انتخابات تمام شد اما حرف و حديثهايش همچنان پابرجاست؛ مجلسي يكدست و يكرنگ كه «خانه ملت» تا امروز مشابهش را سراغ نداشته يا دستكم با اين شدت و حدت نبوده است اما پرسشي كه اين روزها مطرح ميشود، اين است كه قرار است زير سايه اين مجلس يكرنگ چه اتفاقي رخ بدهد؟! نظر و ديدگاه صادق زيباكلام، استاد علوم سياسي و تحليلگر اصلاحطلب اما نسبت به اين مجلس و دولتي كه احتمالا 1400 از دل همين جناح راست برخواهد آمد، متفاوت است. او ميگويد، تندروها براي آنكه نظر مردم را نسبت به اين جريان تغيير دهند، دست به نرمشي قهرمانانه مقابل ترامپ خواهند زد تا از اين طريق، گشايشهاي اقتصادي به جاي آنكه به نام روحاني و اصلاحطلبان نوشته شود، پاي آنها ثبت شود. او همچنين برخلاف بسياري تحليلگران معتقد است، مجلس يازدهم به سمت تغيير نظام رياستي به پارلماني نخواهد رفت؛ چراكه از اين اقدام سودي به كف نخواهد آورد، مضاف بر آنكه آنها همين امروز هم قدرت را در دست دارند، نيازي به چنين جراحي بزرگي ندارند. هر چند از احتمال اين تغيير نگران است و ميگويد، تغيير نظام رياستي به پارلماني آخرين بقاياي مردمسالاري را هم از بين خواهد برد. زيباكلام همچنين درباره شكاف ميان مجموعه حاكميت و شهروندان، معتقد است كه اگر اصولگرايان فكري به حال اقتصاد فلكزده اين روزهاي كشور نكنند بايد منتظر تكرار دي ماه 96 و آبان ماه 98 آن هم با شدت و حدتي دوچندان باشند.
دوم اسفندماه گذشت و نتيجه انتخاباتي با مشاركت 42 درصدي مشخص شد؛ نگاه شما به سرنوشت و تركيب مجلس يازدهم و رويكرد آن چيست؟
درباه مشاركت اول يك چيز را بايد بگويم كه حتي اگر ما آمار رسمي وزارت كشور مبني بر 42 درصد مشاركت را هم بپذيريم، هيچ مشكل خاصي به وجود نميآيد زيرا بعد از آنكه مجالس كار خود را رسما آغاز ميكند، هيچكسي نميگويد صبر كنيد ببينيم ميزان مشاركت اين مجلس 60 درصد بوده يا 80 درصد يا 40 درصد! مهم نقشي است كه آن مجلس پيدا ميكند؛ بنابراين ظرف چند هفته و شايد كمتر فراموش ميشود كه اين مجلس تنها 42 درصد مشاركت داشته است و نصف به علاوه يك پاي صندوق نيامدهاند.
آنچه در عرصه داخلي و بينالمللي مهم خواهد بود، اين است كه سياستهاي مجلس يازدهم چگونه خواهد بود. درباره رويكرد مجلس نيز ماهها پيش از آنكه انتخابات برگزار شود، گفته بودم پيروز اين انتخابات تندروها هستند و حتي اصولگرايان ميانهرو هم چندان نقشي در مجلس يازدهم نخواهند داشت؛ بلكه طيفي از اصولگرايان تندرو به علاوه جبهه پايداري و همينطور حاميان محمود احمدينژاد نقش مهمي را در اين مجلس بازي خواهند كرد و عملا هم اينگونه شده است. در نتيجه در كليت مجلس چه در بحث هياترييسه مجلس و چه در مورد كميسيونهاي مهم مجلس مانند كميسيون امنيت ملي و سياستخارجي و كميسيونهاي اقتصادي، عملا اين تندروها هستند كه سكان را به دست ميگيرند. از سوي ديگر برخي از شوراهاي عالي هم هستند كه تعدادي از نمايندگان بايد آنجا حضور داشته باشند و با راي صحن به عضويت اين شوراهاي عالي دربيايند كه باز هم اين نمايندگان تندرو خواهند بود كه عضو اين شوراها ميشوند و همينطور رياست مركز پژهشها نيز به همين منوال خواهد بود. از همين امروز هم كساني كه انتخاب شدهاند بهويژه چهرههاي شاخص، حملات خود را به روحاني و دولت آغاز خواهند كرد. البته اين روزها به دليل شيوع ويروس كرونا در كار آنها وقفه ايجاد شده است اما سر و صداي كرونا كه فروكش كند، كار آنها نيز آغاز خواهد شد و حتي موضوع استيضاح و بركناري حسن روحاني را مطرح خواهند كرد؛ البته فكر نميكنم نظام اين اجازه را به آنها بدهد كه تا آنجا پيش بروند اما حملات خيلي جدي عليه روحاني در پيش خواهند گرفت. اين سياستي كه تندروها ظرف دو، سه سال اخير هم پيش گرفته بودند كه همه مشكلات از دولت روحاني نشات ميگيرد و قاعدتا همين سياست در سالهاي آينده با شدت و حدت بيشتر ادامه خواهند داد؛ بنابراين اين نگاه و پيشبيني است كه در كوتاهمدت ميتوان نسبت به سرنوشت مجلس يازدهم مطرح كرد.
