تله امريكايي در ليبي
قاسم محبعلي
از ابتداي تحولات سوريه مشخص بود كه ائتلافها در اين ميدان، ائتلافهاي مصلحتي و تاكتيكي است. تركيه و روسيه منافع و مطالباتشان با هم انطباق نداشته و حتي گهگاه متضاد يكديگر است. اما مصلحتهاي مقطعي، از جمله نگراني تركيه از همكاري امريكا با شبهنظاميان كرد و نگراني روسيه از همكاريهاي امنيتي و نظامي آنكارا با واشنگتن و ناتو، باعث شد روسيه و تركيه در مقابل يكديگر انعطافهايي نشان دهند. اين ائتلاف ميان مسكو و آنكارا، موقتي بود و روشن بود كه روزي به خط پايان ميرسد. واشنگتن با اجراي تصميم عقبنشيني از خاك سوريه و كاهش چشمگير تعداد نيروهاي امريكايي در شمال شرقي سوريه، كه تقريبا كنترل مرزهاي شمالي سوريه را كاملا در اختيار روسيه قرار داد، عملا مسكو و آنكارا را وارد رويارويي مستقيم با يكديگر كرد. همين رويكرد، اكنون در ليبي در حال اجراست. روسيه، مصر، عربستان سعودي و امارات متحده عربي، از همان ابتداي كار از خليفه حفتر، نظامي پيشين حمايت ميكردند...
در حالي كه تركيه، قطر و برخي از كشورهاي اروپايي، از دولت مورد حمايت سازمان ملل متحد در طرابلس حمايت ميكردند. ائتلافها در ليبي و سوريه، چنان سست و موقتي هستند كه روسيه، در حالي كه در سوريه مقابل گروههاي تحت حمايت عربستان و امارات قرار گرفته است، در ليبي، حامي گروههاي متحد آنها باشد. آنكارا، يا مستقيما به دليل جاهطلبي شخص رجب طيب اردوغان، رييسجمهور تركيه، يا به دليل فريب و تشويق برخي بازيگران ديگر، تصميم گرفت مستقيما وارد بحران ليبي شود. حمايت نظامي و عملي تركيه از دولت مستقر در طرابلس، عملا باعث شد كه تركيه در دومين جبهه مستقيما در مقابل روسيه قرار بگيرد كه به صورت نه چندان محرمانهاي از خليفه حفتر حمايت ميكند. به نظر ميرسد كه اين ازدواج مصلحتي يا به قول فرانسويها Mariage de rasion پايان پيدا كرده است و وضعيت به سمت تقابل آنكارا و مسكو حركت ميكند. نه اروپاييها و نه امريكاييها چندان علاقهمند نيستند كه درگير يك مناقشه گسترده در سوريه و ليبي شوند، در نتيجه تصور نميكنم كه در صورت وقوع چنين رويارويي، آنكارا قادر به قانع كردن متحدانش در ناتو براي رويارويي با روسيه باشد. اما هم اروپا و هم امريكا، از مشغول شدن آنكارا و مسكو به يكديگر در ليبي و سوريه خوشحال خواهند شد و آن را تشويق ميكنند. حتي تلاش خواهند كرد كه جنگ در ليبي و سوريه، طولانيتر شود كه هزينههاي تركيه و روسيه در اين دو جبهه بيشتر و بيشتر شود. زماني كه روسيه سال 2015 مستقيما مداخله نظامي در بحران سوريه را آغاز كرد، باراك اوباما، رييسجمهور پيشين امريكا گفت سوريه باتلاقي است كه روسيه در آن گرفتار خواهد شد. غرب و ناتو، تجربه افغانستان و گرفتاري اتحاد جماهير شوروي سابق در اشغال افغانستان را به خوبي به خاطر دارند. امروز هم امريكاييها و متحدانشان اميدوار هستند كه روسيه را به طريق اولي و در مرحله دوم تركيه را درگير جنگهاي بيسرانجام در خاورميانه و شمال آفريقا كنند، جنگهايي