مستند «چي چكا قصه شب» به كارگرداني رها فريدي نگاهي پژوهشگرانه به زندگي پرچالش ابراهيم منصفي، شاعر نويسنده و موسيقيدان هرمزگاني دارد و دوربين در اين فيلم از بخشهاي گوناگوني به زندگي اين هنرمند ورود پيدامي كند و زواياي ديده نشده يا كمتر ديده شده او را باز ميكند. مخاطب در اين فيلم علاوه بر اينكه با شخصيت كاريزماتيك منصفي آشنا ميشود از زندگي سرتاسر پرفراز و نشيب اين شاعر هم سر درميآورد. كارگردان اين فيلم معتقد است با هدف شناساندن هنرمنداني كه چهره آشنايي ندارند اما آثارشان پتانسيل بالايي براي معرفي دارد اين فيلم را ساخته است. همچنين در خلال پرداخت به زندگي اين شاعر، كارگردان دريچهاي به جنوب ايران باز ميكند و به معرفي موسيقي محلي و معاصر، آداب و رسوم مردمان اين خطه هم نگاهي دارد. «چي چكا قصه شب» اين روزها در گروه هنر و تجربه نمايش داده ميشود به همين بهانه با كارگردان فيلم گفتوگويي انجام داديم كه از نظر ميگذرانيد:
نزديك شدن به شخصيتهاي برجسته هنري همچون ابراهيم منصفي كه منحصر به فرد هستند. همچنين زندگيشان فراز و فرود زيادي دارد. قطعا بايد با احتياط و تامل بيشتري صورت بگيرد. حالا اهميت اين مساله نزد شماي فيلمساز كه با اولين فيلم بلند مستند خود ميخواستيد به اين مقوله بپردازيد قطعا دوچندان است. با اين تعبير موافقيد؟
قطعا همينطور است ولي من با اطميناني كه به تحقيقاتم داشتم، ساخت اين فيلم را شروع كردم. به اين نكته هم اشاره كنم كه روحيه پرسشگري و پيشينه پژوهشگريام باعث شد كه دادههاي زيادي درباره آنچه در پيرامونم ميگذرد، كسب كنم. بين سالهاي 80 تا 90 بر موسيقي و آداب هزمزگان تحقيق فراوان كردم.
يعني آشنايي شما با موسيقي هرمزگان باعث شد به زندگي ابراهيم منصفي هم بپردازيد؟
هم موسيقي مربوط به هرمزگان و هم موسيقي كمتر شناخته شده اين خطه. پژوهشهاي من بيشتر بر فرهنگ، رسوم و هنر مردمانمان بود ولي تمركز اصلي و گستردهام درباره هنرمنداني بود كه شناخته شده نيستند اما آثارشان پتانسيل بالايي براي ديده شدن و شنيدن دارد. به اين نكته هم اشاره كنم براي اينكه داده اشتباهي در فيلم نگنجانده باشم، تلاش فراواني كردم. آن اطلاعاتي كه در فيلم روايت ميشود دستكم توسط چندين منبع گفته شده و من فقط بهترين نوع بيان را انتخاب كردم.
بعد از اينكه تصميم گرفتيد درباره اين شخصيت فيلم بسازيد با روحيه ابراهيم منصفي چگونه آشنا شديد؟
ابراهيم منصفي را بيشتر با نوشتههايش شناختم. ترانههايش كه همه جا منتشر شده، كسي كه اساسا اهل هرمزگان باشد، ترانههاي او را شنيده است ولي روحيه او از نوشتهها و اشعارش براي من آشكار شد. آن بخش غم و شاد وجودش، افسردگي همراه با شوخ طبعي، آن قوه تخيلي قوي كه او را به اوج ميرساند و بعد به سنگيني به فرود پرتاب ميكرد. اين ابعاد وجودش كه به گونهاي در وجود خودم هم سراغ دارم. با او همذاتپنداري كردم. اينكه در جامعه بٌر نميخورد و با هر سيستمي كنار نميآيد و به ارزشهاي خودش پايبند است و حتي براي رسيدن به «موفقيت» آن را زير پا نميگذارد. اين هنرمند روحيه حساسي داشت، مسائل اجتماعي و عدالت برايش اهميت داشت، مطالعه ميكرد و شايد نسبت به اطرافيانش دنياي ذهني بازتري را تجربه ميكرد. البته كه اين ميزان كنارهگيري سرخوردگيهايي هم با خود همراه دارد. اگرچه تو را از آفتهايي حفظ ميكند ولي از امكاناتي هم محروم ميكند. انسانهايي كه خودفروشي نميكنند ولو سختي بكشند. شايد سرخورده شوند ولي تقلبي نيستند.