فكر نميكنيد اصولگرايان اين پيروزي را مقدمهاي براي 1400 به كار گيرند؟
در بلندمدت مجلس يازدهم حركت خود را تا انتخابات 1400 ادامه ميدهد؛ به اين معنا كه چهرهاي تندرو كه حال شايد احمدينژاد باشد يا كسي كه مورد تاييد اوست، نامزد اصلي اصولگرايان تندروها يعني همين گروهي كه در مجلس يازدهم اكثريت را دارند، خواهد بود.
يعني شما فكر ميكنيد نظر شوراي نگهبان تا 1400 درباره احمدينژاديها تغيير ميكند؟
اين هم پرسشي است كه آيا شوراي نگهبان با حضور آقاي احمدينژاد موافقت خواهد كرد يا خير؛ به نظر من برخلاف دوره گذشته اينبار آقاي احمدينژاد به اين سادگي تسليم ردصلاحيت نخواهد شد. يعني چه شخص احمدينژاد و چه پايگاهي كه در مجلس يازدهم به حمايت از او حضور دارد، عقبنشيني نخواهند كرد و اين موضوع تبديل به كشمكش واقعي ميان احمدينژاديها و حاميانشان با شوراي نگهبان خواهد شد. نميتوانم حدس بزنم شوراي نگهبان در اين صورت عقبنشيني خواهد كرد يا خير؛ اين موضوع بستگي به شرايطي دارد كه از نيمه دوم سال آينده به وجود ميآيد. به هر صورت اگر احمدينژاد هم موفق نشود خود را به عنوان نامزد اصلي معرفي كند، فردي مانند سعيد جليلي، آقاتهراني و ... كه در همين طيف تعريف ميشود، وارد ميدان رقابت رياستجمهوريخواهد شد اما پرسش اساسي كه در اينجا مطرح ميشود، اين است كه از خردادماه 99 مجلس دهمي در كار نخواهد بود و آقاي روحاني هم به گوشه رينگ خواهد افتاد و احتمالا از همان نيمه دوم 99 كه دولت ديگر رمقي برايش نمانده، همان جان كمرمق را هم از دولت خواهند گرفت. پرسش اساسي اينجاست كه تندروها با بحران همهجانبه و فراگيري كه در عرصه اجتماعي و اقتصادي و سياستخارجي كه كشور را در خود فرو برده، ميخواهند چه كار كنند؛ چون ديگر روحاني هم نيست كه بخواهند كاسه و كوزه همهچيز را بر سر او و فراكسيون اميد خالي كنند؛ يا مدعي شوند كه سياستهاي ليبرالي و نئوليبرالي اصلاحطلبان باعث چنين وضعي شده است. در چنين شرايطي است كه به نظرم داستان 84 تا 92 دوباره تكرار خواهد شد؛ به اين معنا كه هم قوه مقننه دست تندروها است و هم قوه مجريه به دست آنها خواهد افتاد و بقيه قوا هم كه همواره دست آنها بوده است؛ بنابراين بحث اين است با مشكلات بنيادي كه كشور با آن روبرو است، چه خواهند كرد كه لازم است به سرخط چند نمونه اين مسائل اشاره كنم؛ ما در حال حاضر روزهاي آخر 98 را پشت سر ميگذاريم و اين درحالي است كه حسب آمار بانك مركزي، تورم به مرز 40 درصد رسيده است (حال بماند كه برخي ميگويند آمار از 50 درصد هم گذشته) مشخصه ديگر كه در روزهاي پاياني سال 98 با آن مواجه هستيم، رشد اقتصادي منفي 9 است؛ براي آنكه متوجه شويم رشد اقتصادي منفي 9 يعني چه، كافي است يك مثال بزنيم و آن اينكه در دوران جنگ تحميلي رشد اقتصادي كشور يك الي يك و نيم بود؛ يعني وضعيت امروز ما به مراتب هولناكتر و اسفناكتر از دوران جنگ تحميلي است.
