پيشبيني وضعيت هنر در سال جديد
وضعيت قرمز نزديك است
احسان زيورعالم
اوايل دهه پنجاه شمسي، در خيابان لالهزار شرايط به نحوي پيش ميرود كه صداي متوليان فرهنگي و منتقدان تئاتري درميآيد. نمايشهاي شاديآوري كه به هر نحوي بخشي از فرهنگ عامه مردم به حساب ميآمدند به سمت آتراكسيون ميرود. با نگاهي به مستندات به جا مانده از آن دوران و بهخصوص كتاب «پرورش ذوق عامه در عصر پهلوي» علي قليپور ميتوان فهميد آنچه در آن روزگار مبتذل شدن تئاتر ناميده ميشود مستقيما به شرايط اقتصادي بازميگردد. دستگاه فرهنگي پهلوي به هيچعنوان قصد همكاري و كمك به تئاترهاي لالهزاري را ندارد. «تئاتر آزاد»، اصطلاحي كه اين روزها به بازماندگان تئاترهاي لالهزاري اطلاق ميشود، محصول همين وضعيت است. در واقع تئاترهايي كه از حمايت دولتي بهره نميبرند، آزاد به حساب ميآمدند تا به تئاتر دولتي، تئاتر وابسته بگويند.
همين شرايط در حوزه سينما نيز رخ ميدهد. متوليان فرهنگي آن زمان كه بيشتر زير نظر فرح پهلوي فعاليت ميكردند، روي خوشي به فيلمفارسي نشان نميدادند و از اصطلاح سينماي مبتذل طغرل افشار، عليه جريان غالب سينما استفاده ميكردند. اما با رونق گرفتن گيشه فيلمفارسي و به حاشيه رفتن سينماي مدنظر پرورشدهندگان ذوق هنري ملت به سمت جشنوارهها و رويدادهاي فرهنگي، حتي دستگاه پهلوي نيز به حمايت از جريان فيلمفارسي پيش ميروند.
در اين زمانه، نمايشها و فيلمها همه از كليشههاي ثابتي تبعيت ميكردند. موضوعات آنها بهشدت سطحي بود. در لالهزار براي جذب مخاطب، از خوانندههاي كابارهاي و رقاصان استفاده ميشد تا مخاطبان با يك تئاتر روبهرو نباشند؛ بلكه معجوني از موسيقي عوامانه، فيلمفارسي و ذائقه رشد نكرده خود تحويل بگيرند. بهانه سالندارها نيز يك چيز بود، معيشت هنرمند در خطر است و اين تنها راهي است كه ميتوان كسب درآمد كرد. با اين اوصاف منتقدان – كه قدرت خوبي در تقسيم بودجه داشتند – عليه اين جريان قرار ميگيرند؛ اما طبقه كارگر بابت ديدن همين آثار سخيف پول پرداخت ميكند.
وضعيت در روزگار اكنون بيشباهت به ديروز نيست. تئاتر آزاد سالهاست در حاشيه تئاتر هنري – جايگزيني براي تئاتر وابسته – فعاليت ميكند. سينماي كمدي امروز ايران كپي دستچندمي از فيلمفارسي است كه با وجود نقد تند منتقدان و در حاشيه ماندنش از منظر دولتي، كماكان به مسير خودش ادامه ميدهد. درآمد هردو بيشتر از رقباست و تعداد سالنهاي نمايشدهندهشان به قدري است كه در حاشيه بودنشان را هم زير سوال ميبرد.
اين آثار از دولت چندان حمايت نخواسته و نشان داده با شناخت خوبش از ذائقه عمومي مردم ايران، گيشه و درآمدش را حفظ كرده است. حتي با نگاهي به هر جاي جز تهران، محبوبيتشان فراتر از پايتخت رفته است. علت محبوبيت نيز ساده است، كمديهايي كه ميتوانند در وانفساي آخرين روزهاي قرن چهاردهم شمسي، ساعتي خيال مخاطب را آسوده كند؛ اما در مقام منتقد فرهنگي ميدانيم در نهايت اينگونه نمايشي منجر به چه چيزي ميشود.
خطر واقعي را بايد اكنون درك كنيم. دولت نميتواند به هنر كمك مالي كند. با وجود بدهيهاي سنگين در حوزه فرهنگ و البته ناديده گرفتن هميشه معيشت هنرمندان در بودجههاي مصوب و بدتر از همه تمركز حكومت روي سينما – كه به اشتباه آن را مهمترين رسانه خود ميپندارد – هيچ برنامهاي براي حفظ شرايط زيستي قاطبه هنرمندان ندارد. اين به معني از هفت دولت آزاد شدن هنر است و اين آزادي يعني گرايش شديد به سمت لالهزار و فيلمفارسي. با معيشت هنرمند نميتوان شوخي كرد. يك ماه، دو ماه و در نهايت يك فصل هنرمند توانايي تحمل بيكاري را داشته باشد يا به سمت شغلهاي فصلي روي آورد. با وخيمتر شدن اوضاع اقتصادي تنها راه درآمد چيزي نيست جز آتراكسيون و كمدي به هر قيمتي. ظهور مجدد آتراكسيون برابر است با كاهش قدرت دولت و عملا از ميان رفتن مميزي و به ياد داشته باشيم كه وضعيت اجتماعي مشتري چنين چيزي است. مخاطب خسته از كرونا و مشكلات اقتصادي و بحرانهاي مختلف را براي دمي غفلت از كوه دردها، حس ميكند چنين محصولي آرامبخش است؛ اما كاش دولت بداند تسكين محصولات آينده در نهايت به يك تخدير ختم ميشود.