ادامه از صفحه اول
زندگي در كره شمالي
برادر بزرگ همهچيز را تحت نظر دارد، به ويژه ارتباط مردم با خارجيها كه اغلب كارمندان سازمانهاي بينالمللي يا سفارتخانهها هستند.سيستم تبليغات كره شمالي مهمترين عنصر اين حكومت است. تبليغات براي افراد در هرسني با هدف ايجاد يك شهروند مطيع كامل به صورت سازماندهي شده انجام ميشود. كودكان در مهدكودكها 6 شبانهروز به سر ميبرند و والدين تنها يكشنبه حق ديدار و بودن با بچههايشان را دارند. كره شمالي هشت سال قبل حزب كمونيست را منحل و اعلام كرد به جاي آن ارتش و خودبسندگي حاكم است. پيونگيانگ در محاصره و نظارت كامل ارتش است و فرار ازاين كشور ساليانه بيش از چند صد نفر به سمت چين نيست. در صورت فرار، قانون سه نسل درباره فرد فراري اجرا ميشود و سه نسل از خانواده وي زنداني ميشوند. در طي دهههاي متمادي تحريمهاي سخت عليه كره شمالي، چين عملا اين تحريمها را دور زده و موجب تداوم حيات سياسي در اين كشور ميشود. چين به عنوان خاكريزي در مرزهاي خود عامل اصلي بقاي كره شمالي است و گرنه با سياستهاي رهبري خودكامه كره اين سيستم هيچ شانسي براي بقا ندارد. دومين عامل بقا توليد بمبهاي اتمي و هيدروژني است. اين بمبها مانع از تعرض امريكا شده و بقاي اين سيستم را موجب گشته است. در كره شمالي امكان طرح هيچ نوع اصلاحي در ميان نيست. تصوري فرا انساني از رهبري كه بر بالاي ابرها همانند خدايان حافظ كره شمالي است، با تبليغات فراوان و نظارت شديد پليسي وارد روح و روان مردمان شده است. از مزاياي سيستم كره شمالي به نبود جرايم سازمان يافته بايد اشاره كرد. مجازاتهاي بسيار سخت هر نوع فكر جنايت را منتفي ميسازد. درباره سيستم كره شمالي و سركوب حداقل آزاديها گزارشهاي زيادي مخابره شده است. زماني كه خبرنگار خارجي براي گزارش رخداد سياسي يا ورزشي وارد كره شمالي ميشود، تلفن همراه وي بايد در فرودگاه تحويل شود و به دستش مچبند پلاستيكي آبي با عنوان «خبر» داده ميشود تا در طول اقامت آن را حمل كند. اين مچ بند نشانه اين است شهروندان كرهاي حق ارتباط با خبرنگار را ندارند. شايد تصور عمده درباره تداوم حكومت و سيستم كره شمالي استقلال، خودبسندگي، اطاعت و نظم در اين كشور براي برخي جالب باشد. نظم و اطاعتي مبتني بر سيستم تبليغات، نظارت بر رفتارهاي فردي و جمعي تا حريم خصوصي افراد و ترس شديد از مجازاتها. ولي در اصل علت بقاي چنين سيستم ضدانساني يك پاسخ بيش ندارد، چين حيات اين مترسك سياسي را تامين ميكند و كره شمالي بخشي از ژئوپوليتيك چين در مقابله با امريكا است.
فرهنگ ابتذال
يك آقاي محترم و مسني بود كه فهميدم رييس يكي از شعب مهم بانك احتمالا ملت بوده كه متهم به اختلاس شده بود. خيلي مودب و مبادي آداب و تا حدي هم خجالتي بود. برخي از زندانيان را هر روز در همانجا به بازجويي ميبردند و ميآوردند. يك روز كه او رفته بود بازجويي بعد از بازگشت عصباني بود و خلاصه چاك دهانش را باز كرد چنان حرفهاي ركيكي جلوي همه نثار بازجويش ميكرد كه همه دچار تعجب شدند كه آيا اين اصلا فحش بلد بود كه حالا چنين ميگويد؟ بعدا كه با او صحبت كردم معلوم شد كه مستأصل و عصباني بود و خود را از طريق فحاشي خالي ميكرد. منطق فحش دادن او با فحاشي افراد بيادب يكسان نبود. فحاشي براي او يك ارزش يا فرهنگ يا حتي شيوهاي براي تهاجم و تحقير نبود. يك شيوه دفاعي بود. در اعتراضات ماههاي اخير نيز مواردي از فحاشي ديده ميشود كه باعث تأسف است و البته نشانه خطرناكي از كميت و كيفيت عصبانيت و استيصال مردم است. حتي در متون منتشره در فضاي مجازي نيز ميتوان بازتابي از اين فرهنگ فحاشي را مشاهده كرد. وجه ديگر اين وضعيت، سطحي شدن است كه آن را نيز در بيشتر حوزهها ميتوان ديد.