• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4581 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۹ بهمن

گفت‌وگو با فرهاد حسن‌زاده به مناسبت نامزدي‌اش در دريافت جايزه هانس كريستين اندرسن:

بهترين جايزه را از مخاطبانم گرفتم

رسول آباديان

 

 

مدتي است كه نامزدهاي جايزه هانس كريستين اندرسن 2020اعلام شده‌اند و نام فرهاد حسن‌زاده باز هم در جمع ‌6 نامزد نهايي جايزه است. نويسنده پركار ادبيات ايران نشان داد كه انتخاب او در دوره گذشته از سر اتفاق نبوده است. اين جايزه كه قرار است درجشنواره‌امسال بولونيا، چهره برگزيده خود را بشناسد، از حيث اعتبار دررديف جايزه‌اي چون جايزه نوبل قرار دارد.

 

فرهاد حسن‌زاده، چهره پركار ادبيات نوجوان و بزرگسال است. نويسنده‌اي كه تاكنون توانسته جوايز داخلي و خارجي متعددي را به دليل كارهاي درخشانش دريافت كند. حسن‌زاده نويسنده‌اي بي‌ادعاست و هميشه به دور از هياهوهاي معمول، به فكر ترقي كارخودش و پيشبرد ادبيات بوده‌و هست. آمار قابل‌فروش آثار اين نويسنده‌تاكنون نشان‌دهنده اين موضوع است كه او نه‌تنها مورد توجه داوران مختلف‌ قرار دارد بلكه يكي از چهره‌هايي‌است كه توانسته بدنه جامعه را بيش از گذشته با كالايي مهجور به نام كتاب گره بزند. در كنار همه ‌اينها، فرهاد حسن‌زاده ازجمله نويسندگاني‌است كه برخي كتاب‌هايش به زبان‌هاي انگليسي، چيني، مالايي، تركي استانبولي و كردي ترجمه شده و برخي در حال ترجمه به زبان عربي و ديگر زبان‌هاست. جهان داستاني اين نويسنده به گونه‌اي است كه بسياري ازگروه‌هاي فيلمسازي به راحتي مي‌توانند از آثارش اقتباس كنند و كارهايي موفق بسازند. بر همين اساس تعدادي از كتاب‌هايش تبديل به فيلم يا برنامه راديو تلويزيوني شده است كه از ميان آنها مي‌توان به «نمكي و مار عينكي»، «ماشو در مه» و «سنگ‌هاي آرزو» اشاره كرد. حسن‌زاده در كارهايش نشان‌داده كه فقط يك روايتگر داستان نيست بلكه رگه‌هايي از روانشناسي و تجزيه و تحليل مسائل ‌اجتماعي و همچنين درك وضعيت زمانه را نيز در كارهايش لحاظ مي‌كند. نويسنده‌اي كه تحت‌تاثير موضوع مهمي چون جنگ دست به قلم برد و رماني به ياد ماندني در گونه ادبيات جنگ به نام«حياط‌خلوت» نوشت.خوبي حسن‌زاده در اين است كه هم براي نوشتن براي بزرگسالان موفق بوده و هم براي نوجوانان. بسياري ازمنتقدان ادبيات داستاني معتقدند كه تيزهوشي اين نويسنده و مطالعات پيگيرش پيرامون ادبيات روز جهان، ازاو نويسنده‌اي صاحب‌سبك ‌ساخته. نويسنده‌اي با تبحر بالا در ساخت شخصيت‌هاي فانتزي و واقعي و پيشبرد روايت‌هاي تو درتو ودرعين حال قابل درك و هضم.از سوي ديگر بايد اين نكته را هم مورد توجه قرارداد كه تا كنون بيش از چهل پايان‌نامه و مقاله‌هاي پژوهشي بر اساس آثار اين نويسنده توليدشده است كه گوياي ارزش‌ها و سبك نوشتاري و روش‌هاي قابل اعتناي ادبي اين نويسنده است. نويسنده «زيبا صدايم كن»، «هستي»، «عقرب‌هاي كشتي بمبك»، «اين وبلاگ واگذار مي‌شود» «هويج بستني»، «هندوانه به شرط عشق»، «كنار درياچه نيمكت هفتم»، «قصه‌هاي كوتي‌كوتي»، «چتري با پروانه‌هاي سفيد»، «آقارنگي و