يك روز كاري
فاطمه باباخاني
ميگويند در خانه بمانيد، خودقرنطينگي بهترين چاره اين روزها براي گذر از بحران است. با اين حال هر روز در مسير كار با آدمهاي مختلفي مواجه ميشوم، خيابان اسكندري بالاي آزادي معمولا زني يا مردي گربه يا سگي به دست ميخواهد براي حيوان خانگياش غذا بخرد، كمي بالاتر در مصالح فروشي، مرد در حال بار زدن كيسههاي گچ و خاك و سيمان است. جلوتر تعميراتيها هستند كه همگي مشغول كارند. از ضلع جنوبي بيمارستان امام خميني به سمت ميدان توحيد كه راه ميافتيم، ميگويم اينجا بيماران مبتلا به كرونا را درمان ميكنند، معلوم نيست در اتاقهاي بيمارستان چه خبر است، اينجا آرامش
حكمفرماست. ماشينها در ترافيك توحيد ايستادهاند و كودك با دستمالي چرك به جان شيشه ماشين افتاده است، من در ذهن، حجم ويروسها را ميشمارم و كودكي كه در اين شرايط به كار مشغول است. دو زن همراه كودك روي جدول نشستهاند. اغذيهفروشي نبش ميدان كه هفته پيش هيچ كاري نداشت حالا چند مشتري پيدا كرده، دو پسر كه منتظرند، شمارهشان را صدا بزنند. در ستارخان مرد كفاش مثل هر روز درحال تعمير كردن كفشهاست. كبابفروشي براي جذب مشتري دود را در خيابان پخش ميكند، در نانوايي چند نفر ايستادهاند، پاي باجه عابربانك هم. دستهايم به حالتي كه نه در جيب آلوده برود و نه با سطحي آلوده تماس داشته باشد در ميان هوا تاب ميخورد. وارد دفتر روزنامه ميشوم و اولين كار ضد عفوني كردن كيبورد و ميز و صندلي و هر چيزي است كه با آن در ارتباطم، بعد برداشتن يك روزنامه براي همكارم پيمان در صفحه آخر كه عادت داشت هر روز روزنامه را با خود به خانه ببرد و دو هفته است به واسطه بيماري در بيمارستان بستري است. همكاري كه نه به كرونا بلكه به عفونت مغزي مبتلا شده و تحريريه دلنگران خبرهاي مربوط به بيمارياش را دنبال ميكند. با نازنين دبيرم در صفحه آخر هم كه حرف ميزنم، دلش هواي تحريريه
را كرده است، اينكه بيايد با يك لبخند و به همه سلام كند و سر جايش بنشيند، بعد ثمر را با اصطلاح خودش صدا بزند و بروند بالكن و برگردند و نوبت به خواندن خبرها برسد. او هم ناچار است به واسطه جراحي و شيميدرماني در خانه بماند. نوبت به چك كردن خبرها ميرسد، 70 هزار نفر قرار است به واسطه كرونا به مرخصي بيايند، آيا ميشود اين مرخصي شامل جمع بزرگتري شود؟ در خيال ميان بندها و سلولهاي زندان ميچرخم، آيا كساني كه آن سوي ديوار هستند شرايط امني را تجربه ميكنند؟ آيا آنها خيالشان از بابت مبتلا نشدن راحت است؟ براي شمايي كه به واسطه بيماري و حكم، خيابان اين روزها را نديدهايد، بگويم كه خيابانها خيلي خلوتتر از سابق است. امروز دوستي ميگفت، پيرمردي را ديدم كه از من خواست خانهمان را تميز كند، من نگاهش كردم، چشمانم پر از اشك شد و تا رسيدن به سر كار گريه كردم. پيرمرد گلفروش شاكي است از اينكه كسي گل نميخرد. بسياري كه كار خدمات و آرايشي داشتند، اوضاع كار و بارشان كساد است. بنايي و كارهاي مرتبط با ساخت و ساز كاهش داشته، توليديها كه با چك براي شب عيد جنس خريدهاند، مشتري ندارند. بازار تهران نيمه تعطيل است. از دستفروشهاي ميدان هفت تير خبري نيست. درختان اما ميگويند، بهار در حال آمدن است، همين روز بهار ميرسد و برخي درختان هم شكوفه دادهاند... روزگار قرنطينه و بيمارستان و حكم تمام ميشود و آن روز عيد
خواهد بود.