كرونا و احوال موزهها
ليلا زندي
كرونا ناگهان مساله مشترك همه انسانهاي جهان شد، موزهها به يكباره تعطيل شدند و به فضاي مجازي پناه بردند. اين جابهجايي ارتباطي در همين مدت زمان هم تغييراتي را ايجاد كرده كه بهطور اجمالي از نگاهي فلسفي، روانشناسانه و كاربردي قابل تفسير است. ميدانيم اغلب موزهها در حالت عادي ما را از دست زدن به اشيا ممنوع ميكنند و كرونا هم ما را حتي از دست زدن به چشمانمان منع ميكند. اما موزه و كرونا در يك روند همسو، اتفاق متفاوتي را رقم ميزنند. چگونه؟ اغلب موزهها متمركز بر ارايه آثار خود در فضاي مجازي شدهاند، شما به راحتي ميتوانيد در صفحه الكترونيك مقابلتان كه موزهها و آثارشان را پيش روي شما گذاشته است، آثار را لمس كنيد. موزهها در فضاي مجازي، تبديل به موزههايي ميشوند كه در اين مورد به شما آزادي ميدهند. بديهي است كه مخاطب اين مطلب، اين موضوع را حرف بيهودهاي تلقي كند به اين دليل كه در واقعيت هيچ لمسي اتفاق نميافتد و تنها تصويري (دوبعدي يا سهبعدي) بر صفحه ديجيتالي لمس ميشود. درست است، اما تجربه نشان داده است كه هنگام بازديد در فضاي واقعي موزهها، وقتي كه ويترينها و موانع بازديدكنندگان را از واكنشهاي كنجكاوانه منع ميكنند، موجب نوعي ناكامي در امر بازديد از موزه براي مخاطب ميشود، هرچند كه مباحث فلسفي و زيباشناسي تجربهاي بيواسطه به قوت خود باقي است (تاثير ديدن تصويري كپي از يك نقاشي بر صفحهروزنامهاي با تجربه ديدن مستقيم اصل اثر يكي نيست). اما در اينجا واقعيت و حقيقت يكسان نيستند، حقيقت اين است كه مخاطب در فضاي واقعي زيست ميكند، اما امكان بيشتري جز ديدن اثر ندارد. اما فضاي مجازي از همان ابتدا تكليفش روشن است، در فضاي مجازي انطباق هماهنگ فضا و تجربه بازديد، ناكامي در پي ندارد، زيرا سوژه و مخاطب در حقيقت فضاي مجازي به سر ميبرند. اگرچه علاقهمندان به موزهها در سراسر جهان اين روزها، ناكام از حضور در موزهها هستند، اما اگر از اين وجه، به وضعيت كرونازدهموزهها بنگريم، ناكامي رخت برميبندد و خود را هماهنگ با جهان خواهيم ديد.
از نگاهي ديگر، تكاپوي فرهنگي حاصل از كرونا كه نمود آن را در فضاي مجازي ميتوان ديد، جنبشي فرهنگي را رقم زد. چه كرونا تمام شود و چه باقي بماند، شيوع كرونا بسياري از دستاندركاران موزهها را از پستوهاي تنبلي، بيتوجهي به جهان ارتباطات و روزمرّگي بيحاصل خارج كرد و يكي از مهمترين وظايفشان در جهان امروز را به آنها تلنگر زد. اين دوران اگرچه در ظاهر چراغ بسياري از موزهها را خاموش اما ذهن افراد بسياري را روشن كرد، البته اميدواريم كه چنين باشد.
جنبش فرهنگي دوران كرونا، با يك خصلت انساني كه گريبان برخي موزهها را گرفته بود، به مبارزه برخاسته است. اين خصلت عبارت است از: «احساس مالكيت بر موزهها»، بهويژه در كشوري مانند ايران كه براي پژوهشگران و علاقهمندان، دسترسي و اطلاع از موجودي و داشتههاي موزهها، كار آساني نيست. اما حالا جريان خلاف جهت رودخانه است و ذهنهايي كه چراغشان روشن شده، ديگر ميدانند كه مجال انحصارطلبي نيست. حالا داشتهها و موجوديت موزه، تنها به آنها و مكان موزه تعلق ندارد و چگونگي ارايه اين امكانات مسالهاي است كه تنها در چارچوب فيزيكي موزهها نميگنجد و خواسته يا ناخواسته، بايد وارد گستره فضاي مجازي شود. بيترديد در اين مسير، موزههايي موفقترند كه با انتخاب رويكردهاي هوشمند و خلاقانه بروز پيدا كنند.
به آغاز نوشته باز ميگردم؛ كرونا به يكباره مساله مشترك همه انسانهاي جهان شد، موزهها به يكباره تعطيل شدند و كاملا به فضاي مجازي پناه بردند، اما بيترديد بعد از كرونا، موزهها به ويژه در كشورهاي رو به توسعه، روزگار ديگري را تجربه خواهند كرد، اين پناهندگي فراموشنشدني، آنها را در مسيري قرار داده يا قرار خواهد داد كه اگرچه، برخي از قبل، آن را آغاز كرده بودند اما متوجه ملزوماتش شدند. اگر كرونا، درد مشتركي براي همه مردم جهان شد، اما موزهها و ساير نهادهاي فرهنگي توانستند خود را بيشتر در معرض عموم قرار دهند، بيآنكه از اين نزديك شدن بترسند.
كرونا و موزهها با هم هماهنگ شدند و روزي خواهد آمد كه موزهها، به خاطر اين پويايي حاصل از كرونا كه موجب پيوند مردم بيشتري با موزهها شد، كرونا را برخلاف آثار ديگر موزه كه ابتدا گندزدايي ميكنند، گندزدايي نكرده و زنده نگه خواهند داشت.