گربه ناقلا» «حكايت‌هاي سعدي»، «خسرو وشيرين»، «بيژن و منيژه»، هيچ‌گاه كيفيت را فداي كميت‌نكرده به گونه‌اي كه هركدام ازكارهايش داراي وجوهي منحصر به فرد درعالم روايت هستند. حجم بالاي جايزه‌هايي كه حسن‌زاده دريافت كرده، شايد درحد كاركردن يك عمر چندين نويسنده‌باشد. اين نويسنده تاكنون بيش از 30 جايزه مختلف دريافت كرده و آثارش در 20جشنواره مختلف ديگر تقدير شده‌اند يا كانديد دريافت جايزه شده‌اند. خودش مي‌گويد: «جايز‌ه‌ها براي شروع كار نويسندگان جوان خوب است. هر نهادي كه جايزه مي‌دهد معيارهاي خود را دارد و اگر نويسنده را دچار توهم خودبزرگ‌بيني نكند مي‌تواند او را به ادامه راهش اميدوار كند. ولي نويسنده حرفه‌اي نبايد دلش را به جايزه‌ها خوش كند. اگر خوش كند، دچار انتظار و دلزدگي مي‌شود. براي من بهترين جايزه هماني بود كه از دست مخاطبانم گرفتم. مخاطبان نوجوان دو بار براي رمان «هستي» مرا بالاي سن بردند و اين جايزه به قول خودشان خيلي باحال بود. اما همه جايزه‌ها ارزشمند نيستند. جايزه‌هايي كه كوچك‌ترين تاثيري بر فروش كتاب‌هاي نويسندگان نداشته باشد چه خاصيتي دارد؟ آن لوح تقدير در قاب منبت‌كاري چه دردي از نويسنده درمان مي‌كند؟ گاهي حتي موجب بدنامي هم مي‌شود. گاهي خنده‌دار است چون بيست نفر از مقامات و مديران و پيشكسوتان مي‌روند روي صحنه تا به يك نفر جايزه بدهند؟ البته گاهي هم اين نويسندگان هستند كه به جايزه اعتبار مي‌بخشند. يعني نهادي مي‌آيد و براي اينكه خود را به نمايش بگذارد به هنرمندي مطرح جايزه مي‌دهد. به هرحال نويسنده بايد جداي از اين هياهو‌ها كارش را بكند و چشمش دنبال جشنواره‌ها نباشد. جايزه واقعي جاي ديگري است. يادم مي‌آيد يك بار براي كتابم جايزه نقدي گرفتم و فرداي مراسم آن را ريختم به حساب بانكي صاحب‌خانه‌ام. انگار جايزه اصلي مال او بود و من لوحش را گذاشتم توي كارتني در انباري، كنار بقيه لوح‌ها. ولي لوح جايزه اندرسن و ديپلم افتخار IBBY كه براي رمان «زيبا صدايم كن» در شهر آتن گرفتم حس فوق‌العاده‌اي داشت. نقدي نبود. يك مقواي A4 ساده و متني ساده و بدون تذهيب و قاب. بدون تشكري دروغين. اين جايزه برايم خيلي معتبر بود. يكي از فوايدش اين بود كه چند ماه بعد كشور ارمنستان مرا براي شركت در مراسمي دعوت كرد. فايده‌هاي ديگرش اين بود كه چند ناشر خارجي نامه نوشتند و خواهان ترجمه كتاب‌هايم در كشور خودشان شدند.» خيلي ازدوستان و همكاران حسن‌زاده از او به عنوان شخصيتي‌ياد مي‌كنند كه علاوه بر قدرت نوشتن بالا، انساني شريف و مردم‌دار هم هست. نويسنده‌اي كه همگان ازاو به عنوان نويسنده‌اي مستقل ياد مي‌كنند. استقلال حسن‌زاده در نوشتن باعث شده كه او بتواند جنبه‌هاي مختلف موضوعي چون جنگ را درچند كتاب مختلف به تصوير بكشد و گونه‌اي ديگر از ادبيات جنگ را پيشنهاد كند. نويسنده درباره چگونگي پرورش اين استقلال مي‌گويد: «من آدمي نبودم كه از روي تفنن و سرگرمي كتاب بنويسم. يا صرفا به دنبال منفعت مادي نويسندگي باشم. به نوعي بايد بگويم كه خودم را وقف نويسندگي كردم و از خيلي‌چيزهاي زندگي گذشتم تا روز به روز صاحب تجربه‌هاي تازه