ابراهيم منصفي چنين انتخابي داشت و چنين ويژگيهايي بود كه مرا ترغيب كرد به روايت اين شخصيت. جالبترين شخصيتها آنها نيستند كه دهها هزار فالوور دارند به احتمال زياد آنها هستند كه اصلا اينستاگرام ندارند. فوكوس من روي اين بخش از هنرمندان بوده.
آن چيزي كه در طول فيلم توجه را بيشتر به خود جلب ميكرد اينكه در نشان دادن فرهنگ هرمزگان و محلهاي كه منصفي در آن بزرگ شده، نوعي قرابت فيلمساز با اين خطه حس ميشود. آيا با مردم اين جغرافيا آشنا بوديد؟ يا اين طور پرسشم را مطرح كنم كه در اين منطقه زندگي كرديد؟
من در تهران به دنيا آمدم و بزرگ شدم اما تمام اقوام مادريام در همان محلهاي زندگي كردهاند كه منصفي آنجا ميزيسته. خالهها و داييهاي من در همان كوچه پسكوچههاي هرمزگان بزرگ شدهاند و من از بچگي به اين منطقه رفت و آمد داشتم. مادر و پدرم در خانه جنوبي صحبت ميكنند و من با آداب و رسوم اين مردم و فرهنگ و زبان آنها آشنا هستم. دايي من، دايي مادرم دوستان صميمي ابراهيم منصفي بودند. حسن بنيهاشمي پسرعموي مادرم است و از ياران نزديك منصفي و كارگردان فيلمهايي كه منصفي در آنها نقشآفريني كرده. منصفي خنياگر محلهاي بود كه قوم من در آن زندگي ميكند. از سال 83 خودم هم بيشتر زمستان و پاييزها را در جنوب ميماندم.
يادتان ميآيد كه با ابراهيم منصفي گپ و گفتي هم از نزديك داشته باشيد؟
خير، وقتي ابراهيم منصفي فوت كرد من بچه بودم ولي او را ميفهمم. منصفي از جنس اقوام من است و جداي از اين روحيه حساسش و خاستگاه افكارش برايم بسيار آشناست.
يكي از مهمترين نكاتي كه در فيلم «چي چكا قصه شب» مطرح است اينكه فيلم صرفا درباره ابراهيم منصفي نيست و ميتواند تعميمپذير باشد و ذهن انسان را به زندگي خيلي از بزرگان هنر يا انسانهاي تواناي دردمند تك افتاده ارجاع دهد.
معتقدم اين فيلم مسائل بشري را مطرح ميكند كه امروز بيش از هر روز نيازمند پرداختن به آن هستيم. «چي چكا قصه شب» از آزادي، عدالت، عشق و اختلاف طبقاتي صحبت ميكند. در اين فيلم به بچهها و حيوانات توجه كردم و اينها همه بازتاب روحيه حساس ابراهيم منصفي است. بشر امروز با اين موضوعات دست به گريبان است و از درست نپرداختن به آن آسيب ديده است. از نظام سرمايهداري بگير تا قطع ارتباط با زبان طبيعت و تغيير ارزشها از عشق و انسانيت به مُد و شهرت...
وجه استثنايي و برجسته آثار ابراهيم منصفي، تاثيرگذاري روي نسل بعد از خودش هم بود نكتهاي كه در لابه لاي فيلم شما حس ميشود و از آن غافل نمانديد.
بله. نظرم اين است كه منصفي روي نسل بعد از خودش چنان تاثيري گذاشت كه حتي اگر جوانان هرمزگان ويژگيهاي او را نشناسند، دستكم ترانههايش را حفظند. گيتار را در بندرعباس با ترانههاي ابراهيم منصفي ياد ميگيرند و امروز اين تاثير از مرزهاي هرمزگان فرا رفته. به نظر من صداقت ابراهيم منصفي باعث اين بوده. از دل گفت كه بر دلها نشست.
به صداقت ابراهيم منصفي در شعرهايش اشاره كرديد. بسياري از كارشناسان معتقدند، شعرهاي ابراهيم منصفي حرف همين الان جوانها و مردم ماست. ميخواهم بدانم طبق تحقيقاتي كه داشتيد خودتان اين ملموس بودن را ناشي از چه خصوصيات ابراهيم منصفي ديديد؟
يا اينكه بگوييم چرا نسل جوان اشعار او را بازخواني ميكنند چون هنوز دغدغه آنهاست. صداقت و عمق وجود اين دست شاعران است كه هنوز به آنها ارجاع ميدهيم براي همين مولانا و حافظ هنوز در زندگي امروز ما تا حدودي حاضرند. چون هنوز دغدغه زندگي و پاسخ پرسشهاي ما در سخنشان يافت ميشود. چون ثبتكنندگاني مشاهدهگر، تيز و صادق بودند. مسائلي چون عدالت، عشق و فقر در هر زمانهاي بوده و هست.