مساله سوم بحث بودجه است كه حال با شرايطي استثنايي به تصويب رسيده و از همين امروز يكسوم آن با كسري بودجه مواجه است. يعني از همين امروز دولت دستكم 150 هزار ميليارد تومان درآمدي كه بايد داشته باشد را ندارد؛ يعني دولت قادر به تامين يك سوم از هر درآمدي كه بايد داشته باشد، نخواهد بود و اين موضوع ربطي ندارد كه روحاني رييسجمهوري است يا احمدينژاد يا خاتمي. همينطور كه مهم نيست چه كسي در مجلس حضور دارد. بلكه مهم آن است كه كشور با يكسوم كسري بودجه مواجه است.
مولفه چهارم اين است كه جمهوري اسلامي ايران يكي از بالاترين آمار بيكاري در جهان را دارد؛ حال پرسش اينجاست كه تندروها ميخواهند با اين مشكلات چه كار كنند؛ آنها با تحريمي كه در آن قادر خواهند بود يك بشكه نفت را بفروشند، ميخواهند چه كار كنند؟ حال فرض كنيم چند بشكهاي هم به چين يا قاچاقچيان بينالمللي هم فروختيم، وقتي نميتوانيم پول آن را جابهجا كنيم و امريكاييها همواره در حال رصد كردن معاملات و مراودات ما هستند، با اين وضعيت چه كاري ميخواهند كنند؟! به اعتقاد من تندروها بيش از هر زمان ديگري ميدانند با شعار ميشود حوزه سياست را كمي نگه داشت يا پيش برد اما اقتصاد را قطعا نميتوانيد با شعار بچرخانيد؛ مسلما اين اقتصادي كه درمانده شده است، نميتوان با شعار «نگاهمان به داخل باشد» يا «مديريت جهادي» و «سپردن مديريت به جوانان» و ... اداره كرد و هيچكدام از اين موارد باعث نميشود بتوانيد نفت بفروشيد يا صادرات و واردات داشته باشيد و قطعا نميتواند مشكلات را مرتفع كند؛ مضاف بر آنكه ديگر روحاني هم در كار نيست كه همه تقصيرها را به گردن او بيندازند؛ بنابراين به نظرم هيچ بعيد نيست تندروها به نحوي نرمش قهرمانانهاي نشان بدهند و به شكلي آبرومندانه با ترامپ كنار بيايند چراكه ترامپ هم به دنبال درگيري نظامي با ايران نيست. نكته ديگري كه قابل توجه است، اين است كه امريكاييها به خوبي ميدانند تندروها قدرت دارند؛ يعني برخلاف روحاني و ظريف كه هر چيزي را امضا ميكردند و هيچ فايدهاي نداشت و هنوز به تهران نرسيده، آنچه امضا كرده بودند، به هوا ميرفت، (اتفاقي كه درباره برجام رخ داد و هنوز جوهر برجام خشك نشده، تندروهاي داخل كشور هر تيغ و تيشهاي كه ميتوانستند بر آن زدند) اگر توافقي با تندروها صورت بگيرد، اينها قدرت را دارند كه پاي تعهدات بمانند. بنابراين من برخلاف بسياري، در بررسي بازگشت تندروها به قواي مقننه و مجريه، نوري كمسو را انتهاي اين تونل، حداقل در عرصه عبور از بحران ميبينيم؛ منتها پرسش اساسي اين است كه آنها ميخواهند با مسائل سياسي و اجتماعي و همينطور با آزادي بيان و آزادي مطبوعات، حقوق شهروندي و زندانيان سياسي و... چه كار كنند. در حقيقت آنها با كنار آمدن با امريكا ميتوانند به طريقي مسائل اقتصادي را رتق و فتق كنند اما مساله اينجاست كه مشكلات ديگر چه خواهد شد؟!
يعني با اين تفسير شما ميگوييد شوراي نگهبان هزينه داد تا يك مجلس يكدست ايجاد كند براي آنكه حاكميت نرمشي قهرمانانه نشان دهد اما گشايشهاي اقتصادي به نام جرياني جز اصولگرايان ثبت نشود؟
واقع مطلب اين است كه هر كسي نرمش قهرمانانهاي مقابل امريكا نشان دهد، قطعا مواهبي متوجه كشور خواهد شد؛ حال پرسش اينجاست كه چرا شوراي نگهبان، چرا اصولگرايان و چرا تندروها بايد اجازه دهند اين مواهب به حساب روحاني يا به حساب اصلاحطلبان ريخته شود؟! چرا اين مواهب به حساب خودشان ريخته نشود؟! بنابراين تلاش ميشود با حضور تندروها در «بهارستان» و «پاستور» نشان دهند وضعيت اقتصادي در زمان آنها خيلي بهتر شده و اين چيزي است كه براي مردم دستكم براي آن قشري كه در نتيجه مشكلات اقتصادي جانشان به لبشان رسيده، مهم است؛ آنها وقتي ميبينند تندروها توانستهاند وضع اقتصادي را بهتر كنند، چرا بايد با آنها مخالفت كنند؟! بنابراين وقتي ميدانند در اين مساله چه منافعي هست، چرا بايد آن را نصيب غيراصولگرايان كنند و اجازه دهند كه غيراصولگرايان نفع نرمش قهرمانانه را به نفع خود منظور كنند.