شدم. هنوز هم خودم را موفق نمي‌دانم چون متوقف نشدم و همچنان دارم كار مي‌كنم و فكر مي‌كنم دارم پاداش سخت‌كوشي‌ها و تلاشم را دريافت مي‌كنم. اما مطرح شدنم در جايزه‌هاي اخير به چيزهاي ديگري هم برمي‌گردد. مستقل بودن و بي‌حاشيه كار كردن. در كشوري كه سياست‌زدگي در آن بيداد مي‌كند من تلاش كردم بدون گرايش‌هاي دست‌وپاگير سياسي به نفس نويسندگي و نوشتن براي كودكان بپردازم و بيراهه نروم. براي برخي اين مستقل بودن قابل توجيه نبود. يك جاهايي مرا حذف كردند و ناديده گرفتند. اما بالاخره ماه پشت ابر نماند و هم از سوي مخاطبان و هم نهادهاي مستقل و معقول درها گشوده شدند.» نبود سازوكارهاي فرهنگي براي حراست از آثار مادي و معنوي نويسندگان باعث شده كه هر حوزه‌اي‌سازي جداگانه بنوازد. موضوعي كه باعث گسست پيوند هرچه ‌بيشتر جامعه‌كتابخوان با فرهنگ مكتوب مي‌شود. آن گونه كه گفته‌مي‌شود دربسياري ازكشورهاي ديگر، امر دريافت جايزه ‌جهاني ازسوي يك نويسنده و حتي درج‌نامش در فهرست كانديداها، به عنوان يك جشن فرهنگي مطرح‌مي‌شود. سياستگذاري در امر معرفي هرچه‌بيشتر نويسندگان يك كشور معمولا ازسوي نهادهاي فرهنگي وابسته‌ به دولت انجام مي‌شود. حسن‌زاده در اين رابطه و درباره جوايزي كه تاكنون دريافت كرده، مي‌گويد:
«نسبت به دوره‌هاي گذشته مقداري شانس هم با من يار بود. من فكر مي‌كنم كشوري مثل ژاپن براي اين جشنواره‌ها برنامه‌ريزي و سياستگذاري مي‌كند. وقتي نويسنده‌اي در عرصه ملي مي‌درخشد نهادهاي فرهنگي بايد به كمك بيايند تا در عرصه بين‌الملل او را مطرح كنند. ما اين سازمان را نداريم. بنابراين وقتي نامزدي‌ام براي اندرسن و آستريدليندگرن مطرح شد، خودم آستين بالا زدم و سعي كردم ناشران و وزارت ارشاد و كانون پرورش فكري را توجيه كنم كه از اين فرصت به دست آمده استفاده كنند. مثلا با كانون مذاكره كردم كه در ترجمه كتاب‌هايم تسريع كنند و آنها پذيرفتنديا از طريق انجمن نويسندگان از ارشاد خواستيم كه براي تهيه و ترجمه پرونده‌ام حمايت كند. اين جوايز در حقيقت مانند تابلوهاي راهنمايي و رانندگي در جاده‌ها براي نويسندگان و افرادي هستند كه در حوزه ادبيات كودك فعاليت مي‌كنند و نشان مي‌دهد كه آنها كجا ايستاده‌اند و آيا مسيري كه رفته‌اند درست است يا دارند به بيراهه مي‌روند و راه به نويسندگان و تصويرگران شاخص جهاني را نشان مي‌دهند. وقتي نويسندگاني از يك كشور در اين‌گونه جوايز مطرح مي‌شوند و آثاري خلق مي‌كنند كه كاركرد جهاني دارد، حسنش اين است كه مردم آن سرزمين نويسندگان خوب‌شان را مي‌شناسند و كاركرد جهاني‌اش هم اين است كه ناشران و كارشناسان ادبي ساير كشورها كه به دنبال ترجمه و انتشار آثار خوب هستند از اين طريق مي‌توانند آثار خوب را شناسايي كرده و براي مردم كشورشان ترجمه كنند. درمجموع مي‌توان گفت اين جوايز هدايت كننده ادبيات به سوي مسيرهاي خوب هستند. انگيزه ايستادن بر سكوي اين جايزه‌ها باعث انگيزه بهتر كار كردن در جوان‌ترها مي‌شود.» تاكيد حسن‌زاده بر وجوه آموزشي كتاب‌هايش براي نوجوانان و همچنين لزوم دقت نويسندگان بر اين امر، شايد داراي حساسيتي بالاتر از ديگر نويسندگان باشد.