با در نظر گرفتن اينكه هسته اصلي فيلم درباره ابراهيم منصفي است اما فيلم بر 3 بستر روايت ميشود. آداب و رسوم هرمزگان، نسل جديدي كه از ابراهيم منصفي تاثير گرفته و پرداخت زندگي منصفي... همه اين نكات با زيرنويس در فيلم شما پيش ميرود. حين تماشاي فيلم يك جاهايي سوال براي من پيش آمد كه شما به عنوان سازنده اثر فكر نميكرديد كه روايت فيلم از 3 زاويه براي مخاطب كمي سنگين باشد و مخاطب را از تمركز اصلي بازدارد؟
من در اين فيلم مخاطبم را هرمزگاني متصور شدم. متاسفانه اكثر ما فيلمسازان و هنرمندان براي مخاطب خارج از كشور ميسازيم و توليد ميكنيم. در حالي كه هلنديها و فرانسويها به اندازه كافي متريال هنري دارند و از همه جاي جهان به سمتشان فوران ميكند. لزومي ندارد ما هم براي آنها فيلم بسازيم حتي پايتختنشين هم متاع فرهنگي بيشتري دارد تا ديگر استانهايمان.
معمولا متريال را از مناطق محرومتر تهيه ميكنند و از آنها الهام ميگيرند و با كنجكاويها و انتظارات جهان قدرتمندتر تطبيق ميدهند كه محصول را نثار فستيوالهاي جهاني كنند به اميد اينكه مطلوب و مقبولشان باشد. تلاش من اين بود كه اين راه را برعكس طي كنم و بودجه مردمي و جهاني را براي ساخت فيلمي پاسخگو به كنجكاويهاي هرمزگاني صرف كنم. معتقدم اين فيلم سند تاريخي خواهد بود براي آن جوان هرمزگاني كه به گذشته ديارش كنجكاو است.
بسياري از تصاوير و كلامي كه در فيلم است شايد براي غيرهرمزگاني ناشناخته و سنگين باشد اما هرمزگاني با تكتك نشانههايش كاملا آشناست. در ضمن اگر بخواهيم منصفي را بشناسيم بايد بستري كه در آن رشد كرده و نفس كشيده، معرفي شود.
در لايههاي فيلم بچهها حضور پررنگي دارند چرا؟
معتقدم بهتر است بچههاي امروز با واقعيتها آشنا شوند. اين واقعيتها لزوما تلخيها نيست بلكه خصوصيات و ويژگيهاي ارزشمندي كه در هنرمنداني چون منصفي وجود داشته و امروز به آنها بها داده نميشود. امروز بچهها به فضاي مجازي و شخصيتهاي خيالي اخت گرفتهاند كه شايد ارزشهاي انساني در آنها كمرنگ باشد.
در اين فيلم هنوز بچهها با خاك بازي ميكنند و در دريا شنا ميكنند، هنوز عشق مهم است و سگ و گربه و پروانه.
منصفي زندگي سراسر پرفراز و نشيب داشته و دهه پاياني عمر خود را با مصايب و دشواريهاي فراواني گذرانده اما فيلم شما به نحوي ساخته شده كه با صراحت به زندگي او نميپردازد با علم به اينكه مشكلات او ريشهيابي شده كه چرا منصفي به سمت اعتياد ميرود اما تصوير تلخ از او ديده نميشود.
درست است كه زندگي ابراهيم منصفي تراژيك است اما معتقدم لحظات بسيار زيبايي داشته. او انسان حساسي بوده و احتمالا در زندگي، غمها و شاديها، دردها و لذتها را تجربه كرده است.
ولي با اين وجود از شخصيت او قهرمان هم نساختيد.
تعمدا و با خودآگاهي تمام نميخواستم از او قهرمان بسازم. هم در اين فيلم او تحسين ميشود و هم نقد. نه او را سياه نشان دادم و نه سفيد. مثل تمام انسانها خاكستري و تركيبي از قدرتها و ضعفها.
البته به اين نكته هم اشاره كنم كه بعضي از همكاران شما معتقد هستند كه ميتوان در خلال فيلم تنها به مخاطب كد داده شود و از هر گونه توضيح اضافه درباره شخصيتها خودداري كرد تا مخاطب بعد از تماشاي فيلم خودش راجع به شخصيت فيلم جستوجو كند كه ماجرا از چه قرار است.