كنار همه اين تحليلها برخي هم اين نظر را مطرح ميكنند كه شوراي نگهبان حاضر شد هزينه ردصلاحيتها را بپردازد تا در فقدان اصلاحطلبان و جريان منتقد، تغييراتي را در ساختار قدرت به وجود بياورد كه مصداق بارز آن ميتواند تغيير نظام رياستي به پارلماني باشد؛ چقدر اين تحليل ميتواند درست باشد؟
اين احتمال وجود دارد كه بخواهند آخرين روزنه راي مردم را كه انتخاب رييسجمهوري است، با كمك مجلسي كه صدر تا ذيل آن حكومتي است و حاكمي و گوش به فرمان حكومت، تحت تاثير قرار دهند و چنين طرحي را پيش برند؛ چراكه اگر قرار باشد رييس قوه مجريه را مجلس انتخاب كند، مشخص است اين انتخاب چگونه خواهد بود. يعني فرض كنيد ما در ارديبهشتماه 96 هستيم و قرار است همين مجلس دهم كه يكسوم آن فراكسيون اميد است، ميخواهد رييس قوه مجريه را مشخص كند آيا هيچ ترديدي خواهيم داشت كه اين مجلس با تمام وجود رييسي را انتخاب ميكرد، نه آقاي روحاني را؟! بنابراين اگر امر واقع شود و رييس قوه مجريه، به دست مجلس تعيين شود، شخصا هيچ ترديدي ندارم كه اين آخرين بقاياي مردمسالاري هم از بين خواهد رفت. همانطور كه گفتم، مجلس يعني همان مجلس دهم هم گوش به اذن نظام است و هر چيزي را كه نظام بخواهد، انتخاب ميكند؛ بنابراين با تغيير ساختار سياسي از رياستي به پارلماني، وضع بدتر خواهد شد. در نتيجه به نظر نميرسد آنها برنامهاي تدوين كنند كه به بد شدن نظام رضايت دهند، صرفا براي آنكه قدرت بيشتري به دست بياورند. ضمن آنكه نيازي هم به اين كار نيست؛ چراكه وقتي نگاه ميكنيم، ميبينيم چندان تفاوتي نميكند. براي آنكه مگر مثلا حسن روحاني كه توانست 24 ميليون راي مردم را جذب كند، چه كاري توانست انجام بدهد؟ پاسخ واضح است؛ هيچ. يا آقاي احمدينژاد كه به قول خودشان اين همه جسارت و شهامت داشت، چه كار كرد؟! او هم نتوانست كاري انجام دهد و همينطور آقاي خاتمي و مرحوم هاشميرفسنجاني هم نتوانستند كاري از پيش ببرند. واقعيت اين است كه رييسجمهوري باوجود اينكه از مردم راي ميگيرد، خيلي نميتواند چالشي براي نظام ايجاد كند؛ مثلا آقاي روحاني چه مشكلي براي نظام ايجاد كرده است؟! حداكثر كاري كه كرده، اين بوده كه مثلا در سخنراني حرفي يا جملهاي گفته است. اين حداكثر كاري بوده كه انجام شده، وگرنه همه اركان واقعي قدرت بيرون از دولت هستند. من از شما ميپرسم كدام تصميم مهم را آقاي روحاني پيش يا پس از انتخابات 96 اتخاذ كرده است؟! بنابراين من فكر نميكنم رييسجمهوري به صرف اينكه انتخابي است، بتواند مشكلي براي نظام ايجاد كند. بنابراين اينطور نيست كه نظام به اين نقطه برسد كه هيچ چارهاي نيست جز آنكه اين انتخابات 4 سال يك بار را هم حذف كند و همه مديريت كشور يكدست شود. من چندان با اين تحليل موافق نيستم؛ ضمن آنكه درباره اتفاق مجلس يازدهم يك نكتهاي را هم بايد اضافه كنم و آن اينكه بسياري معتقدند ردصلاحيتها باعث شد ميزان مشاركت تا اين حد كاهش پيدا كند؛ من به هيچ عنوان اين نظر را قبول ندارم و اتفاقا معتقدم آقاي عارف حفظ آبرو كرد و وارد انتخابات نشد. من معتقدم اتفاقا آقاي مطهري، محمود صادقي بايد از شوراي نگهبان تشكر كنند كه