كوتاه درباره شايعات مربوط به درگذشت استاد شجريان
ميل عجيب
به ارسال خبرهاي بد
رسول آباديان
سالها پيش و در دوره دبيرستان، دبير ادبياتي داشتيم كه چهره و كلامش را هيچگاه از ياد نميبرم. خصوصا اين جملهاش را كه «بچهها! پيش از آنكه چيزي از خدا بخواهيد، فهم درك آن چيز را بخواهيد.» آن آدم بزرگوار منظورش اين بود كه اگر از خدا ميخواهيد مثلا ازدواج كنيد، پيش از آن فهم درك متقابل و شعور تشكيل خانواده را طلب كنيد و اگر اتومبيل ميخواهيد، پيش از آن شعور در رانندگي را و... استاد ما اگر تاكنون زنده بود، بدون شك داشتن يك دستگاه تلفن همراه و عضويت در كانالهاي مختلف اطلاعرساني و نوع استفاده از آن را هم اضافه ميكرد.
روانشناسان و مردمشناسان معتقدند كه ما ايرانيها ميل عجيبي به شنيدن يا دادن خبرهاي بد و ناگوار داريم و بدون آنكه به تبعاتش فكر كنيم، حس همه چيز دانيمان گل ميكند و بدون اطلاع دقيق از امري خاص يا عام به راحتي مثلا خبر مرگ كسي را سر زبانها مياندازيم، نكتهاي كه در عصر تكنولوژيزده كنوني به اوج خود رسيده است. با تاملي اندك در فضاي مجازي در مييابيم كه مخابره درگذشت «استاد شجريان» و آه و نالههاي زودگذر بسياري از گوشيهمراه به دستان تا جايي پيش رفته كه حتي روز تشييع جنازه و محل دفن را هم مشخص كردهاند! حالا به اينها اضافهكنيد مردمي را كه بدون در نظر گرفتن مقررات بيمارستانها و لزوم سكوت و دوري از هياهو را كه از بعدازظهر روز گذشته سرودخوانيشان گل كرده و به جاي رفتن به منزل و دعا براي بهبود حال استاد، سعي ميكنند صدايشان را هر چه رساتر بلند كنند. شايعه و شايعهسازي امري رايج در اقصي نقاط عالم است كه معمولا در كشورهاي فاقد رسانه نمود بيشتري دارد، اما نكته اينجاست كه چنين شايعاتي پس از اطلاعرساني توسط يك فرد قابل اعتماد فروكش ميكند، اما شور طرفداران ظاهري استاد شجريان به حدي است كه پس از اعلام وضعيت سلامتي نسبيشان از سوي فرزند و پزشك معالج، باز هم تاكنون فروكش نكرده است.
بسياري از پژوهشگران، شايعه را به دليل تحريفهاي مهمي كه در پيام اصلي به وجود ميآورد به عنوان يك ارتباط مسخ شده معرفي و به پيامدهاي شوم آن اشاره ميكنند. جنبه تاسفبار ديگر در اين ميان، تلاش براي ربودن گوي شايعه ميان طرفداران فضاي مجازي و بعضي مراكز اطلاعرساني رسمي است. يعني همان مراكزي كه بالطبع بايد در مقابل گروه اول شايعهساز قد علم كنند، خود به مراكزي تبديل شدهاند كه در حال از بين بردن اندك اعتماد باقيمانده مردم از حوزه رسانه هستند. دكتر غلامعلي افروز، نويسنده كتاب «روانشناسي شايعه و راههاي مقابله با آن» بر اين باور است كه «قدرت شايعه با توجه به ماهيت، گستردگي و قدرت تاثيرگذاري آن در بين گروههاي مختلف مردم به گونهاي است كه ميتواند اضطراب اجتماعي را افزايش و ميزان بهرهوري و توليد را كاهش دهد و چرخه اقتصاد را فلج و اعتبار اجتماعي افراد با نهادها و سازمانها و موسسات را خدشهدار كند و بياعتمادي و بدبيني و سوءظن و سستي باورها را نسبت به سلامت اشخاص و واقعيتها و پديدههاي مختلف جامعه رواج دهد.
بعضا يك شايعه بهطور فوقالعادهاي قوت مييابد و آنچنان در اذهان آحاد مردم رسوخ ميكند كه اطلاعيهها و توضيحات منابع رسمي دولتي هم به سهولت نميتواند آن را تكذيب و از افكار مردم خارج كند. واقعيت اين است كه بعضي از شايعات عجيب و غريب و باور نكردني شباهت زيادي به افسانههاي بومي و قديمي دارد.
بعضي از افسانههاي قديمي ميتوانند همانند يك زنگ خطر براي مردم يك منطقه باشد. اين قبيل افسانهها نيز همانند شايعات در موقعيتهاي پيچيده و مشكلآفرين پديدار ميشوند. به عبارت ديگر در بعضي از شرايط نامطلوب و تحت فشارهاي اجتماعي و حاكميتهاي لجامگسيخته افسانههاي غيرواقع و شايعات بياساس زاده ميشوند». با توجه به محبوبيت استاد شجريان در ميان خيل عظيمي از ايرانيان، آنچه بيش از ديگر موارد مطروحه در اظهارنظر دكتر افروز مهم به نظر ميآيد، همان وجه «اضطرابآفريني» شايعه است خصوصا آنكه مانند بسياري از كاربران فضاي مجازي، اعلام خبر مرگ را از زبان يك دكتر يا يكي از بستگان فرد مورد نظر مخابره كنند و بر اين ادعاي واهي پافشاري كنند كه مثلا «خبر مرگ شجريان به اين علت اعلام نميشود كه تب و تاب انتخابات را تحتالشعاع قرار ندهد؟!» يا «به همايون گفتهاند فعلا چيزي نگو؟!» يا «اگر نمرده بود چرا بايد همايون لباس سياه بپوشد و علي جهاندار چرا بايد گريه كند؟!» و... به هر شكل آنچه در چنين وضعيتي بايد بيش از ديگر موارد جدي گرفته شود، ذهن و زبان اهالي رسانه و مديريت رسانهاي است، زيرا اگر قرار باشد فهم رسانههاي رسمي در چرخش اطلاعات مانند دو روز گذشته، تحت تاثير فضاي غيرمعتبر مجازي قرار گيرد بايد از اين پس در حجمي گستردهتر منتظر شيوع شايعات مختلف باشيم.