كه قرار نيست كسي در آنها توفيقي حاصل كند و بحرانهاي مديريت شدهاي هستند كه قرار است دههها ادامه پيدا كنند. در بحرانهاي جاري خاورميانه و شمال آفريقا، در حال حاضر بازيگران متعددي درگير هستند، بازيگراني كه در پنج گروه قابل دستهبندي هستند. بازيگران خرد، بازيگران دولتي، بازيگران منطقهاي، بازيگران بينالمللي و ابرقدرتها همگي نقشي در مسائل جاري بازي ميكنند و هر يك از آنها بر اساس منافع خود وارد بحرانهاي خاورميانه و شمال آفريقا شدهاند. بازيگران بزرگتر تلاش ميكنند از كنشهاي بازيگران كوچكتر به نفع خودشان استفاده كنند، در چنين شرايطي بازيگران خرد، به اهرمي براي كنترل منافع قدرتهاي منطقهاي و بينالمللي رقيب تبديل شدهاند. تركيه و ايران به عنوان دو بازيگر منطقهاي و روسيه به عنوان يك بازيگر بينالمللي، در سوريه عمدتا در مقابل بازيگران خردي قرار ميگيرند كه به صورت مستقيم براي استمرار بحران در سوريه و افزايش هزينههاي اين سه كشور، از سوي بازيگران بزرگتر غربي و بازيگران منطقهاي رقيب شارژ ميشوند. ورود بيشتر روسيه و تركيه به ليبي، همين شرايط را براي اين دو كشور در ليبي ايجاد خواهد كرد. امريكاييها علاقهمند هستند با افزايش هزينهها و به بنبست رساندن تركيه و روسيه در ليبي و سوريه، نهايتا در زمان مقتضي از تضعيف اين دو رقيب بهرهبرداري كنند. بيش از هر زمان ديگر به نظر ميرسد كه راهكار ايجاد بحرانهاي مديريت شده براي به باتلاق بردن روسيه و قدرتهاي منطقهاي همچون ايران و تركيه، از سوي امريكا پيگيري ميشود. چرا كه اروپاييها روز به روز داراي توان كمتري براي مداخلات امنيتي و نظامي، حتي در مرزهاي جنوبي و شرقي خود ميشوند. از زمان جنگ جهاني دوم تاكنون، اروپا هرگز موفق نشده است كه وارد يك عمليات نظامي موفق فراقارهاي بدون مشاركت امريكا شود؛ چرا كه اروپاييها خودشان با هم اختلاف نظرهاي جدي و بياعتماديهاي عميقي دارند. قطعا اروپاييها نسبت به استمرار بحران در سوريه، در كرانه شرق درياي مديترانه و در ليبي، در كرانه جنوب درياي مديترانه، احساس نگراني ميكنند. در نتيجه اروپاييها مجبور هستند كه منتظر استهلاك بازيگران بحران سوريه و ليبي بمانند تا با تضعيف اين طرفها بر اثر تنازع طولانيمدت، عاقبت بتوانند امريكا را راضي كنند تا براي حفظ امنيت درياي مديترانه به ياري آنها بيايد. براي اروپاييها تبديل اراده به عمل در عرصه بينالمللي، تقريبا به مسالهاي غيرممكن تبديل شده است. شايد بتوان بهترين مثال از اين ناتواني اروپا را در برجام ديد، كه اروپاييها عليرغم اراده و اظهارنظرهاي رسميشان، از اقدام عملي بازماندهاند و عملا اين امريكا است كه رفتار و سياستهاي آنها را كنترل ميكند. در شرايط فعلي به نظر ميرسد سياست امريكا اين است كه تمام بازيگران رقيبشان را در خاورميانه و شمال آفريقا وارد مناقشه و تنازع با يكديگر كنند تا بعد از تحليل رفتن توانشان در مدت طولاني مستقيما با هزينه كمتر در اين منطقه دخالت كنند و شرايط را به نفع خود تغيير دهند.