آن هم استدلالي است اما اين را در نظر بگيريد كه متريال درباره ابراهيم منصفي كم است او شاملو كه نيست، صدهزار مرتبه از او مطلب منتشر شده باشد و من به مخاطب كد بدهم تا او كنجكاو شود.
من با اين فيلم سعي كردم كه مخاطب ابراهيم منصفي را براي اولين بار به جامعترين شكلي كه در توانم بود، بشناسد.
سوالي كه در پايان فيلم براي من به وجود آمد اينكه در حال حاضر خانواده منصفي واقعا در فقر به سر ميبرند.
در اين سالها هنرمنداني به خصوص وصي هنري منصفي، حسام نقوي بسيار تلاش كردند كه حقوق خانواده منصفي تا جاي ممكن احقاق شود كه اگر از او شعري يا ترانهاي بازنشر ميشود به خانواده او ارجاع داده شود و كپيرايت را به خانوادهاش بپردازند. متاسفم كه در زمان حيات منصفي به او اجازه كار و انتشار ندادند. دردناك است كه تا زنده بود و ميتوانست بخواند و بنوازد، شرايط فعاليتش در اين كشور فراهم نبود و اين منجر به اين شد كه خودش و خانوادهاش با فقر دست و پنجه نرم كنند.
فيلم «چي چكا قصه شب» مدتي پشت خط اكران ماند. مشكل فيلم براي اكران چه بود؟
جشنواره سينما حقيقت اكران اين فيلم را مصلحت ندانست. 10 اصلاحيه به فيلم خورد كه مضحك است كه 80 درصدشان مربوط به زنها ميشد. در آخر من راضي به حذف نشدم و فيلم با فيلترهايي نمايش داده شد.
براي همين است كه روي فيلم تصاوير ناهمگون ميبينيم.
اين تصاوير به گفته شما ناهمگون از نظر من چيزي از فيلم كم نكرده بلكه مفهوم قابل تاملي به فيلم اضافه كرده. اين دايرههاي چرخان از نظر من خلاقانهترين روش اعمال اصلاحيههاي وزارت ارشاد است كه تا به حال در سينماي ايران ديده نشده. به اميد روزي كه منصفيها در حياتشان بدون دايرههاي چرخان گذران عمر و رتق و فتق امور كنند.
و در آخر اينكه ساخت فيلم «چي چكا قصه شب» يك جور اداي دين شما به سرزميني است كه به آن تعلق داريد. موافقيد؟
بله، اداي دين به سرزمين مادريام و اداي دين به هنرمند مستقلي كه صداقت خود را حفظ ميكند. دلم ميخواست به نحوي بقاياي بندرعباسي را كه در كودكي تجربه كرده بودم، ثبت كنم. از لكههاي توت كف حياط خانه مادر بزرگ تا بوي كُنار و رنگ فيروزهاي دريا و پختن نان و... ابراهيم منصفي زندگي پرچالشي داشت و پرداختن به او بسياري از مسائل انساني را روايت ميكرد. بايد بگويم كه فيلم چي چكا روايت زندگي ابراهيم منصفي از ديدگاه من است شايد فيلمساز ديگري نگاه متفاوتي به اين زندگي پرفراز و نشيب داشته باشد. من به آن بخشي از زندگي او پرداختم كه آن را حائز اهميت يافتم.
ابراهيم منصفي را بيشتر با نوشتههايش شناختم. ترانههايش كه همه جا منتشر شده، كسي كه اساسا اهل هرمزگان باشد، ترانههاي او را شنيده است ولي روحيه او از نوشتهها و اشعارش براي من آشكار شد. آن بخش غم و شاد وجودش، افسردگي همراه با شوخ طبعي، آن قوه تخيلي قوي كه او را به اوج ميرساند و بعد به سنگيني به فرود پرتاب ميكرد. اين ابعاد وجودش كه به گونهاي در وجود خودم هم سراغ دارم. با او همذاتپنداري كردم. اينكه در جامعه بٌر نميخورد و با هر سيستمي كنار نميآيد و به ارزشهاي خودش پايبند است و حتي براي رسيدن به «موفقيت» آن را زير پا نميگذارد. اين هنرمند روحيه حساسي داشت، مسائل اجتماعي و عدالت برايش اهميت داشت، مطالعه ميكرد و شايد نسبت به اطرافيانش دنياي ذهني بازتري را تجربه ميكرد. البته كه اين ميزان كنارهگيري سرخوردگيهايي هم با خود همراه دارد.