آنها را ردصلاحيت كردند؛ وگرنه آبرويشان ميرفت. ببينيد ميخواهم به شما بگويم حتي اگر شخص سيدمحمد خاتمي هم وارد انتخابات شده بود و به عنوان سرليست اصلاحطلبان وارد انتخابات ميشد، باور كنيد 100 هزار راي هم نميآورد؛ يعني ميزان راي آقاي خاتمي، محمود صادقي، پروانه سلحشوري و علي مطهري و... خيلي بالاتر از كارگزاران سازندگي و آقاي مجيد انصاري و... نبود. دليل آن هم اين است كه مردم اساسا مدتهاست به صندوق راي پشت كردهاند و دستكم بخش قابل توجهي از بدنه اجتماعي اصلاحطلبان با صندوق راي قهر كردهاند و من هيچ ترديدي ندارم آقاي عارف كه دوره قبل يك ميليون و نيم راي آورده بود، اگر اين دوره از تهران نامزد ميشد، 100 هزار راي هم نميتوانست كسب كند. بنابراين يك مساله اساسيتري كه ايجاد شده، اين است كه تندروها پس از راي 24ميليوني آقاي روحاني بلايي بر سر صندوق راي آوردند كه اعتماد عمومي را از صندوق راي سلب كردند. در حقيقت مساله اساسي اين نيست كه چه كسي صلاحيتش تاييد شد و چه كسي رد شده است؛ بلكه مساله اين است كه امروز خيليها ميگويند براي چه بايد برويم و راي بدهيم؟! مگر قرار است چه اتفاقي رخ بدهد؟! مگر اين مجلس توانست چه اقدام مهمي انجام دهد؟! در حوزه سياستخارجي، سياست داخلي، بنزين، نفت و ... شما هيچ حوزهاي را نميبينيد كه مجلس توانسته باشد گامي مستحكم بردارد و ايضا آقاي روحاني هم نتوانسته كار مهمي انجام دهد؛ بلكه تمام سياستهاي كلاني كه نظام ميخواسته است، مجلس تصويب كرده و آقاي روحاني هم اجرا كرده است؛ بنابراين، اين مشكل اساسي است كه به وجود آمده؛ در حقيقت اصولگرايان شاخهاي را بريدند كه خودشان روي آن نشسته بودند و آن شاخه عبارت بود از «اعتماد عمومي به صندوق راي».
آقاي زيباكلام بگذاريد برگرديم به همان صحبت ابتدايي شما كه گفتيد بسيار زود فراموش خواهد شد كه اين مجلس با چه مشاركتي روي كار آمده است. اين حرف منطقي است اما اين واقعيت هم قابل انكار نيست كه ما امروز شاهد نوعي بياعتمادي عمومي هستيم و تفاوت مجلسي كه با 40 درصد راي روي كار آمده نسبت به مجلسي كه 60 يا 70 درصد آرا را پشت خود دارد، از حيث ترميم يا تشديد اين شكاف ميان شهروندان و حاكميت بسيار زياد است و همين شكاف عميق است كه ميتواند زمينهساز اعتراضاتي بيشتر شود. به هر حال مجلس دهم دستكم صدايي انتقادي را از تريبون خود متصاعد ميكرد اما اين مساله در مجلس يازدهم رخ نخواهد داد؟
نه به خاطر اينكه كسي در مجلس اعتراض نميكند، بلكه اگر مجلس يازدهم و همينطور اصولگراياني كه احتمالا دولت را در آينده به دست خواهد گرفت، اگر فكري به حال اقتصاد نكنند، آبانماه 98 و ديماه 96 تكرار خواهد شد. بنابراين مساله اين نيست كه در مجلس يازدهم چون پروانه سلحشوري نيست كه دو كلام حرف بزنند يا محمود صادقي و علي مطهري نيستند كه دو كلام حرف بزنند تا دل مردم خنك شود، اين شكاف بيشتر شده و اعتراضات افزايش مييابد، بلكه مساله بسيار بنياديتر از اين حرفهاست. بنابراين اگر نظام نتواند براي اين اقتصاد فلكزده و درمانده فكري كند، يقينا اعتراضات به مراتب گستردهتر از آنچه در آبانماه 98 شاهد بوديم، رخ خواهد داد.