موردي كه بدون شك ازسوي داوران مختلف داخلي و خارجي مدنظر قرار مي‌گيرد. يكي ازدغدغه‌هاي هميشگي حسن‌زاده درنوشتن، تلاش براي آشنايي جوانان با وجوه زيباشناسي زبان فارسي‌است. زباني كه به باوراو آنچنان كه بايد و شايد، جايگاهي درميان متوليان امر آموزشي ندارد. خودش مي‌گويد: «تجربه نشان داده بچه‌هايي كه مطالعات ادبيات‌شان خوب باشد يا كتاب‌هاي علمي بخوانند كه كاربردي باشند و نه صرفا درسي، درك بالاتري از مطالب درسي‌شان هم خواهند داشت و بالطبع چون با درك متن آشنا هستند دروس تخصصي‌شان را هم بهتر مي‌فهمند؛ چون مرحله اول آموختن، فهم و درك مطلب است. بچه‌هايي كه داستان مي‌خوانند در برخورد با مسائل و بحران‌هاي زندگي بهتر و معقولانه‌تر عمل مي‌كنند. اين نوجوانان به دليل اينكه عادت كرده‌اند در آنچه مي‌خوانند تفكر كنند و آن را تجزيه و تحليل كنند، در مواجهه با مسائل زندگي نيز ياد مي‌گيرند كه به دنبال راهكار و دليل باشند و پرسشگرانه برخورد كنند. به‌علاوه خواندن رمان و داستان به بچه‌ها تجربه‌هاي ناب مي‌دهد. تجربه‌هايي كه ممكن است شخصا نتوانند به دست آورند اما در فضاها و موقعيت‌هايي قرار مي‌گيرند كه اگر در زندگي شخصي با آنها مواجه شوند به راحتي از اين تجربه‌ها استفاده خواهند كرد. از سويي خواندن شعر باعث تلطيف روح و عاطفه آنها خواهد شد و زاويه نگاه آنها را به پديده‌ها تغيير خواهد داد. هراس‌ها و احساس ناامني را از آنها دور خواهد كرد و به آنها عمق نگاه مي‌بخشد و نكته آخر اينكه دايره لغات و واژگان آنها بيشتر خواهد شد و اين بچه‌ها مسلما از فن بيان بهتري برخوردار مي‌شوند و در نوشتار هم صاحب كلمات بيشتري هستند كه توانايي نگارش آنها را افزايش مي‌دهد.» همان‌گونه كه گفته‌شد، نويسنده‌اي چون حسن‌زاده سعي دارد به تنهايي درمقام يك فرهنگساز چند وجهي كار كند. او دركنار نوشتن و توجه ويژه به امور آموزشي، دغدغه‌اي چون دوري جامعه ازكتاب‌را هم دارد. موضوعي كه باعث شده توليدات فكري او افزايش پيدا كند و خلأ ميان مخاطب و كتاب، به مدد آثار خوب كم ‌و كمتر شود: «متاسفانه علاقه‌مندي مردم كشورمان به كتاب‌خواني روز به روز كمرنگ‌تر مي‌شود و اين روند براي سرزميني كه اين مقدار پيشه فرهنگي دارد، فاجعه‌آميز است. البته برخي پدرها و مادرها كه شخصا علاقه به رشد فرزندان‌شان دارند، هرطوري شده براي بچه‌هاي‌شان كتاب تهيه و آنها را به مطالعه تشويق مي‌كنند ولي در مجموع روند مطالعه در كشورمان لنگ مي‌زند و نگران‌كننده است. همان‌طور كه خودتان هم اشاره كرديد، كتاب كودك در ايران متولي‌هاي زيادي دارد كه عمدتا دولتي هستند، ولي در عمل هيچ‌كدام از نهادهاي دولتي به وظيفه تعريف‌شده خود عمل نمي‌كنند؛ در برنامه‌ريزي‌ها و بودجه‌بندي‌ها كودكان اولويت ندارند و هميشه ته صف هستند. ما كلا در زيرساخت‌هاي‌مان در زمينه كار براي كودكان و نوجوانان مشكل داريم. متوليان اصلي اين حوزه آموزش و پرورش، كانون پرورش فكري و صدا و سيما هستند. اما در عمل اين سه نهاد يا بودجه ندارند و از بي‌پولي مي‌نالند يا برنامه‌اي كارشناسي شده و مدون ندارند و باري به هر جهت كار مي‌كنند.

نهادهاي مدعي ريز و درشت ديگر هم زياد داريم كه قربان نداشتن، واقعا وقت و انرژي را به وفور هدر مي‌دهند و متوجه نيستند چه ظلمي به كتاب و كتاب‌خواني مي‌كنند. در مقايسه با جمعيت حدودا پانزده ميليوني اين گروه، شمارگان كتاب‌ها خوب نيست. اما شمارگان كتاب‌هاي كودك نسبت به بزرگسال بيشتر است كه دلايل خودش را دارد. از جمله خريد كتابخانه‌ها و توجهي كه پدرها و مادرهاي امروزي نسبت به رشد و آينده فرزندان‌شان دارند. البته خريد كتاب‌ها از راه طبيعي يعني كتاب‌فروشي‌ها كمتر اتفاق مي‌افتد. اين توجه والدين در نمايشگاه كتاب خودش را بيشتر نشان مي‌دهد. اما نسبت به دهه هشتاد شمارگان كتاب‌ها پايين آمده است. اين شمارگان در كتاب‌هاي كانون پرورش فكري بيشتر مشهود است. مثلا كتاب‌هاي كودك اين انتشارات از ۲۰ هزار نسخه به 10 هزار و حتي كمتر رسيده است. در حالي كه كانون در سراسر كشور حدود هزار كتابخانه دارد و اگر بخواهد براي هر كتابخانه پنج نسخه بفرستد بخشي از اين تيراژ مصرف خواهد شد. ناشران خصوصي هم ناچارند دست به عصا حركت كنند و با توجه به بازار و تقاضا كتاب چاپ كنند. بازار هم كه خوب نيست. يعني وضعيت اقتصادي و درآمد مردم به گونه‌اي است كه كتاب در سبد خانوار اولويتي ندارد.»


تجربه نشان داده بچه‌هايي كه مطالعات ادبيات‌شان خوب باشد يا كتاب‌هاي علمي بخوانند كه كاربردي باشند و نه صرفا درسي، درك بالاتري از مطالب درسي‌شان هم خواهند داشت و بالطبع چون با درك متن آشنا هستند دروس تخصصي‌شان را هم بهتر مي‌فهمند؛ چون مرحله اول آموختن، فهم و درك مطلب است. بچه‌هايي كه داستان مي‌خوانند در برخورد با مسائل و بحران‌هاي زندگي بهتر و معقولانه‌تر عمل مي‌كنند. اين نوجوانان به دليل اينكه عادت كرده‌اند در آنچه مي‌خوانند تفكر كنند و آن را تجزيه و تحليل كنند، در مواجهه با مسائل زندگي نيز ياد مي‌گيرند كه به دنبال راهكار و دليل باشند و پرسشگرانه برخورد كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون