دريانوردان مُرده بر آن نوك زنند و چنگ بيندازند و از آن بخورند، سپس آب‌هاي بي‌كران آن را فرو بلعند تا از ياد هر انسان و هر زمان‌هاي و حتا خدا و شيطان رفته باشي و هيچ چيز حتي اندكي از روح‌ات نيز نمانده باشد وينزلو! تا ديگر وجود وينزلو در دريا حل شده باشد و تبديل به خود دريا شده باشد.» سِزاي كشتن پرنده دريايي (آلباتروس) مصيبتي است كه نصيب دريانورد كهن و هم‌كشتيان او و همچنين دو توماس گير افتاده در فانوس دريايي مي‌شود. دريانورد كهن و توماس جوان دست به عملي زده‌اند كه در باورِ هم‌نشينان‌شان سبب خشم الهي شده است. در منظومه دريانورد كهن مي‌خوانيم:

«تنها، تنها‌، تنهاي تنهاي تنها/ تنها در دريايي بس وسيع/ و هيچ قديسي رحم نياورد/ بر روحِ در شكنجه من»

اين تصاوير منظومه‌ سيموئل تيلر كولريج را به وضوح در فيلم فانوس‌دريايي نيز مي‌توان ديد. توماس پير، مي‌داند كه توماس جوان حاضر به پذيرش سرنوشتِ مقدر نيست و اين خشم خدايان را برافروخته است، پس بر آن مي‌شود كه توماس جوان را با رنج پيش‌رو آشنا كند. رنجي كه در مستي مُدام آن دو و آوازهاي سخيفانه‌اي كه با هم مي‌خوانند نشان داده مي‌شود؛ آوازهايي از جنس آوازهايي كه ملوانان و كارگران ساحل بر عرشه‌ها يا در ميخانه‌هاي كنار ساحل مي‌خوانند. توماس جوان اجازه رسيدن به بالاي فانوس را ندارد، توماس پير رسيدگي به مهم‌ترين سطح كاري فانوس را درانحصار خود مي‌خواهد. اما در بالاترين نقطه فانوس چه مي‌گذرد؟ توماس پير خدايي سنگدل است كه آگاهي را در تسخير خود مي‌خواهد، اگر آدمي به درجه بالايي از آگاهي برسد چه بسا خداي خود را انكار كند يا در قامت خدايي خود را ببيند. دريانورد كهن به اين حد از آگاهي هرگز دست نيافته است. طنز تلخي كه در منظومه كولريج وجود دارد برگرفته از همين سردرگمي و دست نيافتن دريانورد كهن به دانايي است. توماس جوان در ميان مستي و ديوانگي به سرزميني خيالي سفر مي‌كند، سرزميني همه رنج و شهوت و تنهايي. جوان در‌مي يابد كه براي انكار آينده‌اي كه از آن گريزان است نياز به كشف آن‌چيزي دارد كه در بالاترين نقطه فانوس نهفته است؛ اين اتفاق آنگونه كه فرويد ترسيم مي‌كند تلاشي است براي مبدل شدن ضمير غير‌هوشيار انسان به ضميري هوشيار و آگاه. توماس جوان، توماس پير را كه آيينه آينده خود است انكار مي‌كند و از سر راه خود بي‌رحمانه حذف مي‌كند تا به بالاترين نقطه فانوس برسد. فانوسي كه چراغ دريايي بزرگ و راهنماي كشتي‌ها در آب‌هاي بي‌كران است. رسيدن به مرز آگاهي خدايان در توان آدمي هست اما در تقديرِ آدمي نيست؛ چرا كه خدايان تحمل اين يكساني را ندارند. توماس جوان همچون پرومِته، در بند پرندگان جگرخوار مي‌افتد تا تاوان جهان‌بيني خود و عصياني را بپردازد كه ملتوس‌ها و آنيتوس‌ها در طول تاريخ همچون حكم محكمه‌اي بر تقدير انسان سرشته‌اند.

پا‌نوشت‌ها: جمله عنوان از ا. بامداد است- نپتون؛ خداي درياها در اساطير روم است- تريتن؛ از خدايان‌ دريا با بالاتنه‌ي مرد و پايين‌ تنه‌ ماهي- بنشي؛ روحي مونث كه جلوي هر خانه‌اي شيون كند، كسي در آن منزل مي‌ميرد- هارپي‌ها؛ موجوداتي خيالي و كركس‌مانند در اساطير يونان كه وظيفه حمل انسان‌ها به عالم زيرزمين براي مجازات و عذاب را برعهده داشتند- منظومه دريانورد كهن اثر سيموئل تيلر كولريج دو بار به پارسي برگردانده شده است- ملتوس‌ و آنيتوس، مدعيان حكم سقراط

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون