نگاهي به فيلم «جوكر» به كارگرداني تاد فيليپس
آن پلههاي مسخكننده
سروناز آقازماني
فيلم «جوكر» به كارگرداني تاد فليپس و نقشآفريني واكين فينيكس و رابرت دنيرو از زمان اكرانش در جشنواره فيلم ونيز محور بحثهاي گوناگون بوده است. در اين فيلم در واقع، با مسخي كافكايي مواجهيم. دكوپاژهاي حرفهاي، دوربين متحرك و پرسهزن و كنشهاي غافلگيرانه «جوكر» نشان از حضور كارگرداني هوشمند و جسور پشت دوربين ميدهد. اين فيلم قدمي رو به جلو در كارنامه هنري تاد فيليپس محسوب ميشود. آرتور فلك (جوكر) به همراه مادرش در يكي از محلههاي فرودست شهر گاتهام زندگي ميكند. او به عنوان دلقكي سادهلوح در شهر ظاهر ميشود و آرزو دارد كه مردم را بخنداند ولي تمام انسانهاي اطرافش با او چون يك موجود بيعرضه و نادان رفتار ميكنند حتي مادرش. البته آرتور با يك بيماري عجيب نيز مواجه است چون خندههاي ناهنجاري دارد و همين امر دوري او را از جامعه سبب شده است. آرتور فلك آنقدر مورد آزار و اذيت «ديگران» قرار ميگيرد و آنچنان ضربههاي روحي به او وارد ميشود كه مانند ديناميتي در شرف انفجار است. از قضا موري فرانكلين، مجري برنامه تاكشو كه شخصيت محبوب آرتور هم هست، او را در برنامهاي زنده دست مياندازد. همينجاست كه شخصيت رواني و اجتماعي آرتور از هم ميپاشد و او تبديل به قاتليسريالي و انتقامجو ميشود. دوگانه «آرتور فلك/جوكر» به مثابه فرودستي سادهلوح و «موري فرانكلين» به عنوان نماينده رسانههاي جهان سرمايهداري، محور كليدي فيلم است. در واقع، تمام شخصيتهاي ديگر از جمله مشاور، مجري تلويزيون، پليس، كارفرما و... نماينده جامعه نمايش يا جامعه بازار هستند. فيلم درباره «سقوط» است همانطور كه تاد فيليپس هم عنوان كرده كه از فيلمهاي مارتين اسكورسيزي چون «راننده تاكسي»، «سلطان كمدي» و «گاو خشمگين» الهام گرفته است و تمام اين آثار درباره سقوط هستند.
اين فيلم خبر از تغيير در «زيباييشناسي هاليوود» هم ميدهد، زيرا با «درجه نمايشي آر» توانسته به فروش ميلياردي برسد. اما داستان آن پلههاي درون فيلم چيست؟ چون انبوهي از مردم به آن پلهها سر ميزنند و با آن عكس ميگيرند. آنان صورت خودشان را شبيه به جوكر گريم ميكنند و به محله برانكس نيويورك ميروند و روي آن پلههاي مسخكننده ميايستند و عكس ميگيرند چون آن پلهها نماد تغيير هستند. جوكر روي آن پلهها ميرقصد و تغيير خود را جشن ميگيرد. اسلاوي ژيژك اشاره ميكند: «گمان ميكنم آنچه اهميت دارد اين است كه چهره جوكر در انتها، هنگامي كه بهواسطه نقابش هويت پيدا ميكند، نمادي از نهيليسم شديد، خشونت خودويرانگر و قهقهههاي ديوانهوار به درماندگي ديگران است؛ هيچ پروژه سياسي مثبتي در كار نيست.» اين پلهها براي من مانند همان پلههايي است كه راكي (سيلوستر استالونه) از آن بالا رفت تا قهرمان جهان را بزند ولي جوكر از اين پلهها پايين ميرود و وارد دنياي «ناخودآگاه» ميشود.